offer

/ˈɒfər//ˈɒfə/

معنی: عرضه، ارائه، پیشکش، پیشنهاد، تقدیم، عرضه کردن، عرضه داشتن، فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم داشتن، پیشنهاد کردن
معانی دیگر: (بیشتر با:up) تقدیم کردن (به خداوند یا مقدسان)، نثار کردن، ارزانی داشتن، بذل کردن، خواستار (انجام کاری) شدن، داوطلب شدن، از خود نشان دادن، بروز دادن، در معرض فروش گذاشتن، پیشنهاد خرید یا فروش دادن، (فرصت و غیره) پیش آمدن، رخ دادن، دست دادن، باز نمود، تعارف (کردن)، (نادر) پیشنهاد ازدواج کردن، (قدیمی - با at) کوشیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: offers, offering, offered
(1) تعریف: to present for acceptance or refusal.
مترادف: proffer, submit, tender
مشابه: bid, extend, go, introduce, present, propose, serve

- He offered coffee to his guests.
[ترجمه A.A] او به میهمانانش قهوه تعارف کرد
|
[ترجمه D.d] او به مهمان هایش قهوه تعارف کرد
|
[ترجمه حانیه] او به میهمانانش قهوه تعارف ( پیشنهاد ) کرد
|
[ترجمه ali] او به مهمانانش قهوه تعارف کرد.
|
[ترجمه maryam hajhashemi] ان مرد به مهمانانش قهوه تعارف کرد
|
[ترجمه گوگل] به مهمانانش قهوه تعارف کرد
[ترجمه ترگمان] به مهمانان قهوه تعارف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company offered her the job.
[ترجمه A.A] این شرکت به اوکار پیشنهاد کرد
|
[ترجمه Think Emma] شرکت پیشنهاد کرد به او کاری را
|
[ترجمه گوگل] شرکت این کار را به او پیشنهاد داد
[ترجمه ترگمان] شرکت کارش را به او پیشنهاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put forward for discussion or consideration; suggest.
مترادف: advance, pose, present, proffer, propose, put, submit, suggest, tender
مشابه: forward, introduce, lay, render, volunteer

- We'll offer our plan at the committee meeting.
[ترجمه گوگل] ما طرح خود را در جلسه کمیته ارائه خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما نقشه خود را در جلسه کمیته پیشنهاد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She offered that the group should meet again the following week.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد کرد که گروه باید هفته بعد دوباره ملاقات کنند
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد کرد که گروه دوباره هفته بعد دوباره تشکیل جلسه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to express a willingness to do something; volunteer.
مترادف: volunteer

- He offered to help paint the house.
[ترجمه صابر حاجی] او برای رنگ کردن خانه پیشنهاد همکاری داد.
|
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد داد که به رنگ آمیزی خانه کمک کند
[ترجمه ترگمان] اون پیشنهاد کمک کرد تا خونه رو رنگ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My mother offered to take care of the kids for me on Saturday.
[ترجمه گوگل] مادرم به من پیشنهاد داد که روز شنبه از بچه ها مراقبت کند
[ترجمه ترگمان] مادرم پیشنهاد کرد روز شنبه از بچه ها مراقبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to present as a form of worship.
مشابه: give, present, proffer, submit

- The congregation offered prayers for his recovery.
[ترجمه گوگل] جماعت برای شفای او دعا کردند
[ترجمه ترگمان] جماعت نمازگزاران برای بهبودی وی دعا خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to present; mount.
مترادف: pose
مشابه: extend, give, present

- The soldiers offered strong resistance.
[ترجمه گوگل] سربازان مقاومت شدیدی نشان دادند
[ترجمه ترگمان] سربازان مقاومت شدیدی را پیشنهاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She offered various arguments against moving to the city.
[ترجمه گوگل] او دلایل مختلفی را علیه مهاجرت به شهر ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] او دلایل مختلفی علیه حرکت به شهر ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to present for sale.
مترادف: sell
مشابه: carry, market, stock

- Our agency is proud to offer these beautiful properties.
[ترجمه گوگل] آژانس ما مفتخر به ارائه این املاک زیبا می باشد
[ترجمه ترگمان] موسسه ما به ارائه این ویژگی های زیبا افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This week the grocery store is offering steak at very tempting prices.
[ترجمه گوگل] این هفته خواربارفروشی استیک را با قیمت های بسیار وسوسه انگیز عرضه می کند
[ترجمه ترگمان] این هفته مغازه خواربار فروشی با قیمت بسیار وسوسه انگیز گوشت را عرضه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to perform; present.
مترادف: give, present
مشابه: exhibit, perform, provide, put on, stage

- The theater is offering a new play.
[ترجمه گوگل] تئاتر در حال ارائه یک نمایش جدید است
[ترجمه ترگمان] تئاتر بازی جدیدی را عرضه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a proposal.
مشابه: propose

- I am only offering; you don't have to accept.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] من فقط دارم پیشنهاد میدم ، مجبور نیستی بپذیری!
|
[ترجمه گوگل] من فقط ارائه می کنم؛ مجبور نیستی قبول کنی
[ترجمه ترگمان] من فقط پیشنهاد می کنم؛ مجبور نیستی قبول کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to present itself; appear.
مترادف: appear, arise, come up
مشابه: materialize, occur

- He will take a trip as soon as the opportunity offers.
[ترجمه گوگل] به محض اینکه فرصت پیش بیاید به سفر خواهد رفت
[ترجمه ترگمان] او به محض عرضه این فرصت، سفر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or an instance of offering.
مترادف: offering, presentation, submission, suggestion, tender
مشابه: approach, bid, invitation

- I accepted her offer to help with the cleaning.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد او را برای کمک به نظافت پذیرفتم
[ترجمه ترگمان] من پیشنهادش رو قبول کردم تا به خشکشویی کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being offered.

- The property has been on offer for months.
[ترجمه گوگل] ملک برای ماه ها عرضه شده است
[ترجمه ترگمان] این ملک چندین ماه است که عرضه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that which is offered, such as a suggestion, recommendation, proposal, or wage.
مترادف: bid, offering, proposal, proposition, submission, suggestion, tender
مشابه: motion, presentation

- The union leaders considered a six percent pay raise to be a good offer from the management.
[ترجمه گوگل] روسای اتحادیه افزایش 6 درصدی حقوق را پیشنهاد خوبی از سوی مدیریت دانستند
[ترجمه ترگمان] رهبران این اتحادیه یک افزایش شش درصدی را برای ارائه پیشنهاد خوبی از سوی مدیریت مطرح کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a marriage proposal.
مترادف: proposal
مشابه: proposition

- She confided to her sister that the duke had made an offer of marriage to her.
[ترجمه گوگل] او به خواهرش گفت که دوک به او پیشنهاد ازدواج داده است
[ترجمه ترگمان] به خواهرش گفت که دوک خواستگاری کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a demonstration of intent.
مترادف: bid, proposition
مشابه: estimate, proposal

- She decided to present the business owners with a purchase offer.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت به صاحبان کسب و کار پیشنهاد خرید ارائه دهد
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که صاحبان کسب وکار را با پیشنهاد خرید حاضر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. offer itself
پیش آمدن،روی دادن،رخ دادن

2. offer one's best wishes
(نسبت به کسی) بهترین آرزوها را داشتن،خیرخواهی یا دعای خیر کردن،تبریک گفتن

3. offer one's hand in marriage
پیشنهاد ازدواج دادن،خواستگاری کردن

4. an offer of help
پیشنهاد کمک

5. an offer of help with no strings attached
پیشنهاد کمک بدون قید و شرط

6. an offer to buy our house
پیشنهادی برای خرید خانه ی ما

7. his offer did not suit the occasion
پیشنهاد او به موقع نبود.

8. his offer interested me
پیشنهاد او توجه مرا جلب کرد.

9. our offer was turned down
پیشنهاد ما رد شد.

10. the offer for unconditional surrender was rejected with scorn
پیشنهاد تسلیم بلاشرط را با تحقیر رد کردند.

11. the offer i made you yesterday still holds
پیشنهادی که دیروز به تو کردم هنوز به قوت خود باقی است.

12. to offer a new plan
نقشه ی تازه ای را پیشنهاد کردن

13. to offer excuses
بهانه آوردن

14. to offer one's services
خدمات خود را ارزانی داشتن

15. to offer prayers
دعا کردن،در پیشگاه خداوند نیایش کردن

16. we offer the buyer good value at the right price
ما به خریدار مرغوبیت و قیمت مناسب عرضه می کنیم.

17. on offer
(انگلیس) در معرض فروش (به ویژه با قیمت نازل)،فروشی

18. under offer
(انگلیس) خانه ی فروشی که برای آن بیعانه داده شده است

19. a free offer of help
پیشنهاد کمک بدون انتظار پاداش

20. a peace offer
پیشنهاد صلح

21. an acceptable offer
پیشنهاد قابل قبول

22. may i offer another suggestion?
اجازه دارم پیشنهاد دیگری بکنم ؟

23. our hotels offer the utmost in comfort and luxury
هتل های ما بیشترین میزان راحتی و تجمل را عرضه می کنند.

24. the management's offer was categorically rejected by the workers
پیشنهاد مدیران به طور قاطعی از سوی کارگران رد شد.

25. these deserts offer scant grazing to goats
این صحراها چراگاه کافی برای بزها نیستند.

26. they will offer a clinic on the latest developments in computers
آنها یک دوره ی آموزشی درباره ی آخرین پیشرفت های کامپیوتر ارائه خواهند داد.

27. a bona fide offer
پیشنهاد از روی حسن نیت

28. he accepted my offer
پیشنهاد مرا پذیرفت.

29. he did not offer any evidence to corroborate his claims
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.

30. he recalled his offer
او پیشنهاد خود را پس گرفت.

31. he refused my offer
او پیشنهاد مرا رد کرد.

32. he rejected our offer with a mere toss of the head
تنها با یک تکان سر پیشنهاد ما را رد کرد.

33. i rejected his offer
پیشنهاد او را رد کردم.

34. i renewed my offer
پیشنهاد خود را تجدید کردم.

35. they repulsed our offer of help
پیشنهاد کمک ما را به شدت رد کردند.

36. they slighted our offer
پیشنهاد ما را ناچیز شمردند.

37. he grasped at my offer
پیشنهادم را با اشتیاق پذیرفت.

38. i am debating which offer to accept
دارم سبک و سنگین می کنم که کدام پیشنهاد را بپذیرم.

39. i have nothing to offer but blood, toil, tears, and sweat
(چرچیل) نوید چیزی جز خون و مشقت و اشک و عرق جبین را نمی دهم.

40. they leaped at our offer
پیشنهاد ما را با بی صبری قبول کردند.

41. they snapped at our offer
پیشنهاد ما را با جان و دل پذیرفتند.

42. what security will you offer against this loan?
در مقابل این وام چه وثیقه ای خواهید داد؟

43. i'd hesitate before accepting that offer
درباره ی قبول آن پیشنهاد مطمئن نیستم.

44. our commander spurned the enemy's offer of unconditional surrender
فرمانده ما پیشنهاد دشمن مبنی بر تسلیم بدون قید و شرط را با تحقیر رد کرد.

45. the rejection of his marriage offer was a bitter pill to swallow
رد شدن درخواست ازدواج او برایش ناگوار بود.

46. they disdained to accept the offer of peace
آنان پذیرفتن پیشنهاد صلح را تحقیرآمیز دانستند.

47. there was a catch in his offer
پیشنهاد او خالی از نیرنگ نبود.

48. to receive a loan you must offer your house as collateral
برای دریافت وام،خانه ات را باید به وثیقه بگذاری.

49. he cannot choose but to accept our offer
چاره ای جز قبول پیشنهاد ما را ندارد.

50. he would be a fool to accept your offer
اگر پیشنهاد تو را بپذیرد احمق است.

51. on second thought, i think i'll accept your offer
پس از اندیشه ی مجدد احتمالا پیشنهاد شما را قبول خواهم کرد.

52. we were dismayed by the way they refused our offer
رد شدن پیشنهاد ما توسط آنها ما را دلزده کرد.

53. the hallway was filled with callers who had come to offer their condolences
راهرو پر از دیدارگرانی بود که برای عرض تسلیت آمده بودند.

54. the refusal to answer amounts to a rejection of the offer
خودداری از دادن جواب به مثابه رد پیشنهاد است.

مترادف ها

عرضه (اسم)
skill, exposition, efficiency, offer, presentation, proffer

ارائه (اسم)
show, offer, representation, presentation, exhibition, presentment, showing, exposure, offering

پیشکش (اسم)
present, offer, gift, offering

پیشنهاد (اسم)
motion, tender, offer, bid, plea, suggestion, proposal, proposition, proffer

تقدیم (اسم)
present, offer, presentation, proffer

عرضه کردن (فعل)
tender, offer

عرضه داشتن (فعل)
submit, present, offer

فدا کردن (فعل)
offer, devote, sacrifice, immolate

پیشکش کردن (فعل)
offer, gift

تقدیم داشتن (فعل)
submit, give, present, put, offer, proffer

پیشنهاد کردن (فعل)
submit, motion, advance a proposal, offer, propose, suggest, bid, hold forth, propound, proffer, move a proposal, propone

تخصصی

[حسابداری] پیشنهاد
[حقوق] پیشنهاد، ایجاب، عرضه، ارائه
[ریاضیات] داشته باشد، پیشنهاد، عرضه

انگلیسی به انگلیسی

• suggestion; proposal of a price, tender, bid; proposal of marriage; expression of (goodwill, intent, etc.)
suggest; tender, bid, propose a price; present, put forward, submit; express (goodwill, intent, etc.); present or sacrifice as an act of worship
if you offer something to someone, you ask them if they would like to have it or to use it.
if you offer to do something, you say that you are willing to do it.
an offer is something that someone says they will give you or do for you if you want them to.
if you offer someone information, advice, or praise, you give it to them.
if something offers a service, opportunity, or product, it provides it.
an offer in a shop is a specially low price for a product, or something extra that you get by buying the product.
if something is on offer, it is available to be used or bought.
see also offering.

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد، عرضه کردن
مثال: They made me an offer I couldn't refuse.
آنها به من پیشنهادی ارائه کردند که نمی توانستم آن را رد کنم.
داشتن - دارای چیزی بودن
” In ancient Greek mythology, an aegis was something that offered physical protection
در اساطیر یونان قدیم، aegis چیزی را می گفتند که دارای قدرت حفاظت فیزیکی بود.
ایجاد کردن
حاصل کردن
Suggest پیشنهاد
His doctor offered him a healthy diet
Offer یه پیشنهادیه که ما میخوایم کاری رو برای طرف انجام بدیم.
معمولا هم با
Would you like/would you mind
این پیشنهاد رو مطرح میکنیم.
عرضه - پیشنهاد - پیشکش - فدا کردن
تفاوت suggest و offer:
suggest درباره پیشنهاد دادن برای انجام کاری هست و تا حدودی شبیه recommend میمونه. اینجوریه که شما یه فکر یا ایده ای دارین و اون رو میگین. اما
offer در رابطه با پیشنهاد یا تعارف زدنیه که شما در صورت قبول شدن اون پیشنهاد باید کاری رو برای کسی انجام بدین و یا اغلب چیزی رو بهش میدین مثلا اگر همسایتون سرزده بیاد خونتون و بهش چای تعارف کنین اون میشه offer.
...
[مشاهده متن کامل]

offer: تعارف کردن، پیشنهاد کردن
- درخواست همکاری
- پیشنهاد همکاری
در اختیار قرار دادن
Offer - is when you want to give someone something
Example: She was offered a job in Paris
Suggest - is when you give your opinion.
Example:I suggested an Italian restaurant near the station for the party
Chemical. مخالف. Organic
"فاش کردن - آشکار کردن"
ایجاب. . . . تخصصی حقوق
در برخی موارد، �تطمیع� در مقابل تهدید ــ یا همان هویج در مقابل چماق
لطف، عنایت
● پیشنهاد دادن
● ارائه کردن
فروش ویژه، فروش با تخفیف
نشان دادن
اشانتیون
هدیه خرید
جایزه خرید
a statement offering to do something or give something to somebody
To suggest
To recommend
To propose
To come up with
To present
To put forward
To extend

تعارف کردن
به نظر رسیدن
پیشکش /فراهم نمودن
درخواست دادن_خدمتی ارائه دادن
ارائه کردن
It is statement offering to do something or give something to somebody
تحویل گرفتن ( مثلا در ملاقات دو نفره )
تقدیم کردن
we're going to offer vacations to business people who need to escape the stress of the city
مطرح کردن، گفتن، قید کردن
عرضه کردن، فراهم کردن، در اختیار گذاشتن، به دست دادن
We have been successful because we are offering a quality service.
Did he offer any explanation for his strange behavior?
Their flimsy tent offered little protection against the severe storm.
...
[مشاهده متن کامل]

In medieval times the sapphire was believed to offer protection to its wearer.

در حال مثلا
We are going to vacations.
ما در حال رفتن به مسافرت هستیم.
دریک مدت زمان مشخص٫عرضه
Suggest
پیش فاکتور ، در مکاتبات بازرگانی
ایجاب . در رشته حقوق offerمعنی ایجاب می دهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس