oilcloth

/ˈoɪlklɒθ//ˈoɪlklɒθ/

معنی: پارچه مشمع
معانی دیگر: پارچه ی مشمع، پارچه ی شمعی، پارچه ی مشماعی، پارچه برزنت، مشمع، پارچه مشمعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a heavy smooth cloth that has been treated with oil and other materials to make it waterproof, and that is often used to line cupboards or as a tablecloth.

جمله های نمونه

1. The telly faded, the shoddy oilcloth vanished, the beautiful sunshine we were missing was forgotten.
[ترجمه گوگل]تلویزیون پژمرده شد، پارچه روغنی نامرغوب ناپدید شد، آفتاب زیبایی که ما از دست داده بودیم فراموش شد
[ترجمه ترگمان]تلویزیون ناپدید شد، آن پارچه ضد آب ناپدید شد، آفتاب زیبایی که از دست رفته بودیم فراموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A round table covered in cracked oilcloth stood bare of bowls, jugs, cups and saucers.
[ترجمه گوگل]میز گردی که با پارچه روغنی ترک خورده پوشیده شده بود، خالی از کاسه، کوزه، فنجان و نعلبکی ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]یک میز گرد که از مشمع پوشیده شده بود، bowls، jugs، فنجان های قهوه و نعلبکی ها روی میز قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Looking down, she saw an oilcloth suit and rough hands.
[ترجمه گوگل]به پایین نگاه کرد، یک کت و شلوار روغنی و دست های خشن را دید
[ترجمه ترگمان]وقتی پایین را نگاه کرد، یک کت و شلوار ضد آب و یک دست زمخت را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt about on the oilcloth that covered the kitchen table.
[ترجمه گوگل]احساس کردم روی پارچه روغنی که میز آشپزخانه را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان]روی میز آشپزخانه که میز آشپزخانه را پوشانده بود احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He spread an oilcloth on the table then laid the big cutting board on top of it.
[ترجمه گوگل]او یک پارچه روغنی روی میز پهن کرد و سپس تخته برش بزرگ را روی آن گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک پارچه مشمع را روی میز پهن کرد و تخته برش بزرگ را روی آن گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the boat she found an oilcloth to dry herself.
[ترجمه گوگل]در قایق یک پارچه روغنی پیدا کرد تا خودش را خشک کند
[ترجمه ترگمان]در قایق یک پارچه ضد آب پیدا کرد که خود را خشک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A slick green oilcloth of mold was rotting the wood beneath.
[ترجمه گوگل]یک پارچه روغنی کپک زده سبز رنگ، چوب زیر آن را پوسیده بود
[ترجمه ترگمان]یک پارچه ضد آب سبز رنگ چوب زیر آن در حال پوسیدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At the middle of this clean pea green oilcloth, two pale purple contours nestle against each other tightly.
[ترجمه گوگل]در وسط این پارچه روغنی سبز نخودی تمیز، دو کانتور بنفش کم رنگ به طور محکم روی هم قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]در وسط این نخود سبز رنگ، دو شی رنگ به رنگ بنفش کم رنگ، در برابر یکدیگر لانه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That oilcloth was folded into a standard square with a slice of pea green cloth cocking up from the edge.
[ترجمه گوگل]آن پارچه روغنی به شکل یک مربع استاندارد با تکه‌ای از پارچه سبز نخودی که از لبه آن بالا می‌رفت، تا شد
[ترجمه ترگمان]با یک تکه ماهوت سبز که از لبه آن بیرون زده بود، روی یک مربع استاندارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I exchange a piece of new oilcloth, the piece in your hands now.
[ترجمه گوگل]من یک تکه پارچه روغنی جدید را عوض می کنم، تکه آن اکنون در دست شماست
[ترجمه ترگمان]من یک تکه پارچه مشمع جدید را عوض می کنم، همان تکه که در دست شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An old oilcloth umbrella in hand, the lilac girl walks along the narrow lane.
[ترجمه گوگل]چتر پارچه‌ای روغنی قدیمی در دست، دختر بنفش در امتداد کوچه باریک قدم می‌زند
[ترجمه ترگمان]یک چتر کهنه که در دست داشت، آن دختر یاس بنفش در کوچه باریک راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The piece of oilcloth is used as a covering for a table.
[ترجمه گوگل]تکه پارچه روغنی به عنوان روکش میز استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]تکه کاغذ oilcloth به عنوان پوشش برای یک میز مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wrap an oilcloth round the bedroll.
[ترجمه گوگل]یک پارچه روغنی را دور تختخواب بپیچید
[ترجمه ترگمان]یه پارچه ضد آب را بپیچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I opened the oilcloth with exceptional caution, and I imagined that I was appreciating a huge commemorative stamps.
[ترجمه گوگل]پارچه روغنی را با احتیاط استثنایی باز کردم و تصور کردم که از تمبرهای بزرگ یادبود قدردانی می کنم
[ترجمه ترگمان]آب آن را با احتیاط عجیبی باز کردم و تصور کردم که یک تمبر اضافی را تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the middle of the room was a round table covered with oilcloth, and four high-backed carved chairs set around it.
[ترجمه گوگل]در وسط اتاق یک میز گرد بود که با پارچه روغنی پوشانده شده بود و چهار صندلی حکاکی شده با پشت بلند دور آن قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در وسط اتاق می زی گرد بود که روی آن یک میز گرد مشمع بود و چهار صندلی روی آن چیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارچه مشمع (اسم)
oilskin, oilcloth

تخصصی

[نساجی] پارچه چرب - پارچه برزنت - پارچه مشمعی

انگلیسی به انگلیسی

• cloth treated with resins and dyes to make it waterproof; tablecloth made out of oilcloth; linoleum
oilcloth is a cotton fabric with a shiny waterproof surface, formerly used for tablecloths or other covers.

پیشنهاد کاربران

بپرس