once again


یک بار دیگر، باز، باز هم

جمله های نمونه

1. It is time, once again, to contend with racism.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که بار دیگر با نژادپرستی مبارزه کنیم
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر، برای مبارزه با نژادپرستی، زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Once again the talks have ended in deadlock.
[ترجمه گوگل]بار دیگر مذاکرات به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]بار دیگر مذاکرات به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Touch the air once again miss you breath.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر هوا را لمس کن نفست را تنگ می کند
[ترجمه ترگمان]یه بار دیگه هوا رو لمس کن دلم برات تنگ میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Remember once again the passage of memories, has no sweet.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر یادت باشد گذر خاطره ها شیرین نیست
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر خاطرات خاطرات را به یاد داشته باش، اصلا شیرین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Once again, racist attacks are increasing across Europe.
[ترجمه گوگل]بار دیگر، حملات نژادپرستانه در سراسر اروپا در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر، حملات نژادپرستانه در سراسر اروپا در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Once again, the train was late.
[ترجمه گوگل]باز هم قطار دیر شد
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر قطار دیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Once again there's been ferocious blood-letting in the township.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر خون ریزی های وحشیانه ای در شهر رخ داده است
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر خون وحشیانه ای از شهر سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Once again terrorists have slipped through the police net.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر تروریست ها از شبکه پلیس عبور کردند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها بار دیگر از طریق شبکه پلیس عبور کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They once again held out on him when he asked to leave the army.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او خواست ارتش را ترک کند، یک بار دیگر به او مقاومت کردند
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر بار دیگر به او حمله کردند که خواست ارتش را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She started once again on the steep upward climb.
[ترجمه گوگل]او یک بار دیگر در صعود شیب دار به سمت بالا شروع کرد
[ترجمه ترگمان]دوباره به بالا رفتن از شیب تند بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Scarlett was crowned Sexiest Woman Alive once again.
[ترجمه گوگل]اسکارلت بار دیگر به عنوان جذاب ترین زن زنده شناخته شد
[ترجمه ترگمان]اسکارلت یک بار دیگر آن زن جوان را دوباره زنده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why did he do that experiment once again?
[ترجمه گوگل]چرا او یک بار دیگر آن آزمایش را انجام داد؟
[ترجمه ترگمان]چرا یک بار دیگر این آزمایش را انجام داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It seems that Christmas time is here once again, and it is time again to bring in the New Year. We wish the merriest of hristmas to you and your loved ones, and we wish you happiness and prosperity in the year ahead.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که زمان کریسمس یک بار دیگر فرا رسیده است، و دوباره زمان ورود به سال جدید است فرارسیدن کریسمس را برای شما عزیزان آرزومندیم و در سال پیش رو برای شما شادی و بهروزی آرزومندیم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بار کریسمس یک بار دیگر در اینجا است، و این بار دیگر باید سال نو را به ارمغان آورد ما آرزوی merriest hristmas را برای شما و عزیزان خود آرزو می کنیم و آرزوی خوشبختی و سعادت را در سال آینده آرزو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It seems that Christmas time is here once again, and it is time again to bring in the New Year. We wish the merriest of Christmas to you and your loved ones, and we wish you happiness and prosperity in the year ahead.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که زمان کریسمس یک بار دیگر فرا رسیده است، و دوباره زمان ورود به سال جدید است فرارسیدن کریسمس را برای شما و عزیزانتان آرزومندیم و در سال پیش رو برای شما آرزوی خوشبختی و بهروزی داریم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بار کریسمس یک بار دیگر در اینجا است، و این بار دیگر باید سال نو را به ارمغان آورد ما آرزوی جشن و شادی کریسمس را برای شما و عزیزان خود آرزو می کنیم و آرزوی خوشبختی و سعادت را در سال آینده آرزو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] مجدد، بار دیگر

انگلیسی به انگلیسی

• another time, once more

پیشنهاد کاربران

مجدداً
بازپس. [ پ َ ] ( ق مرکب )
باز. بعد. ( آنندراج ) . پس ازین. من بعد. ( ناظم الاطباء ) . دوباره :
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یکبار گفتی مگو بازپس
که حلوا چو یکبار خوردند بس.
سعدی ( گلستان ) .
دیگر بار
دومرتبه
جهت تکرار، . . .
باز هم ، دوباره ، یک بار دیگر
once again = another time = once more
دوباره
باردیگر

بپرس