operational

/ˌɑːpəˈreɪʃənəl//ˌɒpəˈreɪʃnəl/

معنی: قابل استفاده، دایر، موثر، وابسته به عمل
معانی دیگر: عملیاتی، وابسته به کار کردن موتور یا سازگان یا فرآیند و غیره، کاربردی، به کار بردنی، کاربردپذیر، قابل بهره برداری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: operationally (adv.)
(1) تعریف: being used or capable of being used; functional.
متضاد: broken, defunct, down
مشابه: alive, working

(2) تعریف: involved in or relating to military operations.

جمله های نمونه

1. operational symbols
نمادهای کاربردی

2. our fleet is fully operational
ناوگان ما کاملا آماده ی عملیات است.

3. the new spaceship will be operational in one year
سفینه ی جدید تا یک سال دیگر به کار خواهد افتاد.

4. The boat should be operational by this afternoon.
[ترجمه گوگل]قایق باید تا امروز بعدازظهر به بهره برداری برسد
[ترجمه ترگمان]قایق باید تا بعد از ظهر عملیاتی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The airport did not become operational until May.
[ترجمه گوگل]فرودگاه تا ماه می به بهره برداری نرسید
[ترجمه ترگمان]این فرودگاه تا ماه مه قابل استفاده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The language laboratory is not operational yet.
[ترجمه گوگل]آزمایشگاه زبان هنوز راه اندازی نشده است
[ترجمه ترگمان]آزمایشگاه زبان هنوز عملی نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The whole system will be fully operational by December 199
[ترجمه گوگل]کل سیستم تا دسامبر 199 به طور کامل عملیاتی می شود
[ترجمه ترگمان]کل سیستم تا ۱۹۹ دسامبر به طور کامل عملیاتی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Operational Research is a newly emerging subject.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] تحقیقات کاربردی موضوعی نوظهور است.
|
[ترجمه گوگل]تحقیقات عملیاتی موضوعی است که به تازگی در حال ظهور است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات عملیاتی یک موضوع نوظهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The telephone is fully operational again.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] به طور کامل تلفن دوباره راه اندازی شده است.
|
[ترجمه گوگل]تلفن مجدداً کاملاً فعال است
[ترجمه ترگمان]تلفن دوباره به طور کامل عملیاتی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The newly designed rice transplanter will soon be operational.
[ترجمه گوگل]نشاکاری برنج جدید طراحی شده به زودی به بهره برداری می رسد
[ترجمه ترگمان]The که به تازگی طراحی شده اند به زودی عملیاتی خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our main offices are now fully operational .
[ترجمه گوگل]دفاتر اصلی ما اکنون به طور کامل فعال هستند
[ترجمه ترگمان]اکنون دفاتر اصلی ما به طور کامل عملیاتی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new system became operational in March.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] سامانه جدید در ماه مارس عملیاتی شد
|
[ترجمه گوگل]سیستم جدید در ماه مارس عملیاتی شد
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید در ماه مارس عملیاتی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are operational advantages in putting sales and admin in the same building.
[ترجمه گوگل]مزایای عملیاتی در قرار دادن فروش و مدیریت در یک ساختمان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]مزایای عملیاتی در قرار دادن فروش و مدیریت در همان ساختمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The squadron is not yet operational.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] گروهی از هواپیماها هنوز عملیاتی نشده است.
|
[ترجمه گوگل]این اسکادران هنوز عملیاتی نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز اسواران هنوز فعال نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Of 200 boats, only 20 are presently operational.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] از این دویست قایق، در حال حاضر فقظ بیست عدد از آن ها قابل استفاده است. یا از این دویست قایق، در حال حاضر فقظ بیست تایی آن ها به کار گرفته می شوند. که یکی از این دوجمله بستگی به کاربرد جمله در متن دارد.
|
[ترجمه گوگل]از 200 قایق، تنها 20 قایق در حال حاضر عملیاتی هستند
[ترجمه ترگمان]، از ۲۰۰ قایق فقط ۲۰ دقیقه دیگه فعال میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل استفاده (صفت)
abusive, usable, available, useful, operational, utilizable, handy, operative, instrumental, presumable, serviceable

دایر (صفت)
operational, active, open, functioning, live, operative, operable

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

وابسته به عمل (صفت)
operational

تخصصی

[برق و الکترونیک] عملیاتی قابل استفاده بی وقفه . - عملیاتی
[زمین شناسی] عملکردی، قابل استفاده، موثر، دایر
[ریاضیات] عملی، عملگری

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an operation; working; functional; ready for use; operative
a machine or piece of equipment that is operational is working or able to be used.
operational is used to describe actions, situations, or problems that occur when a plan or system is being carried out.

پیشنهاد کاربران

۱. عملی. عملیاتی ۲. قابل استفاده. قابل بهره برداری
مثال:
The new spaceship will be operational in one year.
فضا پیما تا یک سال دیگر عملیاتی و قابل استفاده خواهد شد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : operate / operationalize
✅️ اسم ( noun ) : operation / operative / operator / operationalization / operationalism
✅️ صفت ( adjective ) : operational / operative / operating
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : operationally / operatively

مهندسی عمران گرایش زلزله : خدمت رسانی بی وقفه
کارکردی
عملیاتی
اجرایی
عملیاتی
عملی
فعال، باز
( وقتی درباره جای خاصی صحبت می کنیم، مثل: The library remains operational during COVID - 19 social distancing period )
عملی، انجام پذیر

بپرس