opinion

/əˈpɪnjən//əˈpɪnɪən/

معنی: نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار
معانی دیگر: نگریه، باور، نظر خبره، نظر کارشناس، عقیده ی اهل فن، نظر مردم (افکار عمومی)، (حقوق) نظر قاضی، نظر دادگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: what one thinks about a person or matter, esp. a judgment not necessarily based on fact alone.
مترادف: view
مشابه: appraisal, assessment, attitude, belief, conviction, eye, feeling, idea, impression, judgment, perception, position, sentiment, stance, surmise, thinking, understanding, viewpoint

(2) تعریف: the general thinking about a matter within society.
مترادف: view
مشابه: attitude, consent, eye, pulse, sentiment, slant, stance, thinking

- current opinion on the tax bill
[ترجمه A.A] نظر کنونی در مورد لایحه مالیاتی
|
[ترجمه رضا زنگی ‌‌‌‌‌‌‌‌آبادی] عقیده رایج درباره لایحه مالیاتی
|
[ترجمه پدر پدر بزرگ مسخره] نظر در مورد همبرگر های بابا اسفنجی
|
[ترجمه گوگل] نظر فعلی در مورد لایحه مالیاتی
[ترجمه ترگمان] نظر کنونی در مورد لایحه مالیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person's judgment in reference to another's character or qualities.
مشابه: approval, esteem, favor, judgment, regard

- I hope to have his good opinion.
[ترجمه A.A] امیدوارم نظر خوب او را داشته باشم
|
[ترجمه پدر بزرگ مسخره] امیدوارم عین سگ جون بدی
|
[ترجمه گوگل] امیدوارم نظر خوب او را داشته باشم
[ترجمه ترگمان] امیدوارم نظر خوشی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a professional inference or judgment.
مترادف: evaluation
مشابه: appraisal, assessment, diagnosis, judgment, prognosis, verdict

- a medical opinion
[ترجمه پدر مسخره] نود نظر پزشکی
|
[ترجمه گوگل] یک نظر پزشکی
[ترجمه ترگمان] یک نظر پزشکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a legal opinion
[ترجمه مسخره] دو نظر قانونی
|
[ترجمه گوگل] یک نظر حقوقی
[ترجمه ترگمان] یک نظر قانونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in law, a formal document written by a judge or court stating the reasons and principles of law that informed a particular decision on a case.

جمله های نمونه

1. opinion is swinging in his favor
نظر مردم دارد به نفع او تغییر می کند.

2. favorable opinion
نظر مساعد،بینش سازگار

3. his opinion is not worth a straw
عقیده ی او یک پول سیاه هم نمی ارزد.

4. his opinion is of no value
عقیده ی او ارزشی ندارد.

5. public opinion has swung in his favor
افکار عمومی به نفع او تغییر کرده است.

6. the opinion of others is indifferent to him
نظر دیگران برای او علی السویه است.

7. the opinion of the youth
عقاید جوانان

8. a heterodox opinion
عقیده نابروال

9. a middle opinion
عقیده ی میانه رو

10. do these opinion polls really mirror what the people are thinking?
آیا این نظرخواهی ها واقعا بازتابگر طرز فکر مردم است ؟

11. in my opinion
به نظر من

12. shades of opinion
نظریاتی که با هم اختلاف کمی دارند

13. in my opinion
به عقیده ی من

14. in my humble opinion
به عقیده ی این حقیر

15. the climate of opinion has become more favorable
جو افکار عمومی مساعدتر شده است.

16. the trend of opinion was conservative
گرایش عقاید،محافظه کارانه بود.

17. to abdicate an opinion
از عقیده ای صرفنظر کردن

18. to govern public opinion
افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دادن

19. to solidify public opinion
افکار عمومی را یکپارچه کردن

20. to take an opinion poll
نظر سنجی کردن،آرای عمومی را سنجیدن

21. to venture an opinion
یارای ابراز عقیده را داشتن

22. what is your opinion about this book?
نظر شما درباره ی این کتاب چیست ؟

23. a difference of opinion
اختلاف عقیده،ناهم اندیشی

24. a matter of opinion
موضوع مربوط به سلیقه (یا خواست یا اندیشه ی ) فردی

25. be of the opinion that
عقیده داشتن که،براین نظر بودن که

26. have a low opinion of
دست کم گرفتن،با تحقیر نظر کردن به،پست شمردن

27. a slight difference of opinion
اختلاف نظر ناچیز

28. a survey of public opinion
زمینه یابی افکار عمومی

29. a wide spectrum of opinion
زنجیره ی پهناوری از عقاید

30. everybody has an unfavorable opinion of her
همه نسبت به او نظر نامساعد دارند.

31. she presented her expert opinion to the panel
او نظریات کارشناسانه ی خود را به گروه ارائه داد.

32. the bar of public opinion
دادگاه عقاید و آرای عمومی

33. the current of public opinion
روند عقاید عمومی

34. the pendulum of public opinion has changed in his favor
گرایش عقاید عامه به سود او تغییر یافته است.

35. the pressure of public opinion
فشار افکار عمومی

36. the tide of public opinion is in his father
کشند افکار عمومی به سود اوست.

37. the tribunal of public opinion
قضاوت افکار عمومی

38. to bring forward an opinion
عقیده ای را ابراز کردن

39. confirm someone in his/her opinion
کسی را در عقیده (و غیره ی) خود تقویت و تایید کردن

40. a new shift in public opinion
دگرگونی تازه در افکار عمومی

41. he was contemptuous of public opinion
به افکار عمومی با دیده ی حقارت می نگریست.

42. they asked for the patriarch's opinion in all important undertakings
در همه ی امور مهم از بزرگ خاندان نظرخواهی می کردند.

43. we must get a dentist's opinion
بایستی از یک دندان پزشک نظرخواهی کنیم.

44. you are entitled to your opinion
شما مجاز به داشتن نظریات خودتان هستید (در عقاید خود آزادید)

45. hence the desire to influence public opinion
لذا میل به تحت تاءثیر قرار دادن افکار عمومی

46. the few men who mold public opinion
مردان قلیلی که افکار عمومی را می سازند.

47. this survey covers samples of public opinion
این بررسی شامل پیشمونه هایی از افکار عمومی است.

48. a letter that purports to express public opinion
نامه ای که ادعا می شود بیانگر افکار عمومی است

49. allow him greater latitude in expressing his opinion
برای بیان عقایدش به او آزادی بیشتری بدهید.

50. as a mark of their change of opinion
به عنوان نشانه ی تغییر عقیده ی آنها

51. the government was not susceptible to public opinion
دولت پذیرای افکار عمومی نبود.

52. the media can be a mirror of public opinion
رسانه ها می توانند بازتاب افکار عمومی باشند.

53. have a good (or bad or high or low) opinion of someone
درباره ی کسی نظر خوب (یا بد یا عالی یا پست) داشتن

مترادف ها

نظر (اسم)
sight, verdict, view, advice, regard, opinion, look, viewpoint, thought, slant, discretion, observation, gander, esteem, ken, waff

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

رای (اسم)
dictum, sentence, verdict, judgment, opinion, award, vote, discretion, poll, suffrage

اعتقاد (اسم)
opinion, confidence, trust, faith, belief, credence

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

فکر (اسم)
opinion, intent, intention, thought, idea, notion, concept, speculation

نظریه (اسم)
view, opinion, viewpoint, notion, point of view, recommendation, outlook, look-out, theory

پندار (اسم)
supposition, opinion, thought, notion

تخصصی

[فوتبال] حریف
[حقوق] نظر، عقیده

انگلیسی به انگلیسی

• attitude; outlook; formal judgement or estimation
your opinion of something is what you think about it.
if someone is of the opinion that something is the case, they think that it is the case; a formal expression.
people's opinion is the beliefs or views that they have.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: پَژان

⚫ نگارش به خط لاتین: Pazhān

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

☑️ پَژان
پَژان
( Pazhān )
از �پَ� و �ژان�؛ روی هم رفته به معنی نگری که برخلاف دانش هست و تایید نشده.
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ عقیده و نظر و باور هیچکدوم ارزش دانشیک ندارند و در انگلیسی برای هرکدوم از اونها همتای جدایی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستانِ پرکوششی، پافشاری می کنند که از برابرنهاد های بی ابهام دوری کنند و بجاش از معانیِ آشنای گُنگ که صدها بار بجای واژه های دیگه بکار رفتند بهره ببرند. ( حتی به بهای اینکه کلا واژه ی نادرست یا گُنگی رو پیشنهاد کنند )
• جدای از اینها؛ �Opinion� با �عقیده� یکی نیست.
پَژان یا opinion نگری ست که پس از بررسی و تایید دانشی می تونه به باشا �fact� تبدیل بشه. اما عقیده یا باوره، نگری هست که استوارانه و پایدارانه بر اصل خودش می ایسته و حتی اگر پذیرفته ی دانش هم نباشه اما همچنان بن و بنیادش رو نگه می داره.
• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام هستند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه هم وزن و همپوش بر همتای انگلیسی خود است و در دانش و فن کاربرد فراوان داره.
واژه ی �پَژان� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

نظر، عقیده
نظریه، رای، اندیشه، فکر، گمان، قانون فقه: نظر، فکر، روانشناسی: نظر
belief, assessment, feeling, idea, impression, judgment, point of view, sentiment, theory, view
پژان
پَژان
�Opinion� با �عقیده� یکی نیست.
پَژان یا opinion نگری ست که پس از بررسی و تایید دانشی می تونه به باشا �fact� تبدیل بشه
اما عقیده یا باوره، نگری هست که استوارانه و پایدارانه بر اصل خودش می ایسته و حتی اگر پذیرفته ی دانشی هم نباشه اما همچنان بن و بنیادش رو نگه می داره.
...
[مشاهده متن کامل]

خاک بر سر کورفهم هایی که این دو بگرت رو یکسان می پندارند.

🇮🇷 همتای پارسی: پَژان 🇮🇷
پَژان
از پارسی انجمن و بازدیسان
دوستان به این ۳ واژه و تفاوت هاشون توجه کنین:
۱. Attitude: طرز برخورد، طرز فکر، نگرش ( رویکردی که ما در ذهنمون نسبت به مسائل مختلف داریم که باعث میشه رفتار و عملمون رو مطابقش شکل بدیم )
۲. Perspective: دیدگاه، چشم انداز ( زاویه ای که ما ازش یه موضوع رو میبینیم که از تجربیات، عقیده یا فرهنگ ما نشات میگیره )
...
[مشاهده متن کامل]

۳. Opinion: نظر، عقیده ( قضاوت درونی افراد از موضوعات که برگرفته از فکر یا احساسات یا تجربیاتشونه )

opinion: عقیده
کاربر سید محمد
راجع به درست است نه راجب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : opine
✅️ اسم ( noun ) : opinion
✅️ صفت ( adjective ) : opinionated
✅️ قید ( adverb ) : opinionatedly
دیدگاه، تئوری، مترادف تز
به معنی عقیده و نظر هست .
توضیح : what you think about something
معنی تعریف میشه در مورد چیزی فکر کردن
دیدگاه
عقیده
پیشنهاد
رای
اعتقاد
Idea
Suggestion
نظر
عقیده
پیشنهاد
نظر
پیشنهاد
رای
ایده
قضاوت هم بعضی وقتا میتونه معنی بده
بد نیست تفاوت این کلمه با کلمات مشابه رو هم بدونیم
Opinion :نظریه، نظر ( فلسفه ) ، نظر شخصی راجب یک چیز
Idea:نظر شخصی راجب یک فعل و گاها اسم، ایده برای یک کار
View: برداشت سطحی و بدون تفکر عمیق راجب چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

↶┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅↷
Opinion بیشتر نظری راجب یک اسم ( noun )
Idea بیشتر نظری راجب یک فعل و انجام دادن آن است
این دو واژه بسیار شبیه هم هستند و چندان تفاوتی ندارند

Give an opinion = say what your opinion is
نگرش
In my opnion=In my idea به نظر من opnion=idea
نظر ، عقیده 🍆🍆
have a high / good opinion of sb / sth
راجع به کسی / چیزی خوب فکر کردن
have a low / bad opinion of sb / sth
راجع به کسی / چیزی بد فکر کردن
پیشنهاد نظر
مترادف: suggest
نظر
عقیده
رای
عقیده . باور . نظر .
نظر ، عقیده
( براساس علم نیست )
نظر، عقیده
( ممکن است بر اساس علم نباشد )
نظر ، عقیده
مثالی دیگر:we asked for their opinione about the new stadium
اندیشه - گمان
عقیده
مترادف = idea
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس