origin

/ˈɔːrɪdʒɪn//ˈɒrɪdʒɪn/

معنی: سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد
معانی دیگر: سرآغاز، منشا، زایه، فرآوش، رستگاه، تبار، نژاد، علت، ریشه، (کالبدشناسی - یکی از دو انتهای عضله که به استخوان وصل بوده و از دیگری کم تحرک تر است) بستگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the point or moment of arising; source.
مترادف: beginning, root, source
مشابه: ancestry, basis, birth, cause, derivation, first cause, foundation, fount, fountainhead, genesis, germ, lineage, mother, provenance, rise, start, womb

(2) تعریف: the first stage of existence; beginning.
مترادف: beginning, birth, commencement, genesis, inception
مشابه: appearance, conception, dawn, emergence, first, germ, outset, rise, start

(3) تعریف: ancestry or parentage.
مترادف: ancestry, extraction, lineage, parentage
مشابه: birth, blood, derivation, descent, pedigree, root, stock

جمله های نمونه

1. the origin of evil in the world
سرچشمه ی بدی در جهان

2. the origin of my family is from kashan
سرچشمه ی خانواده ی من از کاشان است.

3. the origin of species
سرآغاز گونه ها

4. the origin of these rumors
منشا این شایعات

5. the origin of this ancient enmity
ریشه ی این دشمنی کهن

6. of questionable origin
دارای منبع نامعلوم

7. to localize the origin of a legend
زادگاه افسانه ای را معلوم کردن

8. a man of humble origin
آدم پست تبار

9. a man of low origin
مرد بی اصل و نسب

10. english words of persian origin
واژه های انگلیسی از منشا فارسی

11. they philosophized about the origin of existence
آنان درباره ی سرچشمه ی وجود فلسفه پردازی کردند.

12. to speculate about the origin of the universe
درباره ی اصل کائنات گمان پردازی کردن

13. he tried to unravel the origin of languages
او کوشید که سرچشمه ی زبان ها را نشان بدهد.

14. persian vocabulary contains many words of arabic origin
واژگان فارسی حاوی واژه های بسیاری است که ریشه ی عربی دارند.

15. his discoveries have modified my views on the origin of the universe
کشفیات او نظر من را درباره ی آغاز جهان تغییر داده است.

16. we go back in the far past to a common origin
ما به گذشته ی دوردست و اصل و نسب مشترکی برمی گردیم.

17. Her family is Portuguese in origin.
[ترجمه Yas] خانواده ی او اصالتاً پرتقالی است ( هستند )
|
[ترجمه گوگل]خانواده او اصالتا پرتغالی هستند
[ترجمه ترگمان]خانواده او در اصل پرتقالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Without what should you play, you are my origin.
[ترجمه گوگل]بدون آنچه باید بازی کنی، تو منشأ منی
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه با چه چیزی بازی کنی، اصل من هم همین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The origin of the custom is obscure.
[ترجمه گوگل]منشا رسم مبهم است
[ترجمه ترگمان]منشا این رسم مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The origin of the word remains obscure.
[ترجمه گوگل]منشأ این کلمه مبهم است
[ترجمه ترگمان]منشا این واژه مبهم باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The term "black hole" is of very recent origin.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "سیاه چاله" منشأ بسیار جدیدی دارد
[ترجمه ترگمان]واژه \"سیاهچاله\" منشا خیلی جدیدی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Bottles are labelled by country of origin.
[ترجمه گوگل]بطری ها بر اساس کشور مبدا برچسب گذاری می شوند
[ترجمه ترگمان]بطری ها توسط کشور مبدا علامت گذاری شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. They talked about the competing theories of the origin of life.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد تئوری های رقیب منشاء حیات صحبت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درباره نظریه های رقابتی منشا زندگی صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He is of North African origin.
[ترجمه گوگل]او اصالتاً آفریقای شمالی است
[ترجمه ترگمان]او اهل شمال آفریقا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

ماخذ (اسم)
alloy, basis, source, datum, origin

سنخیت (اسم)
authenticity, origin, genesis

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

عنصر (اسم)
base, beginning, origin, root, element

خاستگاه (اسم)
beginning, source, origin

منشاء (اسم)
principle, beginning, source, origin, genesis, radix, origination, provenance, first cause, first principle, prime mover

مبدا (اسم)
principle, beginning, source, origin

سرمایه (اسم)
stock, wealth, cause, origin, capital, money, fund

سر چشمه (اسم)
original, principle, derivation, source, origin, root, spring, fountainhead, hotbed, headwaters, fountain, mother, wellspring, headspring, springhead, wellhead

نسب (اسم)
origin, genealogy, filiation, parentage, stirps

مصدر (اسم)
source, origin, orderly, infinitive

اصل بنیاد (اسم)
origin

تخصصی

[عمران و معماری] مبدا - ابتدا - خاستگاه
[کامپیوتر] سرچشمه، اصل، مبداء، اساس، منبع .
[برق و الکترونیک] مبدأ محل تقاطع محورهای مرجع در نمودار .
[زمین شناسی] منشأ، مبدأ (الف) نقطه ای از یک سیستم مختصاتی که به عنوان نقطه اولیه در محاسبه پارامترهای آن و نیز تشریح کاربرد آن، در نظر گرفته می شود، خصوصاً نقطه تقاطع محورهای مختصات. عنوان مزبور همچنین برای نقطه صفر و صفر (بدون توجه به موقعیت آن نسبت به محورها) و نقطه ای که محاسبه پارامترهای سیستم مختصات یا نقشه، از آن آغاز می شود، نیز بکار می رود. مترادف: origin of coordinates. (ب) هر نقطه صفر دلخواه یا اختیاری که مقدار یک پارامتر در یک ابزار اندازه گیری، نسبت به آن سنجیده می شود.
[حقوق] مبدأ، اصل، منشأ
[ریاضیات] مبدا

انگلیسی به انگلیسی

• source; beginning; birth, parentage, nationality
you can refer to the beginning or cause of something as its origin or its origins.
when you talk about a person's origin or origins, you are referring to the country, race, or social class of their parents or ancestors.

پیشنهاد کاربران

اصل
مثال: The origin of the word can be traced back to Latin.
اصل کلمه می تواند به لاتین بازگردد.
( ریاضیات ) مبدا مختصات
اصالت، ریشه
پیدایش
With the origin of the Toyota Production System
در این جمله به معنای : با پیدایش سیستم تولید تویوتا . . . . . .
اصالت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : originate
✅️ اسم ( noun ) : origin / original / originality
✅️ صفت ( adjective ) : original
✅️ قید ( adverb ) : originally
راس
ماهیت معنای مناسبی است در زمین شناسی
of French/German/Asian etc origin
خاستگاه
ماخذ
the place where you get somthing from
اسکله
بیخه/فرگان/بن/سربن/آبشخور/
origin ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: مبدأ 1
تعریف: مکانی که مسافر سفر خود را از آنجا شروع می کند
فرَگان. ( در پهلوی )
منشا
فکر میکنم تو آمار درمورد گشتاورها به معنی �مرکزی� باشه مثلا گشتاور مرکزی مرتبه اول
ظهور ، پیدایش
بدو پیدایش
نقطه شروع

زادگاه ( مثلا در جمله country of origin )
مبداء منشاء پیدایش اصلی ناب
ریشه گرفتن
منشاء
بنیاد، بنیان، اصل و نسب، اصیل
ریشه
اصلیت
برآمدن ( از ) ، برگرفتن ( از ) ، ریشه گرفتن ( از ) ، برخاستن ( از ) ، نشات گرفتن ( از )
آغاز ، آغازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس