oust

/ˈaʊst//aʊst/

معنی: دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن
معانی دیگر: بیرون کردن، جای چیزی را گرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ousts, ousting, ousted
• : تعریف: to force out; expel or eject, as from a place or position.
مترادف: eject, expel, kick out, remove
مشابه: ax, banish, blackball, boot, bounce, cashier, debar, discharge, dismiss, displace, drum out, evict, fire, ostracize, overthrow, purge, run out, sack

جمله های نمونه

1. they are trying to oust the prime minister
آنها می کوشند که نخست وزیر را اخراج کنند.

2. we should not let quantity oust quality
نباید بگذاریم کمیت جای کیفیت را بگیرد.

3. The rebels finally managed to oust the government from power.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] سر انجام شورشیان توانستند دولت را از قدرت خلع کنند.
|
[ترجمه گوگل]شورشیان سرانجام توانستند دولت را از قدرت بیرون کنند
[ترجمه ترگمان]شورشیان سرانجام موفق به بیرون راندن دولت از قدرت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Last week they tried to oust him in a parliamentary vote of no confidence.
[ترجمه A.A] هفته گذشته آنها سعی کردن با رای عدم اعتماد مجلس او را برکنار کنند
|
[ترجمه گوگل]هفته گذشته آنها سعی کردند با رأی عدم اعتماد مجلس، او را از قدرت برکنار کنند
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته، آن ها سعی کردند او را در یک رای پارلمانی بدون اعتماد، عزل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I 'm sorry to say nothing could oust a computer.
[ترجمه حسن] متاسفم که باید بگم، هیچ چیز جای کامپیوتر را نمیگیرد.
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که بگویم هیچ چیز نمی تواند کامپیوتر را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]متاسفم که می گویم هیچ چیز نمی تواند کامپیوتر را شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The legislative body had voted to oust the country's onetime rulers.
[ترجمه گوگل]مجلس قانونگذاری به برکناری حاکمان زمانی کشور رای داده بود
[ترجمه ترگمان]قوه مقننه برای بیرون راندن حاکمان سابق کشور رای داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Police are trying to oust drug dealers from the city centre.
[ترجمه گوگل]پلیس در تلاش است تا فروشندگان مواد مخدر را از مرکز شهر بیرون کند
[ترجمه ترگمان]پلیس می کوشد تا فروشندگان مواد مخدر را از مرکز شهر بیرون براند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their goal: to oust the federal government from Texas soil.
[ترجمه گوگل]هدف آنها: بیرون راندن دولت فدرال از خاک تگزاس
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها، بیرون راندن دولت فدرال از خاک تگزاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That fueled the movement among Democrats to oust their own president, Lyndon B. . Johnson.
[ترجمه گوگل]این به جنبش در میان دموکرات ها برای برکناری رئیس جمهور خود، لیندون بی جانسون
[ترجمه ترگمان]این موضوع به جنبش بین دموکرات ها برای بیرون راندن رئیس جمهور خودشان، لیندون بی جانسون، دامن زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. First he tried to oust Keenan as ward committeeman by running some one against him in the election for ward leadership.
[ترجمه گوگل]ابتدا سعی کرد کینان را به عنوان مسئول کمیته بخش، با شرکت در انتخابات برای رهبری بخش، در مقابل او برکنار کند
[ترجمه ترگمان]ابتدا سعی کرد که کینان را به عنوان رئیس اداره، از طریق اداره یک نفر علیه او در انتخابات ریاست بخش، اخراج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Critics fear money will oust quality Georgina Henry reports on doubts over programme standards, public service obligations and controls on ownership.
[ترجمه گوگل]منتقدان نگران هستند که پول کیفیت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]منتقدان نگران پول، کیفیت و گزارش های هنری را در مورد شک در مورد استانداردهای برنامه، تعهدات خدمات عمومی و کنترل بر مالکیت، از بین می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't try to outshine others. They can oust you from office, mind you.
[ترجمه گوگل]سعی نکنید از دیگران پیشی بگیرید آنها می توانند شما را از دفتر اخراج کنند
[ترجمه ترگمان]سعی نکن دیگران رو تحت تاثیر قرار بدی اونا می تونن تو رو از دفتر بیرون کنن، حواست باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. EXAMPLE : Several major shareholders want to oust the corporation's president because of his poor management decisions.
[ترجمه گوگل]مثال: چندین سهامدار عمده می خواهند رئیس شرکت را به دلیل تصمیمات مدیریتی ضعیف او برکنار کنند
[ترجمه ترگمان]مثال: بسیاری از سهامداران اصلی می خواهند رئیس جمهور این شرکت را به دلیل تصمیمات مدیریتی ضعیف خود بیرون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He survived numerous plots to kill or oust him.
[ترجمه گوگل]او از توطئه های متعدد برای کشتن یا بیرون راندن او جان سالم به در برد
[ترجمه ترگمان]وی از توطئه های متعدد برای کشتن یا اخراج او جان سالم به در برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Moves to oust Mr Seifert and Mr Breuer began after they refused private pleadings from shareholders earlier this year to drop a planned bid for the London Stock Exchange.
[ترجمه گوگل]اقدامات برای برکناری سیفرت و برویر پس از رد درخواست خصوصی سهامداران در اوایل سال جاری برای کنار گذاشتن پیشنهاد برنامه ریزی شده برای بورس لندن آغاز شد
[ترجمه ترگمان]اقدامات برکناری آقای Seifert و آقای Breuer پس از امتناع از pleadings خصوصی سهامداران در اوایل سال جاری برای انداختن پیشنهاد برنامه ریزی شده برای بورس اوراق بهادار لندن آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

اخراج کردن (فعل)
deport, out, exorcise, can, oust, send down, exorcize

بر کنار کردن (فعل)
relieve, out, oust

تخصصی

[حقوق] خلع ید کردن، ساقط کردن، اخراج کردن

انگلیسی به انگلیسی

• drive out; expel; evict (law)
if you oust someone from a job or a place, you force them to leave it.

پیشنهاد کاربران

drive out
eject
remove
[حقوق]
خلع کردن؛ عزل کردن؛ ساقط کردن
بیرون راندن
سلب کردن
در حقوق:ساقط کردن

بپرس