outflank

/ˈaʊtˌflæŋk//ˌaʊtˈflæŋk/

معنی: از جناح خارجی بدشمن حمله کردن
معانی دیگر: (ارتش) جناح دشمن را دور زدن، از پشت حمله کردن، پیش دستی کردن، رندی کردن، (با زرنگی) رد شدن از، غافلگیر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outflanks, outflanking, outflanked
(1) تعریف: to maneuver around or beyond the side or flank of (a military opponent).

(2) تعریف: to get around or win an advantage over.

جمله های نمونه

1. he tried to outflank the other candidate by pretending to be sink
با تظاهر به بیماری سعی کرد کاندید انتخاباتی دیگر را در موقعیت بدی قرار دهد.

2. He had tried to outflank them.
[ترجمه گوگل]او سعی کرده بود از آنها دور بزند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرده بود که از آن ها دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Were they trying to outflank me?
[ترجمه دنیا] آیا آنها میخواستند مرا دور بزنند؟
|
[ترجمه گوگل]آیا آنها سعی داشتند از من سبقت بگیرند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها سعی داشتند به ما حمله کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Perserverance and resourcefulness will be required to outflank the roadblocks and get on with the commitment.
[ترجمه گوگل]برای عبور از موانع و ادامه دادن به تعهد، پشتکار و تدبیر لازم است
[ترجمه ترگمان]Perserverance و تدبیر برای حمله به موانع جاده ای و به دست آوردن تعهد مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Persians could use it to outflank us.
[ترجمه گوگل]ایرانی ها می توانستند از آن برای دور زدن ما استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]ایرانیان می توانستند از آن برای حمله به ما استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Why had it not been possible to outflank them in some way?
[ترجمه گوگل]چرا امکان غلبه بر آنها به نحوی وجود نداشت؟
[ترجمه ترگمان]چرا غیر از این ممکن بود که به نحوی از آن ها دور شویم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It must have been possible to outflank them in some way.
[ترجمه گوگل]باید به نحوی از آنها دور زد
[ترجمه ترگمان]باید به نحوی از قشون روس جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ollokot overtook them and joined a group of warriors in resisting Captain Benteen's attempt to outflank the fleeing families.
[ترجمه گوگل]اولوکوت از آنها پیشی گرفت و به گروهی از جنگجویان پیوست تا در برابر تلاش کاپیتان بنتین برای دور زدن خانواده های فراری مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]Ollokot به آن ها رسید و به گروهی از جنگجوها، که در حال مقاومت در حال فرار از افراد فراری بودند، ملحق شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Prussian gunner officer saw another troop of Dragoons threatening to outflank his position.
[ترجمه گوگل]افسر توپچی پروس، یک لشکر دیگر از اژدها را دید که تهدید می‌کردند که موقعیت او را دور بزنند
[ترجمه ترگمان]افسر توپچی پرو سی یک گروهان دیگر از سواران سواره نظام را دید که از جناح چپ به جناح راست موضع گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Sisters and guarded, eyes riveted and gauging his every move, trying to outflank him.
[ترجمه گوگل]خواهران و نگهبانان، چشمان پرچ شده و هر حرکت او را می سنجند و سعی می کنند از پهلوی او دور شوند
[ترجمه ترگمان]خواهران و نگهبانان، چشم به او دوخته بودند و هر حرکت او را می دیدند، سعی می کردند از پشت به او حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If your flank march is going well, the enemy expects you to outflank him.
[ترجمه گوگل]اگر راهپیمایی جناحی شما خوب پیش می رود، دشمن از شما انتظار دارد که از او دور شوید
[ترجمه ترگمان]اگر جناح شما در حال پیشروی باشد، دشمن از شما انتظار دارد که از پشت به او حمله کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از جناح خارجی به دشمن حمله کردن (فعل)
outflank

انگلیسی به انگلیسی

• move into a position on the side or flank of an opponent so as to make a surprise attack (military); gain an advantage, outmaneuver
if one army outflanks another, it succeeds in getting round the side of it in order to attack it.
if you outflank someone, you succeed in getting into a position where you can defeat them, for example in an argument.

پیشنهاد کاربران

در مانورهای نظامی اصطلاحاً قیچی کردن یا قیچی شدن. از جناحین حمله کردن.
ترجمه آقای ضیایی به نظرم از این نظر غلطه که passive ترجمه کردن.
به نظر من میشه:
رو دست زدن، دور زدن دشمن و . . . .
رو دست خوردن، جا ماندن از قافله، فریب خوردن، از دور رقابت خارج شدن

بپرس