overlap

/ˌoʊvəˈlæp//ˌəʊvəˈlæp/

معنی: رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
معانی دیگر: (لبه ی دو چیز) روی هم قرار گرفتن، هم سوار کردن یا شدن، هم پوش کردن یا شدن، (زمان یا قلمرو و غیره) تداخل کردن، همزمان بودن، هم پوشی، هم سواری، روی هم قرارگیری (لبه ی دو چیز)، تداخل، همزمانی، رویهم افتادن دولبه چیزی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overlaps, overlapping, overlapped
(1) تعریف: to cover or extend over part of.
مشابه: lap

- The shingles on the roof overlap each other.
[ترجمه گوگل] زونا روی پشت بام روی هم همپوشانی دارند
[ترجمه ترگمان] The روی سقف با هم تداخل پیدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to coincide partially with; have something in common with.

- We shouldn't schedule the projects so that they overlap each other.
[ترجمه علی جادری] ما باید پروژه ها را طوری برنامه ریزی کنیم تا با همدیگر تداخل نداشته باشند .
|
[ترجمه Masoud] ما نباید پروژه رو طوری برنامه ریزی کنیم که باهم تداخل داشته باشند، orما باید طوری برنامه پروژه ها رو بریزیم که باهم قاتی نشن
|
[ترجمه گوگل] ما نباید پروژه ها را طوری برنامه ریزی کنیم که روی هم قرار بگیرند
[ترجمه ترگمان] ما نباید پروژه ها را برنامه ریزی کنیم تا یکدیگر با هم همپوشانی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her ideas and mine overlap each other in some ways but differ in many others.
[ترجمه گوگل] ایده های او و من از برخی جهات با یکدیگر همپوشانی دارند، اما در بسیاری دیگر متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان] عقاید او و من به طریقی با هم همپوشانی دارند، اما در بسیاری از موارد دیگر متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cover or extend over part of something else or over a part of a thing itself.
مشابه: lap

- This wraparound skirt overlaps at the front.
[ترجمه گوگل] این دامن در قسمت جلو همپوشانی دارد
[ترجمه ترگمان] این دامن wraparound در جلو همپوشانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: overlapping (adj.)
(1) تعریف: the process or an instance of overlapping.

(2) تعریف: the amount of overlapping.
مشابه: lap

- There is a lot of overlap between what we're studying in English and what we're learning in history class.
[ترجمه گوگل] بین آنچه به زبان انگلیسی مطالعه می کنیم و آنچه در کلاس تاریخ می آموزیم همپوشانی زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] مقدار زیادی وجود دارد که بین آنچه در زبان انگلیسی مطالعه می کنیم و آنچه که در کلاس تاریخ یاد می گیریم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that which overlaps.
مشابه: lap

جمله های نمونه

1. the tiles on the roof overlap one another
سفال های بام روی هم قرار می گیرند.

2. the edges of the two carpets overlap
لبه های دو قالی روی هم می افتند.

3. The fence is made of panels which overlap .
[ترجمه گوگل]حصار از پانل هایی ساخته شده است که همپوشانی دارند
[ترجمه ترگمان]حصار از panels تشکیل شده است که با هم همپوشانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tiles on the roof overlap one another.
[ترجمه گوگل]کاشی های روی پشت بام روی هم همپوشانی دارند
[ترجمه ترگمان]کاشی های سقف هم با هم تداخل پیدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The two categories overlap to some extent.
[ترجمه گوگل]این دو دسته تا حدی همپوشانی دارند
[ترجمه ترگمان]این دو مقوله تا حدودی با هم همپوشانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The upper layer of felt should overlap the lower.
[ترجمه گوگل]لایه بالایی نمد باید با لایه پایینی همپوشانی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]لایه بالایی احساس باید در قسمت پایین هم پوشانی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Use vinyl seam adhesive where vinyls overlap.
[ترجمه گوگل]در جاهایی که وینیل ها روی هم قرار می گیرند از چسب درز وینیل استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از چسب نواری vinyl در جایی که vinyls با هم همپوشانی دارند استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ends of cloth overlap the bed.
[ترجمه گوگل]انتهای پارچه روی تخت قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]انتهای پارچه روی تخت خواب قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You will need to overlap the pieces of wood slightly.
[ترجمه گوگل]شما باید تکه های چوب را کمی روی هم قرار دهید
[ترجمه ترگمان]شما نیاز خواهید داشت که تکه های چوب را کمی همپوشانی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Overlap the slices carefully so there are no gaps.
[ترجمه گوگل]برش ها را با دقت روی هم قرار دهید تا هیچ شکافی وجود نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]slices را به دقت تقسیم کنید تا هیچ فاصله ای نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The edges must overlap each other or weeds will push through the gaps.
[ترجمه گوگل]لبه ها باید روی هم قرار بگیرند یا علف های هرز از شکاف ها عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]لبه ها باید با هم پوشانی داشته باشند یا علف های هرز از میان شکاف ها عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Social structures are not discrete objects; they overlap and interweave.
[ترجمه گوگل]ساختارهای اجتماعی اشیاء مجزا نیستند روی هم قرار می گیرند و در هم می آمیزند
[ترجمه ترگمان]ساختارهای اجتماعی اشیا مجزا نیستند؛ آن ها هم پوشانی دارند و هم پوشانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our jobs overlap slightly, which sometimes causes difficulties.
[ترجمه گوگل]مشاغل ما کمی با هم تداخل دارند که گاهی اوقات باعث ایجاد مشکلات می شود
[ترجمه ترگمان]مشاغل ما کمی هم پوشانی دارند که گاهی مشکلاتی ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is considerable overlap between the two subjects.
[ترجمه گوگل]همپوشانی قابل توجهی بین این دو موضوع وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین این دو موضوع همپوشانی قابل توجهی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روی هم افت (اسم)
overlap

روی هم افتادن (فعل)
overlap

روی هم افتادن (فعل)
overlap

اصطکاک داشتن (فعل)
overlap

اشتراک داشتن (فعل)
participate, overlap, take part

تخصصی

[شیمی] همپوشانی
[سینما] شکل دیگری از برش تدریجی - تکنیک تداخل
[عمران و معماری] پوشش - رویهم افتادگی - مجاورت - همپوشانی
[کامپیوتر] اشتراک داشت، روی هم افتادن .
[برق و الکترونیک] هم پوشی
[صنایع غذایی] همپوشی درز : انطباق کامل لبه سر و لبه بدنه قوطی های فلزی کنسرو پس از پرس کردن یا گذراندن مرحله دوم درزبندی
[فوتبال] اورلوپ
[نساجی] اورلپ ( وضعیتی در تریکوبافی) - هم پوشانی - تداخل رنگها در چاپ
[ریاضیات] تداخل کردن
[پلیمر] همپوشانی
[آمار] متداخل
[سینما] روی هم انداختن - تداخل - انداختن - لغزاندن
[نساجی] حرکت افقی شانه در جلو قلاب سوزن در بافندگی حلقوی

انگلیسی به انگلیسی

• something that is superimposed
extend over, cover a part of; have something in common
if one thing overlaps another or if two things overlap, one part of one thing covers a part of the other thing.
if two ideas or activities overlap, they involve some of the same subjects, people, or periods of time. verb here but can also be used as an uncount or a count noun. e.g. there is no overlap between our material and that of lipset.

پیشنهاد کاربران

لَب روی لبی ، رو لَب افتادگی ، لب روی لب افتادگی
همپوشانی
هم خوانی / وجه مشترک
My musical tastes don't overlap with my brother's at all
سلایق موسیقی من با برادرم اصلا باهم" هم خوانی یا وجه مشترک" نداره
تلاقی داشتن
برهم برآیند
روی همگرد ( درخیاطی )
تداخل داشتن، همزمان بودن، اشتراک داشتن، همپوشانی کردن
overlap ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: هم‏پوشانی 1
تعریف: انطباق دو یا چند عکس هوایی که با عکس های مجاور خود دارای منطقۀ مشترک باشند؛ مقدار منطقۀ مشترک طولی در عکس هوایی معمولاً 60 درصد است|||متـ . هم‏پوشی
روی هم قرار گرفتن , همپوشانی کردن ؛ روی هم قرار گیری , همپوشانی
# The tiles on the roof overlap each other
# Terms which overlap slightly in meaning
# an overlap of 5 cm on each roof tile
# There is considerable overlap between the two subjects
اشتراک نظر
صنایع غدایی
درصد گیری ( در ارزیابی درب بندی قوطی کنسرو )
نام نظریه کشف شده توسط دکتر جواد ترحمی در خصوص علوم تحلیلی در بازارهای مالی و ازبین رفتن اشکالات تحلیلی در سطح بسیار عمیق و کاربردی در سطح جهانی
همپوشانی
۱ ) برهم نهادن؛ ۲ ) برهم نشستن؛ ۳ ) برهم نهاد؛ برهم نشست
هم پوشان بودن
مشترک شدن
مقارن شدن ، هم پوشانی
هم ارزی ( هم ارزشی دو یا چند چیز )
برهم افتادگی
همپوشانی داشتن، همپوشانی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس