overtone

/ˈovərˌtoʊn//ˈəʊvətəʊn/

معنی: مفهوم فرعی، صدای فرعی
معانی دیگر: (معمولا جمع) اثر یا مفهوم ثانوی، فراچم، فحوا، لحن، هاله ی معنایی، (پژواک شناسی - موسیقی) نت هم ساز، هارمونیک، فراز نواخت (در برابر: فرو نواخت undertone)، قوی، شدیدالحن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in music, any of several higher frequencies associated with a given tone; harmonic.

(2) تعریف: (often pl.) any secondary characteristic that qualifies an overall effect.

- blue with overtones of lavender
[ترجمه پیام] ابی بااثراتی از بنفش کمرنگ
|
[ترجمه گوگل] آبی با رنگ های اسطوخودوس
[ترجمه ترگمان] آبی با overtones بنفش کمرنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There was an overtone of regret in his farewell speech.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اشارات تلویحی حاکی از تاسف و ندامت در سخنرانی خداحافظیش پیدا بود.
|
[ترجمه گوگل]در سخنان خداحافظی او رنگی از پشیمانی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این سخنرانی وداع یک مفهوم فرعی حاکی از تاسف و پشیمانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many varieties also have a vegetable or fruity overtone, variously described as cucumber or melon.
[ترجمه گوگل]بسیاری از واریته‌ها دارای رنگ سبزی یا میوه‌ای هستند که به‌صورت مختلف به عنوان خیار یا خربزه توصیف می‌شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از انواع نیز میوه گیاهی یا میوه ای دارند که به شکل های مختلف به عنوان خیار یا هندوانه توصیف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Furthermore, that overtone was of deep concern to all colonizing nations troubled about the issue of racial contact and race mixture.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این لحن مایه نگرانی عمیق همه کشورهای استعمارگر بود که در مورد موضوع تماس نژادی و مخلوط نژادی مشکل داشتند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، that نگرانی عمیقی نسبت به تمامی کشورهای colonizing داشت که در مورد مساله تماس نژادی و ترکیب نژادی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And resolution has a musical overtone that I like as well: the progression of a dissonant chord to a consonant one.
[ترجمه گوگل]و رزولوشن یک رنگ موسیقایی دارد که من هم آن را دوست دارم: پیشروی یک آکورد ناهماهنگ به یک همخوان
[ترجمه ترگمان]و قطعنامه ای موسیقی musical دارد که من آن را دوست دارم: پیشرفت یک آهنگ dissonant به یک آهنگ موزون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its spicy overtone put this wine amongst the most preferred classic style of Shiraz.
[ترجمه گوگل]رنگ تند آن این شراب را در زمره محبوب ترین سبک کلاسیک شیراز قرار داده است
[ترجمه ترگمان]شراب تند آن این شراب را به سبک کلاسیک شیراز ترجیح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His words were polite but there an overtone of anger in his voice.
[ترجمه گوگل]کلامش مودبانه بود اما رگه ای از خشم در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]کلماتش مودبانه بود اما در صدایش نشانی از خشم وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To overcome the shortcoming of the traditional overtone ratio method, a higher overtone ratio method to determine the thickness vibration electromechanical coupling factors was presented.
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر کاستی روش سنتی نسبت تون، یک روش نسبت تون بالاتر برای تعیین فاکتورهای جفت الکترومکانیکی ارتعاش ضخامت ارائه شد
[ترجمه ترگمان]برای غلبه بر کمبود روش نسبت overtone سنتی، یک روش نسبت overtone بالاتر برای تعیین ضرایب تزویج الکترومغناطیس ارتعاشات الکترومکانیکی ارائه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Since triple overtone voltage will increase accordingly when there is load in the generator, it can activate constant voltage on its own without any other voltage automatic governor.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که وقتی بار در ژنراتور وجود داشته باشد ولتاژ اورتون سه گانه بر این اساس افزایش می یابد، می تواند به تنهایی ولتاژ ثابت را بدون هیچ گاورنر خودکار ولتاژ دیگری فعال کند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ولتاژ سه تایی افزایش خواهد یافت، هنگامی که بار در ژنراتور وجود دارد، می تواند ولتاژ ثابت خود را بدون هیچ والی اتوماتیک ولتاژ راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To overcome the shortcoming of the traditional overtone method, a higher overtonemethod to determine the thick.
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر کاستی روش سنتی تون، روشی بالاتر برای تعیین ضخامت
[ترجمه ترگمان]برای غلبه بر کمبود روش overtone سنتی، overtonemethod بالاتر برای تعیین ضخامت ضخیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yourself your god, your star, Fate's overtone.
[ترجمه گوگل]خودت خدای خودت، ستاره ات، رنگ سرنوشت
[ترجمه ترگمان]خدای تو، ستاره اقبال تو، overtone سرنوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Conclusion Tunable pulsed overtone Nd : YAG 532 nm laser was efficency to skin vascular lesions.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری نور پالس قابل تنظیم Nd: لیزر YAG 532 نانومتر برای ضایعات عروقی پوست کارایی دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری در این تحقیق نشان داد که yag ۵۳۲ میلی متر لیزری برای آسیب های قلبی عروقی قابل استفاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Base band and overtone will be generated at the same string of stringed instrument oscillate.
[ترجمه گوگل]باند پایه و آواز صدا در همان رشته نوسان ساز زهی ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]باند پایه و overtone در همان رشته از نوسان ساز زهی می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It has a warm, spicy, sweet fragrance with an overtone of licorice and cloves.
[ترجمه گوگل]رایحه ای گرم، تند و شیرین با رایحه ای از شیرین بیان و میخک دارد
[ترجمه ترگمان]یک رایحه گرم، تند و شیرین با یک overtone از شیرین بیان و میخک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Chenran's novella Nowhere to say goodbye showed sharp existentialism philosophy overtone.
[ترجمه گوگل]رمان چنران، جایی برای خداحافظی، رنگ و بوی تند فلسفه اگزیستانسیالیسم را نشان داد
[ترجمه ترگمان]Chenran s در هیچ جایی برای خداحافظی با فلسفه اگزیستانسیالیسم تند overtone
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفهوم فرعی (اسم)
overtone

صدای فرعی (اسم)
overtone

تخصصی

[شیمی] بالا تن
[سینما] نهان مایه

انگلیسی به انگلیسی

• harmonic, secondary tone which is higher than the primary or fundamental tone (music); something which is subtly suggested, subtle implication, connotation
if something has overtones of a particular quality, it has a small amount of that quality but does not openly express it.

پیشنهاد کاربران

اشاره های تلویحی
مایه های معنایی
overtone ( موسیقی )
واژه مصوب: صدای فرعی
تعریف: هریک از صداهایی که پس از صدای مبنا ایجاد و با آن مخلوط شود و در به وجود آمدن رَنگ صوت مؤثر باشد|||متـ . فرآهنگ
پیامد، نتیجه، مترادف با implication

طیف
مضمون
اثر زمانی که با legal بیاید
لحن، فحوا، حال و هوا، هم صدا، هم رنگ، هم نوا
رنگ و بو ( برای نمونه: اشعار خیام رنگ و بوی فلسفه ی شرقی دارند )
khayyam's poems have overtones of Eastern philosophy
ضمنی، کنایی

بپرس