partisanship

/ˈpɑːrtəzənˌʃɪp//ˌpɑːtɪˈzænʃɪp/

معنی: طرفداری
معانی دیگر: هواخواهی، غیرت کشی، حمایت، تعصب

جمله های نمونه

1. There was a certain partisanship about the way that votes were cast.
[ترجمه گوگل]در مورد نحوه رأی گیری یک حزب جانبداری خاصی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]طرفداری حزبی خاصی در مورد نحوه ایجاد آرا وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We are seeing a trend towards greater press partisanship.
[ترجمه گوگل]ما شاهد یک روند به سمت تحزب بیشتر مطبوعات هستیم
[ترجمه ترگمان]ما شاهد گرایش به طرفداری از partisanship بیشتر هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His politics were based on loyal partisanship.
[ترجمه گوگل]سیاست او بر اساس حزب وفادار بود
[ترجمه ترگمان]سیاست او مبتنی بر طرفداری از تعصب loyal بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Open and moderate partisanship, then, are essential to a stable democracy.
[ترجمه گوگل]پس حزب‌گرایی باز و معتدل برای یک دموکراسی باثبات ضروری است
[ترجمه ترگمان]پس از آن، هواداری باز و میانه رو برای دموکراسی پایدار ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The point rather is to ensure that raw partisanship does not amplify indiscretions as justification for a kind of schoolyard payback.
[ترجمه گوگل]نکته بیشتر این است که اطمینان حاصل شود که حزب‌گرایی خام، بی‌احتیاطی‌ها را به عنوان توجیهی برای نوعی بازپرداخت حیاط مدرسه تقویت نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]نکته به جای آن این است که اطمینان حاصل شود که طرفداری از تعصب خام، indiscretions را به عنوان توجیهی برای یک نوع of، تقویت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This partisanship is reinforced when parents' preferences are congruent with the influences to be identified below.
[ترجمه گوگل]این طرفداری زمانی تقویت می شود که ترجیحات والدین با تأثیراتی که در زیر مشخص می شود مطابقت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این تعصب زمانی تقویت می شود که ترجیحات والدین با تاثیراتی که در زیر شناسایی می شوند، سازگاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. D., said the partisanship provoked by such investigations is not helpful to the legislative process.
[ترجمه گوگل]د, گفت که تحزب ناشی از چنین تحقیقاتی برای روند قانونگذاری مفید نیست
[ترجمه ترگمان]D گفت که طرفداری حزبی از چنین تحقیقاتی برای روند قانونگذاری مفید نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Another problem is its political partisanship, which has led to reporting which is quite often libellous.
[ترجمه گوگل]مشکل دیگر حزب‌گرایی سیاسی آن است که منجر به گزارش‌هایی شده است که اغلب افتراآمیز است
[ترجمه ترگمان]مشکل دیگر تعصب سیاسی آن است که منجر به گزارش شده است که اغلب متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even with stringent controls for partisanship and ideology, multiple regression analyses show that the press had a significant influence on preferences.
[ترجمه گوگل]حتی با وجود کنترل‌های سختگیرانه برای حزب‌گرایی و ایدئولوژی، تحلیل‌های رگرسیون چندگانه نشان می‌دهد که مطبوعات تأثیر قابل‌توجهی بر ترجیحات داشتند
[ترجمه ترگمان]حتی با کنترل دقیق for و ایدیولوژی، تجزیه و تحلیل رگرسیون چندگانه نشان می دهد که مطبوعات تاثیر قابل توجهی بر ترجیحات دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Partisanship should be their middle name.
[ترجمه گوگل]حزب گرایی باید نام میانی آنها باشد
[ترجمه ترگمان]partisanship باید اسم میانی اونا باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the last year, discourse has deteriorated, and partisanship has soared.
[ترجمه گوگل]در سال گذشته، گفتمان بدتر شده و حزب گرایی اوج گرفته است
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته، گفتمان رو به وخامت گذاشته است و طرفداری حزبی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Partisanship returned in early October, when the Senate rejected, on a party-line vote, my nomination of Judge Ronnie White to a federal district judgeship.
[ترجمه گوگل]حزب‌گرایی در اوایل اکتبر، زمانی که سنا با رای حزبی، نامزدی من قاضی رونی وایت را برای قضاوت ناحیه فدرال رد کرد، بازگشت
[ترجمه ترگمان]partisanship در اوایل اکتبر، زمانی که مجلس سنا، در یک رای گیری حزبی، کاندید شدن من از قاضی رانی وایت به یک دادگاه فدرال را رد کرد، بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My starting point is always a feeling of partisanship, a sense of injustice.
[ترجمه گوگل]نقطه شروع من همیشه احساس حزب گرایی، احساس بی عدالتی است
[ترجمه ترگمان]نقطه شروع من همیشه نوعی طرفداری از تعصب، احساس بی عدالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Problems of partisanship can cause a collision of interests.
[ترجمه گوگل]مشکلات حزبی می تواند باعث تضاد منافع شود
[ترجمه ترگمان]مشکلات of می تواند باعث برخورد با منافع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفداری (اسم)
support, adherence, advocacy, favoritism, siding, partiality, adhesion, approbation, backstop, approval, backing, partisanship, sponsorship

انگلیسی به انگلیسی

• siding with a particular faction; support or endorsement
partisanship is support for a person or group without fair consideration of the facts and circumstances.

پیشنهاد کاربران

اسم ( n )
جانبداری، تعصب ( از/نسبت به یک حزب، گروه، شخص، جنش یا هدف سیاسی/ اجتماعی )
تبعیض آمیز به نفعِ یک حزب، گروه، شخص، جنش یا هدف سیاسی/ اجتماعی
مترادفها: bias, prejudice, one - sidedness, discrimination
حزب گرایی
تحزب، گرایش حزبی

بپرس