pithy

/ˈpɪθi//ˈpɪθi/

معنی: موثر، مغزی، مختصر و مفید، پر مغز، شبیه مغز
معانی دیگر: (مجازی) پر مغز، پر معنی، ژرف، اندیشمندانه، موجز، (ساقه ی گیاه) مغز دار

جمله های نمونه

1. the professor's pithy remarks
اظهارات پر مغز استاد

2. His pithy advice to young painters was, "Above all, keep your colours fresh. "
[ترجمه گوگل]نصیحت محبت آمیز او به نقاشان جوان این بود: "بیش از همه، رنگ های خود را تازه نگه دارید "
[ترجمه ترگمان]اندرز pithy به نقاشان جوان، \" بالاتر از همه، رنگ های شما را تازه نگاه می دارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Press releases must be short and pithy.
[ترجمه امیرحسین اصغری] اطلاعیه های رسانه ها باید کوتاه مختصر و مفید باشه
|
[ترجمه گوگل]بیانیه های مطبوعاتی باید کوتاه و صمیمی باشد
[ترجمه ترگمان]انتشار مطبوعات باید کوتاه و کوتاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such pithy pronouncements on what a discipline is about can be only of heuristic guidance.
[ترجمه گوگل]چنین اظهارات صمیمانه ای در مورد اینکه یک رشته در مورد چیست، تنها می تواند راهنمایی اکتشافی باشد
[ترجمه ترگمان]چنین اظهاراتی در مورد آنچه که یک نظم در مورد آن است تنها می تواند از راهنمایی های اکتشافی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was brief, pithy and, like everything Lewis wrote in prose, hugely readable.
[ترجمه گوگل]مختصر، صمیمانه و مانند هر آنچه لوئیس به نثر نوشت، بسیار خواندنی بود
[ترجمه ترگمان]کوتاه، کوتاه و کوتاه بود و مانند همه چیز لویس در نثر می نوشت و بسیار قابل خواندن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though not a natural speaker his pithy style, backed by his fame and renunciation, strengthened the Student Volunteer Missionary movement.
[ترجمه گوگل]اگرچه یک سخنران طبیعی نبود، سبک صمیمانه او، با حمایت از شهرت و انکار او، جنبش مبلغان داوطلب دانشجو را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان]هر چند نه یک سخنگوی طبیعی و موثر او، که با شهرت و انصراف از شهرت و انصراف خود پشتیبانی می کرد، جنبش مبلغان مذهبی داوطلب را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Press releases must be pithy, and full of substance and strong, clear comment.
[ترجمه گوگل]بیانیه های مطبوعاتی باید صمیمانه، پر از محتوا و اظهار نظر قوی و روشن باشد
[ترجمه ترگمان]انتشار مطبوعات باید مفید و پر از مطالب و نظرات محکم و شفاف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The static subjects of Wang Qingsong s pithy tales often convey a sinister quiet, as if the footage is being held at pause, like a detectives eye moving presciently through a possible crime scene.
[ترجمه گوگل]سوژه‌های ثابت داستان‌های تلخ وانگ کینگ سونگ اغلب یک سکوت شوم را منتقل می‌کنند، گویی فیلم در حالت مکث نگه داشته می‌شود، مانند چشمی که کارآگاهی با هوشیاری در صحنه جنایت احتمالی حرکت می‌کند
[ترجمه ترگمان]موضوعات ایستا از داستان سرایی وانگ s اغلب یک سکوت شوم را منتقل می کنند، انگار که فیلم در سکوت نگه داشته می شود، درست مانند یک کارآگاه که از طریق یک صحنه جرم ممکن به حرکت در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These boxes will contain pithy and practical tips for developers and managers using SCM tools.
[ترجمه گوگل]این جعبه ها حاوی نکات دقیق و کاربردی برای توسعه دهندگان و مدیرانی است که از ابزارهای SCM استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]این جعبه ها حاوی نکات مفید و مفید برای توسعه دهندگان و مدیران با استفاده از ابزارهای SCM هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is short and pithy, catchy, thousands of years, a household name.
[ترجمه گوگل]کوتاه و صمیمی، جذاب، هزاران ساله، نامی آشناست
[ترجمه ترگمان]کوتاه و کوتاه و کوتاه است، جذاب، جذاب، هزاران سال، یک اسم خانگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. " (Justice Oliver Wendell Holmes was more pithy when he described a word as "the skin of a living thought.
[ترجمه گوگل](قاضی اولیور وندل هولمز وقتی کلمه ای را به عنوان «پوست یک فکر زنده» توصیف می کرد، مودب تر بود
[ترجمه ترگمان]\"(قاضی اولیور وندل هولمز وقتی یک کلمه را به عنوان\" پوست یک فکر زنده \" توصیف کرد از pithy بیشتری برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His pithy comments knocked the bottom out of my argument.
[ترجمه گوگل]نظرات رکیک او از بحث من خارج شد
[ترجمه ترگمان]اظهارنظرهای pithy پایین را از جر و بحث من در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This article introduces a pithy formula, a simple method of operation by using integration by parts.
[ترجمه گوگل]این مقاله یک فرمول pithy را معرفی می کند، روشی ساده برای عملیات با استفاده از یکپارچه سازی توسط قطعات
[ترجمه ترگمان]این مقاله فرمول pithy را معرفی می کند که یک روش ساده عملیاتی با استفاده از انتگرال گیری از قطعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A compact style is brief and pithy.
[ترجمه گوگل]سبک فشرده مختصر و صمیمی است
[ترجمه ترگمان]سبک compact کوتاه و پرمعنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their discourse, witty, pithy, original, had such charms for me.
[ترجمه گوگل]گفتار آنها، شوخ، مودبانه، اصیل، چنین جذابیت هایی برای من داشت
[ترجمه ترگمان]گفت وگوی آن ها، طنز، بدیع و بدیع آن ها برای من جذابیت خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

مغزی (صفت)
nuclear, mental, cerebral, medullary, pulpy, marrowy, pithy, medullar

مختصر و مفید (صفت)
precise, terse, compendious, pithy

پر مغز (صفت)
marrowy, pithy

شبیه مغز (صفت)
pithy

انگلیسی به انگلیسی

• succinct, concise, terse; brief and meaningful
a comment or piece of writing that is pithy is short, direct, and memorable.

پیشنهاد کاربران

گزیده و مختصر
مختصر و موجز، روشن و پر مغز ، فصیح و بلیغ، کوتاه و پرمعنا
pithy is language or words that are brief, but meaningful and forceful. An example of something that might be described as pithy is short, meaningful comments.
...
[مشاهده متن کامل]

A pithy phrase or statement is brief but full of substance and meaning. Proverbs and sayings are pithy; newspaper columnists give pithy advice.

مختصر و پر معنا
مختصر

بپرس