plan

/ˈplæn//plæn/

معنی: اندیشه، خیال، برنامه، طرح، تدبیر، نقشه، نقشه کشیدن، ترتیب کارها را معین کردن، طراحی کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، طرح کردن
معانی دیگر: پروژه، گرته، نقشه (به نقشه ی جغرافیایی می گویند: map)، کروکی، برنامه ریزی کردن، ترتیب (کار را) دادن، قصد کردن، در نظر داشتن، رجوع شود به: outline، پیشوند: صاف، هموار، تخت (پیش از واکه می آید)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an intended action; aim.
مترادف: aim, goal, idea, intent, intention
متضاد: accident
مشابه: conception, design, platform, proposal, proposition, purpose

- My plan is to travel by the northern route through the mountains.
[ترجمه گوگل] برنامه من این است که از مسیر شمالی از میان کوه ها حرکت کنم
[ترجمه ترگمان] نقشه من سفر کردن به مسیر شمالی از طریق کوهستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't you have any plans for after you graduate?
[ترجمه Haniyeh] ت هیچ برنامه ای برای بعد از این که فارغ التحصیل شدی، نداری؟؟؟
|
[ترجمه Koogamin] آیا برای پس از فارغ التحصیلی خود برنامه ای ندارید؟
|
[ترجمه گوگل] برای بعد از فارغ التحصیلی برنامه ای ندارید؟
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه فارغ التحصیل شدی هیچ برنامه ای نداری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the way something is to be accomplished; scheme or method of procedure.
مترادف: method, program, projection, proposal, scheme, strategy
مشابه: agenda, conception, design, formula, game, idea, means, platform, procedure, schedule, system

- The governor spoke of her plan to stimulate the state's economy.
[ترجمه گوگل] فرماندار از برنامه خود برای تحریک اقتصاد ایالتی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] فرماندار از برنامه خود برای تحریک اقتصاد کشور سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents are making plans for their retirement.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم در حال برنامه ریزی برای بازنشستگی خود هستند
[ترجمه ترگمان] والدین من در حال برنامه ریزی برای بازنشستگی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoner had devised a detailed plan of escape.
[ترجمه گوگل] زندانی نقشه دقیقی برای فرار طراحی کرده بود
[ترجمه ترگمان] زندانی یک نقشه کامل برای فرار اختراع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (often pl.) a graphic design that shows how something is to be built.
مترادف: blueprint, design, diagram, layout
مشابه: draft, elevation, floor plan, representation, schema, scheme

- The architect went over the house plans with the owners.
[ترجمه گوگل] معمار نقشه های خانه را با مالکان بررسی کرد
[ترجمه ترگمان] معمار روی نقشه های خانه با مالکان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plans, planning, planned
(1) تعریف: to organize or develop a plan for.
مترادف: design, develop, devise, draft, draw up, formulate, line up, map out
مشابه: arrange, calendar, chart, conceive, construct, contemplate, lay, mastermind, outline, program, project, scheme

- The couple are planning their wedding.
[ترجمه گوگل] این زوج در حال برنامه ریزی برای عروسی خود هستند
[ترجمه ترگمان] این زوج در حال برنامه ریزی برای عروسی خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have in mind as an aim or intention, usually after giving the idea a certain amount of thought and consideration.

- I plan to work for a year or two before going on to graduate school.
[ترجمه گوگل] من قصد دارم یک یا دو سال قبل از رفتن به مقطع کارشناسی ارشد کار کنم
[ترجمه ترگمان] من قصد دارم یک یا دو سال قبل از رفتن به مدرسه فارق التحصیلی کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My husband and I plan to travel once we retire.
[ترجمه لیلا] من و شوهرم برنامه داریم وقتی بازنشسته شدیم به سفر برویم.
|
[ترجمه مریم] شوهرم و من خیال داریم بعد از باز نشستگی به سفر برویم
|
[ترجمه گوگل] من و شوهرم پس از بازنشستگی قصد داریم به سفر برویم
[ترجمه ترگمان] من و شوهرم یه وقت بازنشسته میشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They planned that they would buy a house in the spring, but then she lost her job.
[ترجمه گوگل] آنها برنامه ریزی کردند که در بهار خانه ای بخرند، اما او کار خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی کردند که در بهار یک خانه بخرند، اما بعد شغلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We planned for the grandchildren to stay with us for at least two nights.
[ترجمه جعفر] ما برای نوه ها برنامه ریزی کردیم که حداقل دو شب با ما بمانند
|
[ترجمه گوگل] برنامه ریزی کردیم که نوه ها حداقل دو شب پیش ما بمانند
[ترجمه ترگمان] ما برای the برنامه ریزی کردیم که حداقل دو شب با ما بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: planned (adj.)
(1) تعریف: to make a plan or plans.
مشابه: aim, arrange, contrive, design, devise, intend, plot, prepare, scheme

- Things always go wrong when I don't plan well.
[ترجمه گوگل] وقتی خوب برنامه ریزی نکنم، همیشه همه چیز خراب می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی فکر نکنم اوضاع همیشه غلط پیش میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He now regrets that he never planned for his retirement.
[ترجمه گوگل] او اکنون پشیمان است که هرگز برای بازنشستگی خود برنامه ریزی نکرده است
[ترجمه ترگمان] اکنون از این که برای بازنشستگی خود برنامه ای نداشت، پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have an intention or expectation (fol. by "on").

- Don't plan on leaving tomorrow because it looks as if there's going to be an ice storm.
[ترجمه گوگل] برای رفتن فردا برنامه ریزی نکنید زیرا به نظر می رسد که یک طوفان یخ در راه است
[ترجمه ترگمان] قصد ندارم فردا از اینجا برم چون به نظر می رسه که قراره یه طوفان یخ باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We planned on having a big party, so we were disappointed when so many people couldn't come.
[ترجمه گوگل] ما برای برگزاری یک مهمانی بزرگ برنامه ریزی کردیم، بنابراین وقتی تعداد زیادی از مردم نتوانستند بیایند، ناامید شدیم
[ترجمه ترگمان] ما برنامه ریزی کرده بودیم که یک جشن بزرگ برگزار کنیم، بنابراین ما از این که تعداد زیادی از مردم نمی توانستند بیایند نا امید شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hadn't planned on their parents returning so soon, and the house was still a mess from the party the night before.
[ترجمه گوگل] آنها برای بازگشت والدینشان به این زودی برنامه ریزی نکرده بودند و خانه هنوز به خاطر مهمانی شب قبل به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان] آن ها برنامه ریزی نکرده بودند که پدر و مادرشان به این زودی برگردند، و خانه هنوز هم از مهمانی شب قبل آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. plan of action
برنامه ی اجرایی

2. plan organization
سازمان برنامه

3. plan for something
ترتیب کاری را دادن،برای انجام کاری آماده شدن،نقشه ی چیزی را ریختن

4. plan something out
جزئیات چیزی را در نظر گرفتن و از پیش نقشه کشیدن

5. a plan subject for approval
نقشه ای که برای تصویب تقدیم شده است

6. a plan that offered indemnity against further financial loss
طرحی که ما را در مقابل زیان های بیشتر مالی بیمه می کرد

7. a plan that strikes me as stupid
نقشه ای که به نظرم احمقانه می نماید

8. a plan that succeeded
نقشه ای که موفقیت آمیز بود

9. a plan to keep floods in leash
طرحی برای مهار کردن سیل

10. a plan whereby we can make lots of money
نقشه ای که طبق آن می توانیم پول زیادی بدست آوریم

11. each plan has its merits
هر نقشه ای محسناتی دارد.

12. his plan was to supplant his older brother and become king
نقشه اش این بود که جای برادر بزرگش را غصب کرده و پادشاه بشود.

13. master plan
نقشه ی اصلی

14. my plan worked!
نقشه ام موفقیت آمیز بود!

15. our plan has not gotten anywhere
نقشه ی ما به جایی نرسیده است.

16. our plan is a recipe for success
نقشه ی ما رهنمای موفقیت است.

17. that plan is a dead duck
شکست آن نقشه حتمی است.

18. that plan is just plain stupid
آن نقشه کاملا احمقانه است.

19. that plan looked good on paper, but it did not work at all
آن نقشه روی کاغذ خوب به نظر می رسید ولی اصلا موفقیت آمیز نبود.

20. the plan for the militarization of youth organizations
طرح نظامی کردن سازمان های جوانان

21. the plan of attack was good in its conception but badly executed
طرح اولیه ی نقشه ی حمله خوب بود ولی بد اجرا شد.

22. the plan to automate the mills
برنامه ی ماشینی کردن (خودکار کردن) آسیاب ها

23. the plan to reorganize the company from top to bottom
برنامه ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین

24. the plan was batted around for a week
نقشه،چندین هفته مورد بررسی قرار گرفت.

25. the plan was carried out without major foul-ups
نقشه بدون دردسر عمده اجرا شد.

26. the plan was kept under wraps until after the elections
نقشه را تا بعد از انتخابات مخفی نگاهداشتند.

27. the plan was ordained by the government
آن برنامه توسط دولت مقرر شده بود.

28. their plan envolves very decided dangers
طرح آنان خطرات زیادی را دربر دارد.

29. their plan of a surprise attack was foiled by bad weather
هوای بد طرح حمله ی غافلگیرانه ی آنها را نقش برآب کرد.

30. they plan to merge their companies
آنان در نظر دارند شرکت های خود را ادغام کنند.

31. they plan to open the tombs of ancient egyptian kings
آنها در نظر دارند گور شاهان مصر باستان را بشکافند.

32. they plan to roof in the playground
در نظر دارند زمین بازی را تاق بزنند.

33. this plan is open to argument
این برنامه جای بحث دارد.

34. your plan cannot help but end in disaster!
نقشه ی شما پیامدی جز فاجعه نخواهد داشت !

35. your plan has many faults
نقشه ی شما کاستی های زیادی دارد.

36. a barren plan
نقشه ی بیهوده

37. a conspiratorial plan
نقشه ی زیر جلی

38. a crazy plan
نقشه ی ابلهانه

39. a detailed plan
نقشه ی مشروح (یا مفصل)

40. a fantastic plan
نقشه ی سبک سرانه

41. a feasible plan
نقشه ی شدنی

42. a fruitful plan
نقشه ی ثمر بخش

43. a half-baked plan
نقشه ی حساب نشده

44. a new plan for phased disarmament
نقشه ی جدیدی برای خلع سلاح گام به گام

45. a nonproductive plan
طرح بی بازده

46. a practicable plan
نقشه ی عملی

47. a practical plan
یک طرح شدنی

48. a prudent plan
یک نقشه ی احتیاط آمیز

49. a watertight plan
نقشه ای که مو لای درزش نمی رود.

50. an esoteric plan
نقشه ی محرمانه

51. an impracticable plan
نقشه ی غیرعملی

52. the enemy's plan backfired
نقشه ی دشمن نتیجه ی معکوس داشت.

53. the floor plan of the building
نقشه ی کف ساختمان

54. the general plan is inchoate and vague
نقشه ی کلی ناقص و مبهم است.

55. the original plan
نقشه ی آغازین،طرح اصلی،نقشه ی اولیه

56. their devilish plan was discovered in time
نقشه ی شیطانی آنان به موقع کشف شد.

57. their secret plan misfired and they all ended up in jail
نقشه ی محرمانه ی آنها نگرفت و همه به زندان افتادند.

58. their secret plan to build an atomic bomb
طرح سری آنها برای ساختن بمب اتم

59. according to plan
طبق نقشه،طبق برنامه،به طور حساب شده

60. ab initio their plan was doomed to fail
از همان آغاز نقشه ی آنها محکوم به شکست بود.

61. he delineated his plan of attack
او جزئیات نقشه ی حمله ی خود را شرح داد.

62. he designed a plan to conquer the world
او نقشه ی فتح جهان را کشید.

63. i support this plan with the qualification that the cost be reduced
با این نقشه به شرطی که از هزینه ی آن کاسته شود،موافقم.

64. the government's new plan for reducing inflation
برنامه ی جدید دولت برای کاستن تورم

65. the offered peace plan was rejected
طرح صلح پیشنهاد شده رد شد.

66. they dismissed this plan as utterly impractical
آنان این نقشه را به خاطر اینکه کاملا غیرعملی است رد کردند.

67. to stymie a plan
نقشه ای را ناکام کردن

68. when do you plan to get married?
کی قصد ازدواج داری ؟

69. where do you plan to go tomorrow?
فردا در نظر داری کجا بروی ؟

70. all in all, the plan was successful
رویهمرفته نقشه موفقیت آمیز بود.

مترادف ها

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

برنامه (اسم)
title, program, scheme, bill of fare, plan, schedule, code, syllabus

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

تدبیر (اسم)
measure, counsel, rede, design, contraption, experiment, scheme, contrivance, plan, machination, gimmick

نقشه (اسم)
program, design, scheme, plan, project, model, plat, chart, map, plot

نقشه کشیدن (فعل)
scale, machinate, plan, project, plat, map, plot, compass, engineer, finagle

ترتیب کارها را معین کردن (فعل)
dispose, plan

طراحی کردن (فعل)
draw, plan, model, sketch

طرح دادن (فعل)
plan

طرح ریزی کردن (فعل)
plan, project, plot, sketch

طرح ریختن (فعل)
plan, project

طرح کردن (فعل)
propose, design, draw, scheme, draft, plan, bring forth, lay, propound, sketch, put forward

تخصصی

[سینما] نما - تصویر ناقص
[عمران و معماری] پلان - طرح - برنامه - تصویر افقی - نقشه - برنامه ریزی کردن - برنگاره - نقشه مسطحه - هامن
[مهندسی گاز] طرح کردن، طرح ریختن
[زمین شناسی] پلان، نقشه - یک نقشه که ویژگیهایی مثل کارگاه های معدن یا ساختارهای زمین شناسی بر روی یک پلان افقی را نشان می دهد .
[نساجی] نقشه - طرح - روش - طرح کردن - طرح ریزی - پلان
[ریاضیات] تصویر افقی [هندسه ی ترسیمی]
[] تختی
[آمار] طرح

انگلیسی به انگلیسی

• program, scheme
make a scheme, plot, design, contrive
a plan is a method of achieving something that you have worked out carefully in advance.
if you plan what you are going to do, you decide in detail what you are going to do.
if you plan to do something, you intend to do it.
if you have plans, you intend to do a particular thing.
when you plan something that you are going to make, build, or create, you decide what the main parts of it will be and how they will be arranged.
a plan of something that is going to be built or made is a detailed diagram or drawing of it.
a plan of action or a plan of campaign is a series of actions that you have decided to take in order to achieve something.
see also planning.
if you plan on doing something, you intend to do it.
if you plan out what you are going to do, you decide in detail what you are going to do.

پیشنهاد کاربران

برنامه، طرح
مثال: We need to come up with a plan for the project.
ما باید برای پروژه یک برنامه تدوین کنیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
این کلمه هم معنی فعلی و هم اسمی داره
معنی اسمیش میشه: طرح و برنامه
معنی فعلیش هم میشه: برنامه ریزی کردن و طرح ریختن و نقشه کشیدن
plan: برنامه ریزی کردن
plan: نقشه، برنامه
تهیه کردن
چیدن
- نقشه راه
- برنامه ریزی
plan بیشتر به معنی نقشه کشیدن یا برنامه ریزی کردن برای انجام کاری است.
برای مثال:
. Mikel had a plan to escape form the prison
ترجمه:مایکل یک نقشه برای فرار از زندان داشت.
یعنی نقشه ، خیال، برنامه ریزی،
plan ( مدیریت )
واژه مصوب: طرح 2
تعریف: مجموعه ای از اقدامات که برای انجام کاری مشخص در نظر گرفته می شود |||متـ . برنامه ۲
طرز تهیه
برنامه
نقشه
ساده بگم
something we want to do
برنامه
مهیا کردن، تدارک دیدن، پیشبینی کردن
نقشه کشیدن یا نقشه
هو
طرح ، نقشه.
schedule
برنامه - نقشه
طرح ، برنامه ، نقشه
do you have any plans for the weekend
آیا هیچ برنامه ای برای آخر هفته دارید ؟☢️
برنامه چیدن/ریختن
نقشه
نقشه

قصد داشتن
تصمیم گیری
برنامه ریزی
برنامه ریزی کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس