pneumatic

/nuːˈmætɪk//njuːˈmætɪk/

معنی: هوایی، بادی، پر باد، لاستیک بادی، هوادار، کار کننده باهوای فشرده، دارای چرخ یا
معانی دیگر: وابسته به یا دارای هوا یا گاز یا باد، گازی، تحت فشار هوا، دم فشاری، وابسته به جان یا نفس، نفسانی، دارای چر  یا، لاستیک بادی pneumatics

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, using, or concerning air or other gases.

- The hot gas can be used as a source of pneumatic power.
[ترجمه گوگل] گاز داغ می تواند به عنوان منبع انرژی پنوماتیک استفاده شود
[ترجمه ترگمان] گاز داغ می تواند به عنوان یک منبع انرژی بادی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: run by means of air pressure.

- a pneumatic drill
[ترجمه گوگل] یک مته پنوماتیک
[ترجمه ترگمان] دریل بادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: filled with air, esp. compressed air; inflated.

- pneumatic tires
[ترجمه گوگل] لاستیک های پنوماتیک
[ترجمه ترگمان] تایرها فشاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of or related to pneumatics.
اسم ( noun )
مشتقات: pneumatically (adv.)
• : تعریف: an inflatable tire.

جمله های نمونه

1. pneumatic brakes
ترمز بادی

2. pneumatic drill
مته ی فشاری

3. pneumatic tyres
(اتومبیل و غیره) تایر بادی

4. This pneumatic tool will double the speed of assembly.
[ترجمه گوگل]این ابزار پنوماتیک سرعت مونتاژ را دو برابر می کند
[ترجمه ترگمان]این ابزار پنوماتیک سرعت مونتاژ را دو برابر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our car has pneumatic brakes.
[ترجمه گوگل]ماشین ما دارای ترمز پنوماتیک است
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ما ترمز فشار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pneumatic tyres were invented in 1888 by John Dunlop.
[ترجمه گوگل]لاستیک های پنوماتیک در سال 1888 توسط جان دانلوپ اختراع شد
[ترجمه ترگمان]لاستیک Pneumatic در سال ۱۸۸۸ توسط John Dunlop اختراع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Two associated pneumatic grain elevators with a combined discharge rate of 400 tons per hour were completed soon after.
[ترجمه گوگل]دو آسانسور دانه پنوماتیک مرتبط با دبی ترکیبی 400 تن در ساعت به زودی تکمیل شد
[ترجمه ترگمان]دو سیلوی گندم همراه با نرخ تخلیه ترکیبی ۴۰۰ تن در ساعت به زودی تکمیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is worth remembering that the first pneumatic bicycle tyre appeared on a cinder track in Portadown in August 188
[ترجمه گوگل]شایان ذکر است که اولین تایر دوچرخه بادی در اوت 188 در پیست سیندر در پورتادون ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]شایان ذکر است که در ماه اوت سال ۱۸۸ اولین لاستیک pneumatic بادی بر روی یک ریل سنگی در Portadown ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In case of power failure, this electric pneumatic hemostat can maintain its pressure without pressure loss.
[ترجمه گوگل]در صورت قطع برق، این هموستات پنوماتیک برقی می تواند فشار خود را بدون افت فشار حفظ کند
[ترجمه ترگمان]در صورت عدم موفقیت در توان، این دستگاه electric بادی می تواند فشار خود را بدون افت فشار حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the design of pneumatic muscles actuated joint, trial-and-error method is normally adopted to select parameters, which cannot acquire the optimal performance.
[ترجمه گوگل]در طراحی مفصل تحریک شده با عضلات پنوماتیک، روش آزمون و خطا معمولاً برای انتخاب پارامترهایی استفاده می شود که نمی توانند عملکرد بهینه را به دست آورند
[ترجمه ترگمان]در طراحی عضلات پنوماتیک، روش آزمون و خطا معمولا برای انتخاب پارامترها بکار می رود، که نمی تواند عملکرد بهینه را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pulse counter with manual reset and pneumatic output signal.
[ترجمه گوگل]شمارنده پالس با تنظیم مجدد دستی و سیگنال خروجی پنوماتیک
[ترجمه ترگمان]پالس ساعت با تنظیم دستی و سیگنال خروجی پنوماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Handwheels, Chainwheels, Bevel Gears, Levers, Pneumatic and Hydraulic Cylinders and electric motors.
[ترجمه گوگل]چرخ های دستی، چرخ زنجیری، چرخ دنده های مخروطی، اهرم ها، سیلندرهای پنوماتیک و هیدرولیک و موتورهای الکتریکی
[ترجمه ترگمان]سیلندرهای Handwheels، Chainwheels، bevel Gears، Levers، Pneumatic و موتور الکتریکی هیدرولیک و هیدرولیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Main Control Desk controls the motorized and pneumatic powered function of the pot area equipment plus the air supply system from the operator's pulpit.
[ترجمه گوگل]میز کنترل اصلی عملکرد موتوری و پنوماتیکی تجهیزات منطقه قابلمه به اضافه سیستم تامین هوا از منبر اپراتور را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]میز کنترل اصلی، عملکرد موتور motorized و پنوماتیک تجهیزات ناحیه قهوه جوش به علاوه سیستم تامین هوا از منبر اپراتور را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This article presents a new type of squirmy pneumatic micro-pipeline robot, and its analysis of the mechanisms and dynamics of driving identity.
[ترجمه گوگل]این مقاله نوع جدیدی از ربات میکرو خط لوله پنوماتیک و تحلیل آن از مکانیسم ها و پویایی هویت رانندگی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله نوع جدیدی از ربات pipeline pneumatic پنوماتیک و تحلیل آن از مکانیزم و پویایی هویت محرک را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pneumatic conveying requires comparatively high gas velocities.
[ترجمه گوگل]انتقال پنوماتیک به سرعت گاز نسبتاً بالایی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]انتقال Pneumatic به سرعت های نسبتا بالای گاز نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوایی (صفت)
aerial, overhead, atmospheric, pneumatic, airy, aerobic

بادی (صفت)
pneumatic, blowy

پر باد (صفت)
windy, pneumatic, blusterous, blustery, gusty, squally, inflated, filled with air, full-blown

لاستیک بادی (صفت)
pneumatic

هوادار (صفت)
pneumatic

کار کننده باهوای فشرده (صفت)
pneumatic

دارای چرخ یا (صفت)
pneumatic

تخصصی

[عمران و معماری] هوایی - بادی - تحت فشار
[برق و الکترونیک] بادی، با فشار باد
[نساجی] هوایی - بادی - پرباد - فشارهموا
[ریاضیات] بادی، هوایی
[معدن] بادی (خدمات فنی)

انگلیسی به انگلیسی

• of air pressure; inflated, full of air; pertaining to air, of air
pneumatic machines are operated by using the power of compressed air.
pneumatic tyres are filled with air rather than being solid.

پیشنهاد کاربران

در اصطلاحات گنوسی یعنی روحانی
انسانی که مولفه روح در وی حاکم باشد
نفسانی
باد نیرویی ، باد فشاری
گاز نیرویی ، گازی فشاری
هوا فشاری

بپرس