اگه بهم خیانت کردی چشماتو از حدقه درمیارم
( از حدقه ) بیرون زدن my eyes was poking out when I saw her alive
بیرون زدن؛ بر آمدن؛ نمایان شدن؛ چیزی از منفذی یا سوراخی بیرون زدن؛ ور قلمبیدن؛ پیدا شدن؛ در آمدن ( به طور مثال از شکاف بین دکمه های یک پیراهن بخشی از بدن کسی معلوم شود. )