populate

/ˈpɑːpjəˌlet//ˈpɒpjʊleɪt/

معنی: دارای جمعیت کردن، مسکون کردن
معانی دیگر: دارای سکنه کردن، هنگه دار کردن، ساکن شدن در، اشغال کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: populates, populating, populated
مشتقات: populated (adj.)
(1) تعریف: to be residents of; inhabit.
مشابه: people

- The town is populated by two thousand people.
[ترجمه شهاب الدین] این شهر 2 هزار نفر جمعیت دارد
|
[ترجمه گوگل] این شهر دو هزار نفر جمعیت دارد
[ترجمه ترگمان] شهر پر از دو هزار نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A large variety of birds populate the rain forest.
[ترجمه Mohsen] انواع زیادی از پرندگان جنگل بارانی را در بر گرفته اند.
|
[ترجمه گوگل] تنوع زیادی از پرندگان در جنگل های بارانی پراکنده شده اند
[ترجمه ترگمان] انواع زیادی از پرندگان در جنگل بارانی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to supply with residents or inhabitants.
مشابه: people

- The government wished to quickly populate its new colonies.
[ترجمه گوگل] دولت می خواست به سرعت مستعمرات جدید خود را پر کند
[ترجمه ترگمان] دولت می خواست به سرعت مستعمره جدید خود را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lions populate only a small part of africa
شیرها فقط بخش کوچکی از افریقا را اشغال می کنند.

2. Immigrants from all over the world populate this city.
[ترجمه گوگل]مهاجران از سراسر جهان در این شهر سکونت دارند
[ترجمه ترگمان]مهاجران از سراسر جهان در این شهر ساکن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The French began to populate the island in the 15th century.
[ترجمه گوگل]فرانسوی ها در قرن پانزدهم شروع به سکونت در جزیره کردند
[ترجمه ترگمان]فرانسویان در قرن پانزدهم شروع به پر کردن جزیره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The settlers began to move inland and populate the river valleys.
[ترجمه گوگل]شهرک نشینان شروع به حرکت به داخل و پر کردن دره های رودخانه کردند
[ترجمه ترگمان]مهاجران شروع به نقل مکان به داخل و ساکن دره های رودخانه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As organisms evolved to populate land, they required an elaborate mechanism of water conservation.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که موجودات زنده برای سکونت در زمین تکامل یافتند، به مکانیزم دقیقی برای حفظ آب نیاز داشتند
[ترجمه ترگمان]زمانی که موجودات زنده به پر کردن زمین تکامل یافتند، به یک مکانیسم پیچیده حفاظت از آب نیاز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the UI thread, populate your tree or table with placeholder values and, in a background Job, retrieve the real values and update the tree as you fetch them.
[ترجمه گوگل]در رشته UI، درخت یا جدول خود را با مقادیر مکان‌نما پر کنید و در یک Job پس‌زمینه، مقادیر واقعی را بازیابی کنید و درخت را در حین واکشی به‌روزرسانی کنید
[ترجمه ترگمان]در رشته رابط کاربر، پر کردن درخت یا جدول شما با مقادیر placeholder و، در شغل پس زمینه، مقادیر حقیقی را بازیابی کرده و درخت را به هنگام آوردن آن ها به روز رسانی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Study populate() to see how to create dynamic GUI elements, and even page layouts, in real time.
[ترجمه گوگل]populate() را مطالعه کنید تا ببینید که چگونه عناصر رابط کاربری گرافیکی پویا و حتی طرح‌بندی صفحه را در زمان واقعی ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]مطالعه ()به منظور مشاهده نحوه ایجاد عناصر گرافیکی کاربر، و حتی طرح بندی های صفحه، در زمان واقعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The query used to populate a cursor's work table when the cursor is opened.
[ترجمه گوگل]پرس و جو برای پر کردن جدول کاری مکان نما هنگام باز شدن مکان نما استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]پرس و جوی مورد استفاده برای جمع آوری یک جدول کار مکان نما زمانی که مکان نما باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Populate a text box when a button is clicked.
[ترجمه گوگل]وقتی روی دکمه ای کلیک می شود، کادر متنی را پر کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک دکمه کلیک می شود یک جعبه متن باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Select the NewAtomFeed module to populate the Context root field.
[ترجمه گوگل]ماژول NewAtomFeed را برای پر کردن قسمت ریشه Context انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]پیمانه NewAtomFeed را انتخاب کنید تا زمینه ریشه متن را جمع آوری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To populate the load chunk queue, the chunk prioritizer applies the specs to the various elements in the load file set and cuts a chunk as a file and puts it in the queue with the specified priority.
[ترجمه گوگل]برای پر کردن صف load chunk، اولویت‌بندی chunk مشخصات را به عناصر مختلف در مجموعه فایل بار اعمال می‌کند و یک قطعه را به عنوان فایل برش می‌دهد و آن را با اولویت مشخص شده در صف قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]برای پر کردن صف مقدار بار، chunk chunk مشخصات عناصر مختلف در مجموعه فایل بار را اعمال می کند و یک تکه را به عنوان یک فایل برش می دهد و آن را در صف با اولویت مشخص قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Moss-draped conifers and ferns populate Quinault, a Pacific rain forest in Washington State's Olympic National Park. The Park is a UNESCO World Heritage site.
[ترجمه گوگل]مخروطی‌ها و سرخس‌های پوشیده از خزه در جنگل‌های بارانی اقیانوس آرام در پارک ملی المپیک در ایالت واشنگتن، کوینالت را پر می‌کنند این پارک در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد
[ترجمه ترگمان]درختان مخروطی و سرخس ها و سرخس ها در Quinault، جنگل بارانی آرام در پارک ملی المپیک واشنگتن این پارک یکی از مکان های میراث جهانی یونسکو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The microorganisms Algae in the water over populate because the surplus nitrogen.
[ترجمه گوگل]میکروارگانیسم ها جلبک های موجود در آب به دلیل نیتروژن مازاد پر جمعیت می شوند
[ترجمه ترگمان]The جلبک در آب بیش از populate زندگی می کند، چون نیتروژن مازاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To oblige idling artists we populate public squares with famous men.
[ترجمه گوگل]برای الزام هنرمندان بیکار، میدان های عمومی را با مردان مشهور پر می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما برای این هنرمندان بی کار، میدان عمومی را با مردان مشهور پر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Chlorinate ornamental fountain or populate fountain with larvivorous fish.
[ترجمه گوگل]آبنمای زینتی کلردار یا پر کردن فواره با ماهی لارو خوار
[ترجمه ترگمان]یک فواره پر زرق و برق یا فواره پر از ماهی larvivorous
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای جمعیت کردن (فعل)
populate

مسکون کردن (فعل)
populate

انگلیسی به انگلیسی

• inhabit, reside in; settle, establish a home
if an area is populated by people or animals, those people or animals live there.

پیشنهاد کاربران

populate: مسکونی کردن
خواندن اطلاعات روی سی دی_ ورود اطلاعات به هارد رایانه
در مورد محصول یا محتوا : بهبود بخشیدن توسعه دادن
1. to have a place in : OCCUPY, INHABIT
2.
a: to furnish or provide with inhabitants
b: to provide with members
آباد کردن
سکنا گزیدن - آباد کردن
Populate : تولید جمعیت کردن - وارد کردن افراد جدید به این جهان - در واقع همون زاد و ولد کردن - زاییدن
Populated : پر جمعیت - شلوغ
Pollute : آلوده کردن
Polluter : آلاینده
Pollutant : آلوده کننده
Polluted : آلوده
Popular : پرطرفدار
Famous : مشهور و معروف
اشغال کردن
به خود اختصاص دادن
پر کردن
فضا را گرفتن
به دست آمده
موجود
شناخته شده
در دسترس
( کامپیوتر ) پر کردن ( وارد کردن اطلاعات یا داده در کامپیوتر )

بپرس