propaganda

/ˌprɑːpəˈɡændə//ˌprɒpəˈɡændə/

معنی: تبلیغات، تبلیغ، پروپاگاند
معانی دیگر: تبلیغ (تبلیغات)، فرداد، آوازه گری، (تداعی کمی منفی) شعار، وعده و وعید، حرف پوچ، در باغ سبز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: information or statements of opinion that are deliberately circulated among the public in order to persuade the population to accept a particular point of view, esp. one in favor of or opposed to a particular movement, cause, or doctrine.

- The government spread propaganda to convince people of the threat from foreign enemies.
[ترجمه گوگل] دولت برای متقاعد کردن مردم نسبت به تهدید دشمنان خارجی، تبلیغات انجام داد
[ترجمه ترگمان] دولت تبلیغات را گسترش داد تا مردم را از تهدید دشمنان خارجی متقاعد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. propaganda against smoking
تبلیغ ضد استعمال دخانیات

2. a propaganda mill
دستگاه دروغ پراکنی

3. all propaganda channels
کلیه ی رسانه های تبلیغاتی

4. political propaganda
تبلیغات سیاسی

5. their propaganda machine exaggerates everything grossly
دستگاه تبلیغاتی آنها در همه چیز سخت مبالغه می کند.

6. the government's propaganda was sprinkled with many half-truths
تبلیغات دولت با شمار فراوان (ادعاهای) نیمه راستین آمیخته شده بود.

7. the overblown propaganda concerning their victory
تبلیغات غلوآمیز درباره ی پیروزی آنها

8. the poisonous propaganda of foreign radio stations
تبلیغات مسموم کننده ی رادیوهای بیگانه

9. a distortion of news for propaganda purposes
تحریف اخبار به منظور هدف های تبلیغاتی

10. these fears which the enemy propaganda has carefully insinuated
این واهمه هایی که تبلیغات دشمن با دقت در دل ما کاشته است

11. we decided to counter their propaganda
تصمیم گرفتیم که تبلیغات آنها را پاسخگویی کنیم.

12. soldiers have to be tickled by propaganda before they fight
قبل از جنگیدن باید سربازان را از راه تبلیغ برانگیخت.

13. they are given heavy doses of propaganda
مقادیر زیادی تبلیغات به خورد آنها می دهند.

14. we neutralized the effects of their propaganda with counter-propaganda
ما اثر تبلیغات آنها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.

15. we tried to nullify the enemy's propaganda
کوشیدیم که تبلیغات دشمن را خنثی کنیم.

16. television should not become a platfom for terrorists propaganda
تلویزیون نباید وسیله ی تبلیغ تروریست ها بشود.

17. their job was to sift out truth from propaganda
کار آنها این بود که واقعیات را از تبلیغات متمایز کنند.

18. when demagoguery covers truth under a cloud of propaganda
هنگامی که عوام فریبی حقیقت را زیر ابری از تبلیغات می پوشاند.

19. they are perturbing social order with their lies and negative propaganda
با دروغ ها و تبلیغات منفی خود نظم اجتماعی را به هم می زنند.

20. the political cartoon is one of the most effective organs of propaganda
کاریکاتور سیاسی از یکی از موثرترین وسایل تبلیغ است.

21. It's now up to the government's propaganda machine to restore the prime minister's image.
[ترجمه گوگل]اکنون بر عهده دستگاه تبلیغاتی دولت است که وجهه نخست وزیر را بازگرداند
[ترجمه ترگمان]اکنون به دستگاه تبلیغاتی دولت بستگی دارد تا تصویر نخست وزیر را احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The news reports were being discounted as propaganda.
[ترجمه گوگل]گزارش های خبری به عنوان تبلیغات تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]گزارش های خبری به عنوان تبلیغات مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. They confiscated weapons, ammunition and propaganda material.
[ترجمه گوگل]آنها اسلحه، مهمات و مواد تبلیغاتی را ضبط کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مقادیری سلاح، مهمات و مواد تبلیغاتی توقیف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The papers were full of political propaganda about nationalization.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها پر از تبلیغات سیاسی در مورد ملی شدن بود
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پر از تبلیغات سیاسی در مورد nationalization بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The film was made in 1938 for propaganda purposes.
[ترجمه گوگل]این فیلم در سال 1938 با اهداف تبلیغاتی ساخته شد
[ترجمه ترگمان]این فیلم در سال ۱۹۳۸ برای اهداف تبلیغاتی ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The Olympics were of great propaganda value to the regime.
[ترجمه گوگل]المپیک ارزش تبلیغاتی زیادی برای رژیم داشت
[ترجمه ترگمان]المپیک یک مقدار تبلیغاتی بزرگ برای رژیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبلیغات (اسم)
incantation, publicity, propaganda

تبلیغ (اسم)
propagation, propaganda

پروپاگاند (اسم)
propaganda

تخصصی

[سینما] تبلیغ - آوازه گری / تبلیغات

انگلیسی به انگلیسی

• information spread in order to promote a particular goal
propaganda is information, often inaccurate or biased information, which an organization publishes or broadcasts in order to influence people.

پیشنهاد کاربران

تبلیغات جهت دار
تبلیغات، تبلیغات سیاسی ( علوم سیاسی )
Logistics and funding streamed into Tel Aviv, accompanied by a significant propaganda effort to bolster Israel’s illegitimate objectives.
{ادوات} نظامی {و لجستیک} و تامین مالی، همراه با یک تلاش تبلیغاتی قابل توجه، برای تقویت کردن اهداف نامشروع اسرائیل به تلاویل سرازیر شد.
تبلیغات سیاسی/جوّسازی.
اطلاعات هماهنگ و جهت دار برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی.
فرافکنی
چرند و پرند
تبلیغات شستشوی مغزی
هیاهو
propaganda
واژه ای با بَخشَک های ( اجزای ) ایرانی - اوروپایی :
propaganda : pro - pag - anda
- pro = پَرا - ، پیرا - ( مانند : پَراکندن ، پیرامون )
pag = pact =fasten = بستن ، سِفت کردن
anda - = - اَند ( مانند : رَوَند )
...
[مشاهده متن کامل]

گرته برداری = پَرابَستَند، پیراسِفتَند
فَهمیده ای ( مَفهومی ) : پَراپَخشَند ، پیراپاشَند

تبلیغات عوام فریبانه
تبلیغات مغرضانه
information which is false or which emphasizes just one part of a situation, used by a government or political group to make people agree with them
اطلاعاتی که غلط است یا فقط بر بخشی از یک وضعیت تاکید می کند، که توسط یک حکومت یا گروهی سیاسی جهت موافق کردن مردم با خود استفاده می شود.
propaganda
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/propaganda
propaganda ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: تبلیغات سیاسی
تعریف: ارائه تصویری غیرواقعی از وضعیتی خاص، غالباً با استفاده از رسانه‏های گروهی در پیشبرد یک سیاست
در باغ سبز
جوسازی
تبلیغات نادرست ، تبلیغات سیاسی نادرست
تبلیغات گمراه کننده ، تبلیغات سیاسی گمراه کننده
تبلیغات جهت دار ، تبلیغات سیاسی جهت دار
🔴usually disapproving :
ideas or statements that are often false or exaggerated and that are spread in order to help a cause, a political leader, a government, etc.
◀️He was accused of spreading propaganda.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a propaganda campaign
◀️The report was nothing but lies and propaganda.
◀️Alarmist propaganda designed to frighten the week minded

تبلیغات برای جهت دادن افکارمردم، هیاهوی تبلیغاتی
information, especially of a biased or misleading nature, used to promote a political cause or point of view
disinformation
the big lie
اطلاعات نادرست و غلط ( جانبدارانه و طرفدارانه و گمراه کننده ) که باعث ترویج و انتشار و ایجاد دیدگاه های غلط سیاسی میشود.
فَراداد یا فَراتاخت به ماناک نوداد ها و اخبار دروغی برای شست و شوی مغز ها
تبلیغات ولی ازنوع سیاسی
اطلاعات انحرافی
توطئه
تبلیغات جانبدارانه
تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سیاسی
Advertise
ترویج، تبلیغ
بزرگنمایی تبلیغاتی
سر و صدای تبلیغاتی
غوغای تبلیغاتی
قیل و قال تبلیغاتی
هوچی گری ، هوچی بازی ، شلوغ بازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس