prudence

/ˈpruːdəns//ˈpruːdns/

معنی: احتیاط، ملاحظه، حزم
معانی دیگر: دور اندیشی، هوشکاری، صرفه جویی، حسابگری، اسم خاص مونث (مخفف: prue)، پروا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: wisdom and caution in practical matters; sensibleness.
مترادف: discretion, judiciousness, policy
متضاد: folly, imprudence
مشابه: care, caution, circumspection, common sense, economy, husbandry, sensibleness, tact, thrift, wisdom

(2) تعریف: care or wisdom in planning for the future; providence.
مترادف: foresight, forethought, providence
متضاد: extravagance, improvidence, imprudence
مشابه: calculation, care, caution, circumspection, discretion, economy, moderation, thrift, wisdom

(3) تعریف: keen awareness of the probable consequences of one's actions.
مترادف: circumspection, discretion, policy
متضاد: imprudence, recklessness
مشابه: calculation, care, caution, judiciousness, sensibleness, tact, wisdom

جمله های نمونه

1. Prudence is a rich ugly old maid courted by Incapacity.
[ترجمه گوگل]پرادنس یک خدمتکار قدیمی زشت و ثروتمند است که توسط ناتوانی دوست شده است
[ترجمه ترگمان]پرودنس یک کلفت پیر زشت و rich که با incapacity کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An ounce of prudence is worth a pound of gold.
[ترجمه غفار سلجوقی] ذره ای دور اندیشی قدر یک پوند طلا می ارزد
|
[ترجمه قادن] آینده نگری در زندگی هر کس یک تکیه گاه است
|
[ترجمه گوگل]یک اونس احتیاط یک پوند طلا می ارزد
[ترجمه ترگمان]یک اونس of ارزش یک پوند طلا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One can rely on the prudence of his decisions.
[ترجمه نجمه] افراد میتونن برای تصمیات زندگی اشان بر دور اندیشی تکیه کنند
|
[ترجمه گوگل]می توان بر احتیاط تصمیمات خود تکیه کرد
[ترجمه ترگمان]آدم می تواند به دوراندیشی of تکیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The firm was commended for its financial prudence.
[ترجمه گوگل]این شرکت به دلیل احتیاط مالی خود مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]شرکت به خاطر احتیاط مالی او مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A lack of prudence may lead to financial problems.
[ترجمه گوگل]عدم احتیاط ممکن است منجر به مشکلات مالی شود
[ترجمه ترگمان]عدم احتیاط ممکن است منجر به مشکلات مالی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Maybe you'll exercise a little more financial prudence next time.
[ترجمه گوگل]شاید دفعه بعد کمی احتیاط مالی بیشتری به خرج دهید
[ترجمه ترگمان]شاید دفعه بعدی کمی بیشتر احتیاط کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Britain has warned travellers to exercise prudence and care.
[ترجمه گوگل]بریتانیا به مسافران هشدار داده است که احتیاط و مراقبت کنند
[ترجمه ترگمان]بریتانیا به مسافران هشدار داده است که احتیاط و احتیاط را تمرین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is prudence personified.
[ترجمه گوگل]او احتیاط شخصیت شده است
[ترجمه ترگمان]او prudence است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dear Prudence would dictate staying put and waiting for air to come and retrieve him.
[ترجمه گوگل]پرودنس عزیز دستور می دهد که بماند و منتظر بماند تا هوا بیاید و او را بازیابی کند
[ترجمه ترگمان]پرودنس عزیزم دیکته می کرد که در هوا بماند و منتظر بماند که بیاید و او را به چنگ بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Simeon's prudence in leaving Jerusalem was fully justified.
[ترجمه گوگل]احتیاط شمعون در ترک اورشلیم کاملاً موجه بود
[ترجمه ترگمان]احتیاط سیمون در ترک اورشلیم به طور کامل توجیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A wealthy partner risks money on the prudence of less affluent partners.
[ترجمه گوگل]شریک ثروتمند با احتیاط شرکای کمتر ثروتمند، پول را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]یک شریک ثروتمند برای احتیاط با شرکای کم تر ثروتمند، پول را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sixthly, the role of prudence in constraining the activities of states especially when there was a perceived balance of power.
[ترجمه گوگل]ششم، نقش احتیاط در محدود کردن فعالیت‌های دولت‌ها، به‌ویژه زمانی که توازن قوا وجود داشت
[ترجمه ترگمان]Sixthly، نقش احتیاط در محدود کردن فعالیت های کشورها به خصوص زمانی که یک تعادل ادراک شده در قدرت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Third, as a policy matter, normal prudence suggests that some minimum level of cash on hand should be maintained.
[ترجمه گوگل]سوم، به عنوان یک موضوع سیاستی، احتیاط عادی نشان می دهد که حداقل سطح نقدینگی موجود باید حفظ شود
[ترجمه ترگمان]سوم، به عنوان یک مساله سیاست، احتیاط عادی نشان می دهد که حداقل مقدار پول نقد باید حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An old maid, perhaps, but what had Prudence accomplished to get rich?
[ترجمه گوگل]شاید یک خدمتکار پیر بود، اما پرودنس برای ثروتمند شدن چه کارهایی انجام داده بود؟
[ترجمه ترگمان]شاید خدمتکار پیر، اما پرودنس چه کار کرده که ثروتمند بشود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Prudence, common sense and wisdom make a better life. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]احتیاط، عقل سلیم و خرد زندگی بهتری را رقم می زند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]احتیاط، عقل سلیم و عقل زندگی بهتری را به وجود می آورند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

ملاحظه (اسم)
remark, consideration, regard, reservation, caution, prudence, observation, chariness, tact

حزم (اسم)
precaution, prudence, discretion

تخصصی

[حسابداری] احتیاط

انگلیسی به انگلیسی

• caution, care, heedfulness; intelligence, discretion, judgement; frugality, thriftiness
prudence is care and wisdom that someone shows when they are making decisions.

پیشنهاد کاربران

همه جانبه نگری
در فلسفه: حکمت عملی
NOUN
1. the ability to use reason and good judgment in choosing one’s words and actions
2. caution or discretion in practical affairs
3. knowing how to avoid risk, embarrassment or distress
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : prudence
✅️ صفت ( adjective ) : prudent
✅️ قید ( adverb ) : prudently
( Knowledge of or skill in ( a matter
#واژه شناسی
#اصلاح شناسی
دوراندیشی، عاقبت اندیش
Using wisdom , reason in dealing with practical affairs like taking action or making decision
عقل حکم می کنه که زودتر حرکت کنیم / راه بیفتیم
. prudence dictates an early departure : .
تدبیر
محافظه کاری
آینده نگر
سنجیدگی
حزم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس