pry

/ˈpraɪ//praɪ/

معنی: دیلم، فضول، اهرم، فضولی، کنجکاوی، فضولانه نگاه کردن، با دیلم یا اهرم بلند کردن، کاوش کردن، سر و گوش آب دادن، بادقت نگاه کردن
معانی دیگر: (با زور و به کمک دیلم و غیره) باز کردن، بلند کردن، کندن، (پول یا اطلاع و غیره) در کشیدن، (ابزار برای کندن یا بلند کردن چیزی) دیلم، میخکش، دستک، پشنگ، بارخیز، میله، منقاش، عمل اهرم، پشنگش، اهرم بندی، کنجکاوی کردن، فضولی کردن، (کنجکاوانه) نگاه کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pries, prying, pried
(1) تعریف: to be offensively inquisitive about another's private affairs.
مترادف: butt in, meddle, nose around, snoop
مشابه: gossip, interfere, interlope, poke

- It is rude to pry.
[ترجمه گوگل] فضولی کردن بی ادبی است
[ترجمه ترگمان] فضولی کردن بی ادبیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look closely and with curiosity, often with furtiveness; peer.
مترادف: peek, peer
مشابه: delve, explore, ferret, poke, probe, rubberneck, scan, scrutinize, search, sneak

- They were prying into our files.
[ترجمه گوگل] آنها در پرونده های ما فضولی می کردند
[ترجمه ترگمان] اونا دزدکی وارد پرونده ما شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. you can't pry money out of a miser
از خسیس با منقاش هم نمی شود پول در کشید.

2. he likes to pry into other people's affairs
او دوست دارد سر از کار دیگران در بیاورد.

3. I don't want to pry, but I need to ask you one or two questions.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم فضولی کنم، اما باید یکی دو سوال از شما بپرسم
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم فضولی کنم، اما باید یکی دو سوال ازت بپرسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a reporter, I was paid to pry into other people's lives.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک خبرنگار، برای کنجکاوی در زندگی دیگران پول می گرفتم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک گزارشگر من برای فضولی کردن به زندگی دیگران پرداخت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We use an iron bar to pry open the box.
[ترجمه گوگل]برای باز کردن جعبه از میله آهنی استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از یه میله آهنی برای باز کردن جعبه استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We finally managed to pry the door open with a screwdriver.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانستیم در را با پیچ گوشتی باز کنیم
[ترجمه ترگمان]بالاخره تونستیم با پیچ گوشتی در رو باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Can you help me pry the cover off this wooden box without breaking it?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به من کمک کنید پوشش این جعبه چوبی را بدون شکستن آن جدا کنم؟
[ترجمه ترگمان]می تونی کم کم کنی این جعبه چوبی رو بدون اینکه پاره کنم مخفی کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Employers shouldn't try to pry into what a person does in the privacy of their own home.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان نباید سعی کنند در مورد کارهایی که یک فرد در حریم خصوصی خانه خود انجام می دهد فضولی کنند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان نباید در مورد کاری که فرد در حریم خصوصی خود انجام می دهد، فضولی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And damn him for daring to pry into my affairs and for subtly mocking my singular state!
[ترجمه گوگل]و لعنت بر او که جرأت کرد در امور من فضولی کند و به طور ماهرانه حالت من را به سخره گرفت!
[ترجمه ترگمان]و لعنت به او که جرات پیدا کردن به امور من و این وضع عجیب من را دارد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Was that why you wanted to pry into my private life?
[ترجمه گوگل]به همین دلیل بود که می خواستی در زندگی خصوصی من فضولی کنی؟
[ترجمه ترگمان]واسه همین می خواستی تو زندگی خصوصی من فضولی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Limes, also called linden or pry, are light, romantic trees.
[ترجمه گوگل]لیموها که به آن لیندن یا پری نیز می گویند، درختانی سبک و رمانتیک هستند
[ترجمه ترگمان]دیواره ای (Limes)نیز linden نامیده می شوند، درختان romantic و pry
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Maury Maverick managed to pry out of the Pentagon the religious affiliations of the 220 who died that day in Beirut.
[ترجمه گوگل]موری ماوریک توانست تعلقات مذهبی 220 نفری را که در آن روز در بیروت درگذشتند، از پنتاگون بیرون بکشد
[ترجمه ترگمان]موری Maverick موفق شد از پنتاگون، وابستگی های مذهبی ۲۲۰ نفری که در آن روز در بیروت جان باختند، خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus, the more the mind seeks to pry into reality the farther does reality retreat from it.
[ترجمه گوگل]بنابراین، هر چه ذهن بیشتر به دنبال کنکاش در واقعیت باشد، واقعیت از آن دورتر می شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه هر چه ذهن بیشتر به دنبال کردن به واقعیت است، واقعیت دورتر از آن عقب نشینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But she could not pry from the network the origin of the money.
[ترجمه گوگل]اما او نتوانست منبع پول را از شبکه کشف کند
[ترجمه ترگمان]اما او نمی توانست اصل پول را از شبکه به بیرون هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیلم (اسم)
lever, auger, crowbar, jimmy, crow, gad, gavelock, pry, wimble

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

اهرم (اسم)
lever, crowbar, crow, fulcrum, pry, handspike

فضولی (اسم)
pry, interference, intrusion, officiousness

کنجکاوی (اسم)
pry

فضولانه نگاه کردن (فعل)
pry

با دیلم یا اهرم بلند کردن (فعل)
pry

کاوش کردن (فعل)
probe, delve, pry, dig, forage, explore, prog

سروگوش آب دادن (فعل)
sound, query, pry, feel out, ferret out, pump

بادقت نگاه کردن (فعل)
gaze, pry

انگلیسی به انگلیسی

• look curiously, peep, peer; meddle, interfere; force open, wrest open with a crowbar or similar tool
when someone pries, they try to find out about someone else's private affairs.
if you pry something open or pry it away from a surface, you force it open or force it to come away from the surface; used in american english.

پیشنهاد کاربران

1 -
to try to obtain private facts about a person/ to inquire or try to obtain information that is not freely given, often by being intrusive or pushy
تلاش برای به دست آوردن حقایق خصوصی در مورد یک شخص، سرک کشیدن به زندگی خصوصی دیگران.
...
[مشاهده متن کامل]

پرس و جو یا تلاش برای به دست آوردن اطلاعاتی که آزادانه ارائه نمی شود، اغلب با مداخله یا زورگویی، فضولی کردن در کار دیگران.
Reporters were prying into her personal life
I don't want to pry, but is everything okay? You seem upset
It's not polite to pry into other people's personal lives
As a reporter, I was paid to pry into other people's lives
I hope you don't think I'm prying, but has your boyfriend ever lived with anyone before
?
She wanted a private holiday away from prying eyes ( = where no one would be trying to see her )
2 -
to use force to open or separate something that is tightly closed or stuck/ to open, move, or lift something by putting one end of a tool under it and pushing down on the other end
استفاده از زور برای باز کردن یا جدا کردن چیزی که محکم بسته شده یا گیر کرده است.
باز کردن، حرکت دادن یا بلند کردن چیزی با گذاشتن یک سر ابزار زیر آن و فشار دادن سر دیگر آن.
She pried the oyster open
The lid on this jar is really tight. Can you help me pry it open
?

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pry• https://poe.com/s/GB7UP57ySxGCHQVKSMCp
سر در آوردن
I tried to pry open the locket
i don't mean to pry, but
قصد فضولی ندارما ، ولی . . . . .
سَرَک کشیدن
در زندگی خصوصی کسی فضولی کردن
ور رفتن، پیله کردن، دستکاری کردن ، بند کردن به چیزی

بپرس