pull off

/ˈpʊlˈɒf//pʊlɒf/

(عامیانه) انجام دادن، به پایان رساندن، باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن، مقاومت کردن، نیروی کشش برقی

جمله های نمونه

1. I'm sure you will pull off the competition.
[ترجمه نگین] من مطمئنم که از پس این رقابت برمی آیی.
|
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که شما از رقابت خارج خواهید شد
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که از این رقابت خلاص خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She used any trick in the book to pull off the deal.
[ترجمه سعید] از هر کلکی بود استفاده کرد تا قرارداد رو به سرانجام برسونه!
|
[ترجمه گوگل]او از هر ترفندی در کتاب برای انجام معامله استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]اون از هر کلکی تو کتاب استفاده می کرد تا معامله رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Scarborough are aiming to pull off a repeat of their giant-killing act against Chelsea three years ago.
[ترجمه گوگل]اسکاربورو قصد دارد تا عمل غول‌کشی سه سال پیش خود را در برابر چلسی تکرار کند
[ترجمه ترگمان]Scarborough قصد دارند از سه سال پیش در مقابل چلسی، تکرار جرم خود را به پایان برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Put the car into first and pull off slowly.
[ترجمه گوگل]اول ماشین را بگذارید و به آرامی پیاده شوید
[ترجمه ترگمان]اتومبیل را اول بگذارید و به آرامی بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She used every trick in the book to pull off the deal.
[ترجمه گوگل]او از هر ترفندی در کتاب استفاده کرد تا معامله را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]اون از هر کلکی تو کتاب استفاده می کرد تا معامله رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He managed to pull off a major diplomatic coup.
[ترجمه گوگل]او توانست یک کودتای دیپلماتیک بزرگ انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او توانست یک کودتای دیپلماتیک بزرگ را کنار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How do you pull off this virtuous circle?
[ترجمه گوگل]چگونه این دایره فضیلت را از بین می برید؟
[ترجمه ترگمان]چطور این دایره virtuous رو در میاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When the whole side has been removed, pull off the backbone and cut the remaining salmon into pieces.
[ترجمه گوگل]وقتی تمام قسمت آن جدا شد، ستون فقرات را بردارید و باقیمانده ماهی قزل آلا را تکه تکه کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی که کل طرف برداشته شد، ستون فقرات را بکشید و بقیه سالمون ها را تکه تکه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Luke had to pull off her hands, one by one and half carry her along the bus and down the steps.
[ترجمه گوگل]لوک مجبور شد دست‌هایش را درآورد، یکی یکی او را در اتوبوس و از پله‌ها پایین بیاورد
[ترجمه ترگمان]لوک مجبور شد دست هایش را درآورد، یکی یکی و نصف او را در اتوبوس و پایین پله ها برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Skill Oxton just failed to pull off victory at Hightown on a rain affected wicket.
[ترجمه گوگل]Skill Oxton نتوانست در هایتاون در یک ویکت تحت تاثیر باران به پیروزی برسد
[ترجمه ترگمان]مهارت oxton فقط نتوانست پیروزی خود را در ضربه صاعقه بر روی یک ویکت در اثر باران متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Straightening up after bending over to pull off her shoes was difficult.
[ترجمه گوگل]صاف کردن پس از خم شدن برای درآوردن کفش هایش دشوار بود
[ترجمه ترگمان]پینه بزرگ پس از آنکه خم شد و کفش هایش را درآورد مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When Woosnam instructs himself to pull off a particular shot, he truly believes he can make the shot happen.
[ترجمه گوگل]وقتی ووسنام به خود دستور می دهد که یک ضربه خاص را بزند، او واقعاً معتقد است که می تواند ضربه را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که Woosnam به خود دستور می دهد که یک عکس خاص را کنار بکشد، او واقعا معتقد است که می تواند این عکس را به وقوع برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't try and pull off your mask.
[ترجمه گوگل]سعی نکنید ماسک خود را بردارید
[ترجمه ترگمان]سعی نکن ماسکت را در بیاوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A professional golfer tries to pull off a confidence trick against his own body.
[ترجمه گوگل]یک گلف باز حرفه ای سعی می کند یک ترفند اعتماد به نفس علیه بدن خود انجام دهد
[ترجمه ترگمان]یک گلف باز حرفه ای سعی می کند یک ترفند اعتماد به نفس را در مقابل بدن خودش از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• succeed; remove; bring a vehicle to the side of the road

پیشنهاد کاربران

جلیل سرپری
جمع آوری ( به مفهوم حذف کالا یا هرمورد دیگر )
pull cigarettes off the marketsجمع آوری سیگاراز فروشگاهها ( ممنوع کردن فروش )
I hope i can pull it off
امیدوارم بتونم از پسش بربیام 🙄
با وجود دشواری {کامیاب شدن، پیروز شدن، ( عملی را ) باموفقیت انجام دادن ( در کاری ) موفق شدن}
1 -
pull something off/ pull off something
to succeed in doing something difficult or unexpected
موفق شدن در انجام کاری دشوار یا غیرمنتظره
The central bank has pulled off one of the biggest financial rescues of recent years.
...
[مشاهده متن کامل]

He won five straight games and pulled off one of the tournament’s biggest upsets.
It takes skilled negotiators to pull off a deal like that.
It's an ambitious plan, so let's see if we can really pull it off.
2 -
pull off
If a vehicle pulls off, it starts moving
اگر وسیله نقلیه pull off شود، شروع به حرکت می کند.
The car pulled off and sped up the road.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pull-off
Pull off a band aid
کندن چسب زخم
سریال Friends
موفق شدن - با موفقیت به انجام رساندن - از پس کاری بر آمدن
مثال :
A : Apparently ISIS had this plot of territory expansion to accomplish by 2020. Obviously it didn't happen but what if it did? How would it impact the world?
...
[مشاهده متن کامل]

B : Only way they pull that off is if the aliens help them.
But hey, that's pretty much a guaranteed nuclear ww3 scenario.

معنیش میشه ینی من دیگه نمی کشم
I can't pull off
موفق شدن ( در یک کار سخت و چالش برانگیز )
از اب در اوردن !
از پس کاری برآمدن
از عهده ی کاری برآمدن
در اوردن چیزی از یک جا با وجود سختی
the wind pull off his hat باد کلاهشو برد
فائق آمدن، موفق به انجام شدن، از عهده و پس بر آمدن
از پس انجام کاری بر آمدن

to drive a car off a road in order to stop, or to turn into a smaller road
To pull off | pull off something: ( of a vehicle or its driver ) to
leave the main road usually by an exit ramp, it does not imply slowing down and stopping as being pulled over might
...
[مشاهده متن کامل]

از خیابان اصلی خارج شدن به سمت ورودی یا خروجی
تو فرعی پیچیدن
کنار خیابان ایستادن
Pull over: ( of a vehicle or its driver ) to move to the side of the road in order to stop or let something pass.
کنار زدن ماشین برای توقف کردن در کنار خیابان یا پیاده کردن کسی
نگهداشتن ماشین در کنار جاده
بزن کنار ! بزن بغل !

He pulled off his sweater
او ژاکت ش از تنش درآورد
I quickly pulled off my clothes
سریع لباسام کندم
۱. موفق شدن - به خوبی انجام دادن
۲. کندن - حذف کردن - بیرون کشیدن ( pull out هم میشه )
۳. کنار زدن ماشین - نگهداشتن ( pull off نگه دار )
علاوه بر "درآوردن لباس"، معنی
"فیت شدن در یک لباس" یا "اندازه شدن" هم میده.
: how are you pulling this off
یا
i don't think you can pull the jeans off

به نتیجه رساندن موفقیت آمیز
کار را خوب از آب در آوردن؛ کار را به ثمر رساندن
بمعنای ازعهده برامدن چیزی
با وجود مشکلات به انجام رساندن کار
بیرون کشیدن ، درآوردن
how do you pull off high grades in English?
میشه یه کاری که سخته و دور از انتظار رو با موفقیت انجامش بدی
( طرح، برنامه و . . . ) با موفقیت اجرا کردن، پشت سر گذاشتن
1 - کنار زدن یا کشیدن ( خودرو به کنار جاده ) 2 - ( غیررسمی ) بک آپ گرفتن از یک کامپیوتر و یا اینترنت و قرار دادن آن اطلاعات در کامپیوتر دیگر
( جامه ) در آوردن، کندن
But the wind pulled his hat off.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس