punctate

/ˈpənkˌtet//ˈpənkˌtet/

معنی: خال خال، نقطه نقطه، مثل نقطه
معانی دیگر: (به ویژه گیاه یا جانور) خال مخالی، کک مک دار (punctated هم می گویند)، نوک تیز

جمله های نمونه

1. Be directed against punctate or longilineal scars in donor area, overall repair transplantation can be performed to reach seamless aesthetic result.
[ترجمه گوگل]در مقابل اسکارهای نقطه‌ای یا طولی در ناحیه اهداکننده، پیوند ترمیم کلی را می‌توان برای رسیدن به نتیجه زیبایی شناختی یکپارچه انجام داد
[ترجمه ترگمان]برای مقابله با punctate و یا longilineal در ناحیه اهدا کننده، پیوند کلی ترمیم را می توان برای رسیدن به نتیجه یکپارچه زیبایی انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Leaves basal, petiolate, usually minutely brown punctate .
[ترجمه گوگل]برگ‌های پایه، دمبرگ، معمولاً نقطه‌دار قهوه‌ای ریز
[ترجمه ترگمان]برگ های اساسی، petiolate، معمولا با دقت به رنگ قهوه ای مایل به قهوه ای، برگ ها را ترک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Petals white or whitish green, densely purple-brown punctate or not, obovate-oblong, ca. 7 mm, margin densely erose or shortly fimbriate, apex emarginate.
[ترجمه گوگل]گلبرگ‌ها سفید یا سبز مایل به سفید، نقطه‌دار یا نه قهوه‌ای مایل به بنفش متراکم، بی‌بیضی‌مانند، تقریباً 7 میلی متر، حاشیه به طور متراکم فرسایش یا کمی فیمبریا، راس حاشیه
[ترجمه ترگمان]Petals سفید یا سفید متمایل به سفید، densely قهوه ای مایل به بنفش یا نه، obovate - مستطیلی، ca ۷ میلی متر، حاشیه متراکم و یا کوتاه fimbriate، راس emarginate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. CT showed that high-density tumor mass with punctate or plaque calcification.
[ترجمه گوگل]CT نشان داد که توده تومور با چگالی بالا همراه با کلسیفیکاسیون پلاک یا نقطه‌گذاری است
[ترجمه ترگمان]CT نشان داد که جرم تومور با چگالی بالا همراه با punctate یا پلاک calcification است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Objective: To study the effectiveness of punctate midline myelotomy (PMM)for the treatment of intractable visceral cancer pain.
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه اثربخشی میلوتومی خط وسط نقطه‌گذاری (PMM) برای درمان درد مقاوم به درمان سرطان احشایی
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه اثر of midline myelotomy (PMM)برای درمان درده ای مزمن ناشی از سرطان پستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Punctate intratumoral calcification and hyperostosis of the turbinate bones and adjacent sinus walls have also been reported.
[ترجمه گوگل]کلسیفیکاسیون داخل توموری نقطه‌ای و هیپراستوز استخوان‌های شاخک و دیواره‌های سینوس مجاور نیز گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]همچنین گزارش شده است که Punctate intratumoral calcification و hyperostosis از استخوان turbinate و walls مجاور آن گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Result: Representation of punctate, sphere, cavity and destruction were seen in the parotids involvement by MR, so did few normal main duct and intraglandular ducts.
[ترجمه گوگل]يافته ها: در درگيري پاروتيدها نشان نقطه نقطه، كره، حفره و تخريب توسط MR ديده شد، بنابراين تعداد كمي مجراي اصلي و داخل غده اي طبيعي مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]نتیجه: نمایندگی of، کره، حفره و ویرانی در نقش parotids آقای MR دیده شدند، بنابراین چند مجرای اصلی طبیعی و مجاری ارتباطی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Punctate hemorrhages may be visible on the vagina and cervix in 2 %.
[ترجمه گوگل]خونریزی های نقطه ای ممکن است در 2% روی واژن و دهانه رحم قابل مشاهده باشد
[ترجمه ترگمان]خونریزی خونریزی ممکن است بر روی مهبل و دهانه رحم در ۲ % قابل مشاهده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The infarction seen here has punctate hemorrhages. This infarct was caused by an embolus.
[ترجمه گوگل]انفارکتوس که در اینجا مشاهده می شود خونریزی های نقطه ای دارد این انفارکتوس ناشی از آمبولی بود
[ترجمه ترگمان] سکته قلبی اینجا خونریزی داخلی داره این infarct توسط یه \"embolus\" بوجود اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Signs: ocular ciliary hyperemia and punctate corneal erosion in eyes, diffuse corneal opacity in 6 eyes, corneal stromal infiltration in 1 eye.
[ترجمه گوگل]علائم: پرخونی مژگانی چشم و فرسایش نقطه‌ای قرنیه در چشم، تیرگی منتشر قرنیه در 6 چشم، انفیلتراسیون استرومایی قرنیه در 1 چشم
[ترجمه ترگمان]علائم: ocular ciliary hyperemia و punctate corneal فرسایش در چشم ها، diffuse corneal corneal در چشم های ۶، corneal stromal stromal در چشم ۱
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Abdominal sonography, CT and MRI showed a multiloculated cystic mass in the caudate lobe of liver with some punctate calcifications at the peripheral wall and thickened septa.
[ترجمه گوگل]سونوگرافی شکم، CT و MRI یک توده کیستیک چند محله را در لوب دمی کبد با مقداری کلسیفیکاسیون نقطه‌گذاری در دیواره محیطی و سپتوم‌های ضخیم نشان داد
[ترجمه ترگمان]اسکن شکمی، سی تی آر آی آی آر آی آی آی آی آی آر آی multiloculated رسوب cystic در قسمت caudate از رسوب کلسیم در دیواره جنبی نشان می داد و سپتا رو غلیظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Delayed conjunctival wound healing took place in 11 eyes( 19%), superficial punctate keratitis occurred in 9 eyes( 88%), and no special treatment was conducted.
[ترجمه گوگل]درمان تاخیری زخم ملتحمه در 11 چشم (19%)، کراتیت نقطه‌ای سطحی در 9 چشم (88%) رخ داد و درمان خاصی انجام نشد
[ترجمه ترگمان]ترمیم زخم و ترمیم زخم در ۱۱ چشم (۱۹ %)رخ داد، punctate سطحی keratitis در ۹ چشم (۸۸ %)رخ داد و هیچ درمان ویژه ای انجام نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To evaluate clinical effect and safety of recombinant human epithelial growth factor (rhEGF) eye drops for corneal epithelial punctate defect (CEPD).
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی اثر بالینی و ایمنی قطره چشمی فاکتور رشد اپیتلیال نوترکیب انسانی (rhEGF) برای نقص نقطه‌گذاری اپیتلیال قرنیه (CEPD)
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی اثر بالینی و ایمنی of عامل رشد بافت اپی تلیال (rhEGF)به علت نقص punctate epithelial اپی تلیال (CEPD)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Contrast enhanced CT typically demonstrates bilateral parotid enlargement, heterogeneous enhancement of solid and mixed cystic lesions and punctate calcifications.
[ترجمه گوگل]CT با کنتراست افزایش یافته معمولاً بزرگ شدن پاروتید دو طرفه، افزایش ناهمگن ضایعات کیستیک جامد و مختلط و کلسیفیکاسیون های نقطه ای را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]افزودن CT به طور معمول نشان دهنده بزرگ شدن دو جانبه، افزایش ناهمگن ضایعات جامد و ترکیبی تومورها و punctate calcifications است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خال خال (صفت)
dotty, spotted, punctulate, dotted, punctate, guttate, splotchy

نقطه نقطه (صفت)
dotty, punctual, punctulate, punctulated, punctate, pinto

مثل نقطه (صفت)
punctate

تخصصی

[زمین شناسی] نقطه دار. پوشیده از فرورفتگیهای ریز و نقطه مانند.
[نساجی] نقطه نقطه - خال خال

انگلیسی به انگلیسی

• marked with small depressions; spotted, dotted

پیشنهاد کاربران

نقاط پراکنده، نقطه نقطه
punctate ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: منقوط
تعریف: ویژگی سطحی با نقاط پراکنده

بپرس