par

/ˈpɑːr//pɑː/

معنی: تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم
معانی دیگر: (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((پار)) آوردن (برابر تعداد ضربات تعیین شده امتیاز آوردن)، مخفف:، پاراگراف، موازی، پارالل، پرانتز، برابر کردن
par(r)
ماهی ازاد کوچک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the norm or the average in amount or degree; standard.
مترادف: normal, standard
مشابه: average, mark, mean, norm

- His health is near par for a person of his age.
[ترجمه گوگل] سلامتی او برای یک هم سن و سالش تقریباً برابر است
[ترجمه ترگمان] سلامت او برای شخصی که در سن و سال او قرار دارد، برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her work performance has not been up to par recently.
[ترجمه گوگل] عملکرد کاری او اخیراً در حد و اندازه نبوده است
[ترجمه ترگمان] عملکرد کاری او به تازگی بیشتر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a condition of equality in amount, degree, quality, or the like; level.
مترادف: level
مشابه: equivalence

- Last's night's performance was on a par with the previous one.
[ترجمه گوگل] اجرای دیشب در حد اجرای قبلی بود
[ترجمه ترگمان] عملکرد شب گذشته برابر با قبلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the face value of a financial security, or the condition of such a security when it sells at this value (often prec. by at).

(4) تعریف: in golf, the number of strokes set as a standard for a skilled player on a hole or course.
مشابه: standard

- Par is set at thirty-six for the back nine holes.
[ترجمه گوگل] Par برای نه سوراخ پشتی سی و شش تنظیم شده است
[ترجمه ترگمان] این پر در سی و شش تا برای ۹ سوراخ در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: normal or average, or at a standard level.
مترادف: normal
مشابه: average, standard, typical, usual

(2) تعریف: in finance, at or concerning par.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: pars, parring, parred
• : تعریف: to have a score equaling par on (a golf hole or course).
مشابه: average

- She parred on that last hole.
[ترجمه گوگل] او در آخرین سوراخ رد کرد
[ترجمه ترگمان] اون آخرین حفره رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. at par
به بهای اسمی،به همان قیمتی که روی سهم یا ورقه ی بهادار ذکر شده

2. on par with somebody (or something)
برابر یا همتراز با کسی یا چیزی

3. a teacher par excellence
یک معلم تمام عیار

4. up to par
طبق معمول،مانند همیشه

5. below (or under) par
دارای کسالت،ناخوش،کسل،کمتر از حد معمول

6. poetry that is above par
شعری که از حد معمول بهتر است

7. he bought the stocks at par and sold them above par
او سهام را به ارزش اسمی آن خرید و بالاتر از ارزش اسمی فروخت.

8. he didn't play up to par
او به خوبی همیشه اش بازی نکرد.

9. shahnameh is an epic poem par excellence
شاهنامه یک شعر حماسی عالی است.

10. i am not feeling up to par today
امروز حالم مثل همیشه نیست.

11. her latest poem is not up to par
آخرین شعر او به خوبی اشعار دیگر او نیست.

12. today i don¨t feel quite up to par
امروز حالم مثل همیشه نیست.

13. as far as skill goes, these two players are on a par with each other
از نظر مهارت این دو بازیکن با هم برابرند.

14. hafez and his contemporaries were by no means up on a par
حافظ و شاعران معاصر او اصلا همتراز نبودند.

15. He said long hours are par for the course.
[ترجمه گوگل]او گفت که ساعات طولانی برای دوره برابر است
[ترجمه ترگمان]او گفت که ساعت ها طول می کشد تا برای این درس برابر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was five under par after the first round.
[ترجمه گوگل]او بعد از دور اول پنج برابر بود
[ترجمه ترگمان]او پنج سال بعد از دور اول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Are you feeling a bit under par?
[ترجمه گوگل]آیا احساس می کنید کمی پایین تر از حد مجاز هستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما کمی کم تر از par دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Teaching in some subjects has been well below par.
[ترجمه Arezou] تدریس در بعضی از موضوعات پایین تر از حد خوب آن بود ( بعضی موضوعات ضعیف تدریس شده است )
|
[ترجمه گوگل]تدریس در برخی از دروس بسیار پایین تر از حد مجاز بوده است
[ترجمه ترگمان]تدریس در برخی افراد کم تر از par تخمین زده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Sales of nylon have been below par in recent years.
[ترجمه علی جادری] فروش نایلون , در سال های اخیر , زیر حد متوسط بوده است .
|
[ترجمه Arezou] فروشپلاستیک در سالها اخیر به پایین تر از همیشه بود
|
[ترجمه گوگل]فروش نایلون در سال های اخیر کمتر از حد مجاز بوده است
[ترجمه ترگمان]فروش نایلون در سال های اخیر کم تر از par است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تساوی (اسم)
analogy, equality, parity, equalization, coequality, par

تعادل (اسم)
balance, parity, par, equilibrium, equivalence, equivalency, equipoise, stasis

برابری (اسم)
comparison, conformation, equality, parity, equalization, par, tie, homology, equation, parallelism, oneness

بهای رسمی سهم (اسم)
par

تخصصی

[ریاضیات] برابری، تعادل

انگلیسی به انگلیسی

• equal status or level; face value of a currency compared to a foreign currency as measured by its worth in precious metals (finance); standard score set for each hole on a golf course (golf)
(golf) score par on a hole
if one thing is on a par with another, the two things are equally good or equally bad.

پیشنهاد کاربران

همتراز
the usual standard or condition
حالت استاندارد و عرف
عرف، متوسط، میانگین
The term at par means at face value. A bond, preferred stock, or other debt instruments may trade at par, below par, or above par.
طول موج ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانومتر که در آن فتوسنتز کنندگان قادر به انجام فتوسنتز هستند

بپرس