partially

/ˈpɑːrʃəli//ˈpɑːʃəli/

معنی: طرفدارانه
معانی دیگر: تا یک اندازه، اندکی، جز، در یک قسمت، فی الجمله، طرفدرانه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: partly; not completely.

- A partially eaten piece of toast remained on the plate.
[ترجمه گوگل] یک تکه نان تست نیمه خورده در بشقاب باقی ماند
[ترجمه ترگمان] تکه ای نان برشته روی بشقاب مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her partially clothed body was found in woods nearby.
[ترجمه ----] بدن نیمه پوشیده او ( از لباس ) در نزدیکی جنگل یافت شد.
|
[ترجمه Peter Strahm] بدن نیمه پوشیده او در جنگل های اطراف پیدا شد.
|
[ترجمه گوگل]جسد نیمه‌پوش او در جنگل‌های نزدیک پیدا شد
[ترجمه ترگمان]بدن نیمه شبه او در جنگل در نزدیکی پیدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was partially paralysed by the fall.
[ترجمه احمد] وی بر اثر سقوط تا حدی فلج شده بود
|
[ترجمه گوگل]او در اثر سقوط تا حدی فلج شد
[ترجمه ترگمان]سقوط او تا حدی فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The operation was only partially successful.
[ترجمه گوگل]این عملیات فقط تا حدی موفقیت آمیز بود
[ترجمه ترگمان]این عملیات تنها تا اندازه ای موفقیت آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's been totally/partially deaf since birth.
[ترجمه گوگل]او از بدو تولد تا حدی ناشنوا بوده است
[ترجمه ترگمان]او از بدو تولد تا حدودی ناشنوا بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Remember that you are partially responsible for their unhappiness.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که تا حدی مسئول ناراحتی آنها هستید
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که تو تا اندازه ای مسئول بدبختی آن ها هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The museum has special facilities for blind and partially sighted visitors.
[ترجمه گوگل]این موزه امکانات ویژه ای برای بازدیدکنندگان نابینا و کم بینا دارد
[ترجمه ترگمان]این موزه امکانات ویژه ای برای بازدیدکنندگان نابینا و جزئی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You are partially correct.
[ترجمه مهرانه] حدودا درست میگی
|
[ترجمه گوگل]تا حدودی درست می گویید
[ترجمه ترگمان]تو تا اندازه ای درست میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The house was partially hidden behind some trees.
[ترجمه گوگل]خانه تا حدودی پشت چند درخت پنهان شده بود
[ترجمه ترگمان]خانه تا اندازه ای پشت درختان پنهان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unemployment insurance means that you are partially protected if you lose your job.
[ترجمه گوگل]بیمه بیکاری به این معنی است که در صورت از دست دادن شغل خود تا حدی از شما محافظت می شود
[ترجمه ترگمان]بیمه بیکاری به این معنی است که اگر کارتان را از دست بدهید، تا حدی حفاظت می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The meat was only partially cooked.
[ترجمه گوگل]گوشت فقط تا حدی پخته شد
[ترجمه ترگمان]گوشت را فقط اندکی پخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our fears of conflict were partially vindicated by today's events.
[ترجمه گوگل]ترس ما از درگیری تا حدی با وقایع امروز ثابت شد
[ترجمه ترگمان]نگرانی های ما از درگیری تا حدی توسط رویداده ای امروز توجیه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Reading aids have been provided for partially sighted pupils.
[ترجمه گوگل]برای دانش آموزان کم بینا وسایل کمک خواندن ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]بیماری خواندن برای دانش آموزان partially فراهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. a society for the blind and partially sighted .
[ترجمه گوگل]جامعه ای برای نابینایان و کم بینایان
[ترجمه ترگمان]جامعه ای برای نابینا و partially
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The driver is partially to blame for the accident.
[ترجمه گوگل]راننده تا حدودی مقصر این تصادف است
[ترجمه ترگمان]راننده تا حدی مقصر این حادثه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The campaign was at best only partially successful.
[ترجمه گوگل]این کمپین در بهترین حالت فقط تا حدی موفق بود
[ترجمه ترگمان]کمپین تنها تا اندازه ای موفقیت آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفدارانه (قید)
partially, tendentiously

تخصصی

[ریاضیات] بگونه پاره ای، جزئی، جزئا

انگلیسی به انگلیسی

• in an incomplete manner, partly; in a biased manner, prejudicially
partially means to some extent, but not completely.

پیشنهاد کاربران

تا اندازه ای، تا یک اندازه، اندکی. ناقص.
part of me/him etc
Part of me hates him ( =I partly hate him )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : partiality
صفت ( adjective ) : partial
قید ( adverb ) : partially
نسبتاً
partially ( adv ) = به طور نسبی، تا اندازه ای، نسبتاً، تا حدودی، تا حدی، تقریباً ، اندکی
معانی دیگر >>>> قسمتی، بخشی ، به صورت جزئی
Definition = نه کاملاً
مترادف با کلمه : somewhat

...
[مشاهده متن کامل]

A society for the blind and partially sighted = انجمن برای نابینایان و تقریباً کم بینایان
examples:
1 - The clerk was only partially responsible for the error
مسئول فروش فقط تا اندازه ای مسئول آن خطا بود
2 - The road was partially blocked by a fallen lamppost
قسمتی از جاده توسط تیر چراغ برق افتاده مسدود شده بود
3 - Her face was partially concealed by the shadows
صورتش تقریباً توسط سایه ها پنهان شده بود
4 - The meat was only partially cooked.
گوشت فقط به صورت جزئی پخته شد.
5 - The scheme is partially funded by government grants.
این طرح تقریباً از محل کمکهای دولتی تأمین می شود.

نصفه نیمه.
تا یه اندازه ای، تا یه مقداری ( و نه به طور کامل )
مثال: من جواب سوال رو تا یه اندازه ای برات نوشتم.
به طور مقطعی
تا حدودی
نه از همه جهات
به طور ناقص
تاحدی
به طور نسبی
به طور جزئی
تا حدودی
بخشی
پاره ای ، اندکی ، بخشی
کمتر، بسیار کمتر
جانبدارانه
تا اندازه ای
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس