particular

/pərˈtɪkjələr//pəˈtɪkjʊlə/

معنی: فقره، خصوصیات، تک، خصوصی، ویژه، بخصوص، مختص، نکته بین، خاص، مخصوص، منحصر بفرد، دقیق
معانی دیگر: اخص، بخصوص (در برابر: اعم یا کلی general)، جز به جز، (قدیمی) خصوصی، شخصی، فردی، دیر پسند، سختگیر، پایبند، جداگانه، منفرد، (منطق) گزاره ی جزئی، مخمص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to a single person, thing, or event and only to that single person, thing, or event.
مترادف: single, specific
متضاد: general
مشابه: certain, definite, fixed, individual, special

- He likes a particular brand of coffee, and no other brand will do.
[ترجمه محمد شفیعی] اویک مارک مخصوص قهوه را دوست دارد وهیچ مارکی دیگر این کاررا نخواهد کرد
|
[ترجمه شان] او نوع بخصوصی از قهوه را، دوست دارد ، و هیچ برند دیگری ، این ( تمایل ) را در او ایجاد نمی کند.
|
[ترجمه گوگل] او یک مارک خاص قهوه را دوست دارد و هیچ مارک دیگری این کار را نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او یک برند خاص قهوه را دوست دارد و هیچ برند دیگری این کار را نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Does this cup belong to a particular person, or can anyone use it?
[ترجمه محمد شفیعی] آیا این فنجان های فردی خاص تعلق دارد یااینکه هرکس می تواند آنرا استفاده کند؟
|
[ترجمه گوگل] آیا این فنجان متعلق به شخص خاصی است یا کسی می تواند از آن استفاده کند؟
[ترجمه ترگمان] آیا این فنجان به یک فرد خاص تعلق دارد و یا کسی می تواند از آن استفاده کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Each member of the club is assigned a particular locker.
[ترجمه بابک الوندی] به هر عضو کانون اختصاص داده شده است یک کمد مخصوص
|
[ترجمه گوگل] به هر یک از اعضای باشگاه یک قفسه خاص اختصاص داده می شود
[ترجمه ترگمان] هر عضو این باشگاه به یک کمد مخصوص اختصاص دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exceptional; unusual; special.
مترادف: exceptional, peculiar, remarkable, singular, special, unusual
متضاد: ordinary
مشابه: conspicuous, distinctive, marked, prominent, unique

- He seems to have a particular talent for getting into trouble.
[ترجمه شان] به نظر می رسد او استعداد ویژه ای برای به دردسر انداختن خود داشته باشد.
|
[ترجمه Ăĥøùřą] به نظر می رسد که او استعداد ویژه و خاصی برای به دردسر انداختن دارد
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد او استعداد خاصی برای به دردسر افتادن دارد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که استعداد ویژه ای برای وارد شدن به دردسر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: being clearly distinct or defined; specific.
مترادف: definite, distinct, individual, peculiar, special, specific
متضاد: general
مشابه: certain, distinctive, single, unique, well-defined

- Did you have a particular reason for choosing me and not the others?
[ترجمه ARIN] آیا دلیل خاصی برای انتخاب من داشتید که دیگران نداشتند؟
|
[ترجمه شان] آیا دلیل خاصی برای اینکه مرا انتخاب کردید، و دیگران را نه، داشتید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا دلیل خاصی برای انتخاب من و نه دیگران داشتید؟
[ترجمه ترگمان] دلیل خاصی برای انتخاب من داری نه دیگران؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A poodle is a particular breed of dog.
[ترجمه Amirabar] پودل یک نژاد خاص از سگ ها است.
|
[ترجمه گوگل] پودل یک نژاد خاص از سگ است
[ترجمه ترگمان] سگ سگ یک سگ ویژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: having strong preferences concerning details; fussy; fastidious.
مترادف: fastidious, finicky, fussy, meticulous, persnickety, picky
متضاد: undiscriminating
مشابه: choosy, dainty, discriminating, exacting, overconcerned, painstaking, selective

- My mother is very particular about where things are kept in the kitchen.
[ترجمه Amiley] مادرم در مورد محل نگهداری وسایل در آشپزخانه بسیار دقیق ( حساس ) است.
|
[ترجمه شان] مادرم در مورد محل نگهداری وسایل آشپزخانه، بسیار سختگیر است.
|
[ترجمه گوگل] مادرم در مورد محل نگهداری وسایل در آشپزخانه بسیار خاص است
[ترجمه ترگمان] مادرم در مورد جایی که همه چیز در آشپزخانه نگهداری می شود، بسیار ویژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: set out in great detail; exact.
مترادف: definite, detailed, exact
متضاد: inexact
مشابه: accurate, minute, precise, rigorous, specific, thorough

- Her description of the accident was very careful and particular.
[ترجمه گوگل] توصیف او از تصادف بسیار دقیق و خاص بود
[ترجمه ترگمان] توصیف او از این حادثه بسیار دقیق و خاص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an individual fact, element, or detail.
مترادف: detail, particularity
مشابه: element, fact, feature, item, respect

- There is one more particular that I think the police should know.
[ترجمه گوگل] یک نکته خاص دیگر وجود دارد که به نظر من پلیس باید بداند
[ترجمه ترگمان] یک چیز دیگر هم هست که فکر می کنم پلیس باید بداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) details or specific information.
مترادف: details
مشابه: facts, features, specific

- I can't remember all the particulars of what happened.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم تمام جزئیات آنچه را که اتفاق افتاده به یاد بیاورم
[ترجمه ترگمان] جزئیات اتفاقی که افتاد را نمی توانم به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a particular account of the day's events
شرح جز به جز رویدادهای آن روز

2. a particular problem
مسئله ای ویژه

3. that particular blend of coffee is made from two or three different kinds of coffee beans
آن آمیزه ی مخصوص قهوه از دو یا سه نوع قهوه ی مختلف تشکیل می شود.

4. this particular case is exceptional
این قضیه ی بخصوص استثنایی است.

5. in particular
بخصوص،علی الخصوص،به ویژه،مخصوصا

6. my very particular friend
دوست بسیار ویژه ی من

7. he counted each particular grain of wheat
او دانه های گندم را تک تک شمرد.

8. he is very particular about food
او در مورد خوراک خیلی دیر پسند است.

9. i am not particular about formalities
من پابند تشریفات نیستم.

10. is there a particular reason why they haven't invited me?
آیا دلیل خاصی وجود دارد که مرا دعوت نکرده اند؟

11. she is not particular about punctuality
او در مورد وقت شناسی سختگیر نیست.

12. these domestic and particular broils
(شکسپیر) این محاربات خانوادگی و خصوصی

13. to recapture a particular feeling
احساس ویژه ای را در خاطر زنده کردن

14. knock on (a particular age)
پا به سن (بخصوصی) گذاشتن

15. an event of no particular moment
رویدادی که اهمیت خاصی نداشت.

16. i don't mean any particular book
منظورم کتاب بخصوصی نیست.

17. this subject is of particular importance
این موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

18. the law's silence on this particular point
سکوت قانون در این مورد بخصوص

19. to lay stress on a particular point
نکته ی ویژه یی را مورد تاکید قرار دادن

20. claims of france or any other particular state
ادعاهای فرانسه یا هرکشور بخصوص دیگر

21. tombstones standing amid blooming flowers had a particular appeal
سنگ های قبر در میان گل های شکوفا جلوه ی خاصی داشت.

22. calligraphy is an art form with its own particular rubrics
خوشنویسی نوعی هنر با معیارهای مخصوص به خودش است.

23. i want to thank all of you, in particular iraj and naheed
می خواهم از همه ی شما سپاسگزاری کنم به ویژه از ایرج و ناهید

24. a university education should not be a monopoly of any particular social class
آموزش دانشگاهی نباید در انحصار طبقه ی اجتماعی بخصوصی باشد.

25. his days were minced into hours and each hour was devoted to a particular task
روزهای او به ساعت تقسیم شده بودند و هر ساعت به کار ویژه ای اختصاص داشت.

26. That particular model is not currently in stock.
[ترجمه گوگل]آن مدل خاص در حال حاضر در انبار موجود نیست
[ترجمه ترگمان]این مدل خاص در حال حاضر در بازار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Unemployment has hit unskilled workers in particular.
[ترجمه گوگل]بیکاری به ویژه به کارگران غیر ماهر ضربه زده است
[ترجمه ترگمان]بیکاری به طور خاص به کارگران غیر ماهر آسیب رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I have nothing particular to talk about.
[ترجمه شان] من حرف خاصی ندارم ( که در این مورد ) بزنم.
|
[ترجمه گوگل]من حرف خاصی ندارم
[ترجمه ترگمان]من چیز خاصی ندارم که در موردش حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Students apply for admission to a particular college.
[ترجمه گوگل]دانشجویان برای پذیرش در یک کالج خاص اقدام می کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان درخواست پذیرش در یک کالج خاص را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He is very particular about his food.
[ترجمه گوگل]او در مورد غذای خود بسیار خاص است
[ترجمه ترگمان]او خیلی به غذایش علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فقره (اسم)
article, point, subject matter, detail, paragraph, item, vertebra, dorsal, particular

خصوصیات (اسم)
friendship, feature, particular, specifications, intimacy, peculiarity, particularity

تک (صفت)
single, solitary, one, lone, odd, particular, individual, segregated, singular, solo

خصوصی (صفت)
private, specific, special, particular, peculiar, informal, personal, subjective

ویژه (صفت)
net, specific, special character, special, particular, peculiar

بخصوص (صفت)
specific, particular

مختص (صفت)
particular, peculiar

نکته بین (صفت)
particular

خاص (صفت)
own, private, noble, specific, characteristic, privileged, elect, select, special, particular, peculiar, gently born

مخصوص (صفت)
proper, express, private, specific, special, particular, peculiar, especial

منحصر بفرد (صفت)
sole, particular, exclusive, individual, monopolized

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

تخصصی

[مهندسی گاز] ویژه، مخصوص
[نساجی] ویژه - مخصوص
[ریاضیات] عمومی

انگلیسی به انگلیسی

• detail, individual characteristic; item, article; specific proposition (logic)
special; unusual, uncommon; detailed; meticulous, precise; pedantic, strict
if you refer to a particular thing, you are referring only to that thing, rather than to other things of that type.
if a person or thing has a particular quality or possession, it belongs only to them.
you use in particular to indicate that what you are saying applies especially to one thing, person, or group.
you can use particular to emphasize that something is greater or more intense than usual.
particulars are facts or details, especially ones that are written down; a formal use.
someone who is particular has very high standards and is not easily satisfied.

پیشنهاد کاربران

خاص
مثال: She had a particular interest in art.
او علاقه خاصی به هنر داشت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
به صورت اسم، به معنای �موجودیت منحصربه فرد� یا �عنصر منحصربه فرد� است
فلان
تک خاص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : particularize
اسم ( noun ) : particularity / particular
صفت ( adjective ) : particular
قید ( adverb ) : particularly
بخصوص ، منحصر به فرد
🐌🦋
especially. خاص
خاص ، مخصوص
دقیق و جزیی بودن روی چیزی
زیاد
Especially
اصلی
مشخص
particular ( noun = جزئی، جزئیات، مشخصات /دقیق، مو به مو
examples:
1 - There's a form for you to note down all your particulars.
یک فرم برای شما وجود دارد که تمام مشخصات خود را یادداشت کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The report focuses on the particular rather than the general and so doesn't draw any overall conclusions.
این گزارش بیشتر بر موارد جزئی تمرکز دارد تا موارد کلی و بنابراین هیچ نتیجه گیری کلی نمی کند.

particular ( adj ) = خاص، مخصوص، بخصوص، به ویژه / سخت گیر، ایرادگیر، وسواسی
مترادف با کلمه : specific ( adj )
examples:
1 - "Why did you ask?" "Oh, no particular reason, just making conversation. "
...
[مشاهده متن کامل]

�چرا پرسیدی؟� �اوه، دلیل خاصی ندارم، فقط می خواستم حرفی زده باشم. �
2 - She wanted a particular type of cactus.
او نوع بخصوصی از کاکتوس را می خواست.
3 - The speaker has a particular way of persuading his audience.
سخنگو یک روش خاصی برای متقاعد کردن مخاطبانش داشت.
4 - Teenagers are very particular about the clothes they'll wear.
نوجوانان خیلی درباره لباس هایی که می پوشند، سخت گیر هستند.
5 - What in particular did you like about the last apartment that we saw?
به خصوص در مورد آخرین آپارتمانی که دیدیم چه چیزی را دوست داشتید؟
6 - Are you looking for anything in particular?
آیا به دنبال چیز خاصی هستید؟
7 - This particular stretch of coast is especially popular with walkers.
این قسمت خاص از ساحل به ویژه در میان گردش کنندگان محبوب است.
8 - In the light of recent incidents, we are asking our customers to take particular care of their personal belongings.
با توجه به حوادث اخیر ، ما از مشتریان خود می خواهیم که به ویژه مراقب وسایل شخصی خود باشند.
9 - A lot of people think that most newspapers are biased towards one particular political party.
بسیاری از مردم تصور می کنند که اکثر روزنامه ها نسبت به یک حزب سیاسی خاص تعصب دارند.
10 - He's very particular about the kitchen - everything has to be perfectly clean and in its place.
او در مورد آشپزخانه بسیار وسواسی است - همه چیز باید کاملاً تمیز و در جای خود باشد.
11 - She's very particular about what she eats.
او در مورد آنچه می خورد بسیار وسواس دارد.
12 - Is there a particular restaurant you’d like to eat at?
رستوران خاصی هست که دوست داشته باشید در آن غذا بخورید؟

واحد
خاص , ویژه ؛ سختگیر , حساس ؛ جزئیات ( جمع )
# She wanted a particular type of cactus
# Are you looking for anything in particular?
# He is not particular about punctuality
# She's very particular about what she eats
# I can't remember all the particulars of what happened
specific
بخصوص/به ویژه
Expecially
مورد اگر جمع باشد موارد
آدمای ایرادگیر
تک
جزئی، به صورت جمع، جزئیات
شخصی - خصوصی
The way you feel at a particular time

مشکل پسند
خصوصی
مخصوص
بخصوص
خاص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس