pass out

/ˈpæsˈaʊt//pɑːsaʊt/

معنی: مردن، ناگهان بیهوش شدن
معانی دیگر: 1- غش کردن، از حال رفتن 2- منتشر کردن، پخش کردن، ورزش : پاس از پشت دروازه به یار در جلوى دروازه

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to faint or lose consciousness.
مترادف: faint, keel over, swoon

جمله های نمونه

1. The teacher began to pass out the papers at 8:
[ترجمه زهرا موسوی] معلم به پخش صفحه ها شروع کرد.
|
[ترجمه محمد رضا داودی] معلم در ساعت هشت به پخش برگه ها کرد
|
[ترجمه فاطمه صالحی] معلم سر ساعت ۸ شروع به پخش برگه ها کرد
|
[ترجمه علی اصغر] معلم، ساعت 8 پخش برگه ها را شروع کرد.
|
[ترجمه ههههههههههه] معلم ساعت 8 پخش کردن برگه ها را آغاز کرد
|
[ترجمه zahra] معلم سرساعت ۸ برگه هارا پخش کرد.
|
[ترجمه امین] معلم راس ساعت 8 شروع به پخش برگه ها کرد
|
[ترجمه H.k.H] معلم در ساعت ۸ شروع ب پخش برگه های امتحان کرد
|
[ترجمه لیلیا] معلم سر ساعت ۸شروع به پخش برگه ها کرد .
|
[ترجمه Sevin] معلم راس ساعت ۸شروع به پخش کردن برگه ها کرد
|
[ترجمه عرفان] معلم در ساعت ۸ شروع به پخش کردن کاغذ هاکرد
|
[ترجمه جعفرزاده] معلم ساعت 8 برگه ها را پخش کرد.
|
[ترجمه DHP.12] معلم در ساعت 8 شروع به پخش کردن کاغذها کرد.
|
[ترجمه Mohadese] معلم در ساعت 8 شروع به پخش کردن برگه ها کرد
|
[ترجمه Anisa] آموزگار ( معلم ) ساعت ۸ برگه هارا پخش کرد.
|
[ترجمه آگی] معلم در ساعت هشت شروع به پخش کردن برگه ها ( برگرداندن برگه ها ) کرد
|
[ترجمه Soroushgh97] معلم ساعت هشت شروع به پخش کردن برگه هاکرد
|
[ترجمه ندا] معلم ساعت 8 برگه هارو پخش کرد
|
[ترجمه H. S] معلم درساعت8 برگه هارا پخش کرد
|
[ترجمه Setaarmy] معلم ساعت 8 شروع به پخش کردن برگه ها کرد
|
[ترجمه lisa] معلم در ساعت 8 شروع به رد کردن مقالات کرد:
|
[ترجمه Ladymari] معلم در ساعت ۸ شروع به بخش کردن صفحات کرد.
|
[ترجمه کون میدم] معلم ساعت ۸ شروع به پخش کردن برگه ها کرد
|
[ترجمه a] معلم سر ساعت ۸ شروع به پخش کردن برگه ها کرد.
|
[ترجمه Taha] معلم در ساعت 8 شروع به پخش کردن صفحه ها کرد
|
[ترجمه مهناز مهرابی] معلم ساعت ۸برگه ها رو پخش کرد
|
[ترجمه Nick afarin] معلم ساعت ۸ شروع به پخش برگه ها کرد
|
[ترجمه محمد دیبا] معلم برگه ها را سر ساعت 8 پخش کرد.
|
[ترجمه گوگل]معلم در ساعت 8 شروع به پخش اوراق کرد:
[ترجمه ترگمان]معلم سر ساعت هشت شروع به بیرون آوردن کاغذها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Polly is due to pass out from training college at the end of July.
[ترجمه جعفرزاده] قرار است پولی در پایان ماه جولای دانشسرا را تمام کند.
|
[ترجمه گوگل]پولی قرار است در پایان ماه جولای از کالج آموزشی خارج شود
[ترجمه ترگمان]قرار است در پایان ماه ژوئیه، پولی از آموزشگاه خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Pass out the Mystery Box Observation Sheets and tell the students to record their observations on it.
[ترجمه گوگل]برگه‌های مشاهده جعبه رمز و راز را به دانش‌آموزان بگویید مشاهدات خود را روی آن ثبت کنند
[ترجمه ترگمان]برگه تماشا را امتحان کنید و به دانش آموزان بگویید که مشاهدات خود را با آن ثبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a great day to pass out: You never would have hit the ground.
[ترجمه گوگل]روز بسیار خوبی برای غش کردن بود: هرگز زمین نمی خوردی
[ترجمه ترگمان]روز خوبی برای بیرون رفتن بود؛ هرگز به زمین برخورد نمی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But from that day, too, events began to pass out of their hands.
[ترجمه گوگل]اما از آن روز نیز اتفاقات از دست آنها خارج شد
[ترجمه ترگمان]اما از آن روز به بعد حوادث از دستشان خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wanted to throw up, pass out, scream and cry at the same time.
[ترجمه anzm] من می خواستم همزمان، سرم گیج برود، بی هوش شوم و جیییغ بکشم
|
[ترجمه محمدرضا شریفی] همزمان می خواستم بال بیاورم، از حال بروم، جیغ بکشم و گریه کنم.
|
[ترجمه گوگل]می‌خواستم هم‌زمان بیرون بیاورم، غش کنم، جیغ بزنم و گریه کنم
[ترجمه ترگمان]می خواستم بالا بیاورم، بی هوش شوم، جیغ بکشم و همزمان فریاد بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Divide the students into groups and pass out the jars and the small items.
[ترجمه گوگل]دانش‌آموزان را به گروه‌هایی تقسیم کنید و شیشه‌ها و وسایل کوچک را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان را به گروه ها تقسیم کنید و the و آیتم های کوچک را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pass out the rulers. Help the students locate 1 / 4 inch on them.
[ترجمه سوگند] خط کش هارا پخش کنید. به دانش آموزان کمک کنید 1/4 اینچ را پیدا کنند
|
[ترجمه گوگل]حاکمان را کنار بگذارید به دانش آموزان کمک کنید تا 1/4 اینچ را بر روی آنها قرار دهند
[ترجمه ترگمان]حاکمان را بیرون کنید به دانش آموزان کمک کنید تا ۱ \/ ۴ اینچ از آن ها را پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When they pass out of the gate and into the concourse the man quickens his pace and the distance between them increases.
[ترجمه amir] وقتی از دروازه خارج می شوند و وارد میدان می شوند، مرد قدم های خود را تندتر می کند و فاصله بین آنها بیشتر می شود.
|
[ترجمه گوگل]وقتی از دروازه خارج می شوند و وارد میدان می شوند، مرد قدم های خود را تندتر می کند و فاصله بین آنها بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی از دروازه بیرون آمدند و به جمعیت پیوست، مرد به سرعت قدم هایش را زیاد کرد و فاصله بین آن ها افزایش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Moments later as the Monsignor began to pass out the diplomas, flashbulbs popped and a few home movie cameras whirred.
[ترجمه گوگل]لحظاتی بعد وقتی موسینور شروع به دادن مدارک تحصیلی کرد، لامپ های فلش زدند و چند دوربین فیلم خانگی به صدا درآمدند
[ترجمه ترگمان]چند لحظه بعد، به محض اینکه منسینیور مونتانلی شروع به عبور از دست دادن diplomas را آغاز کرد، فلاش دوربین ها و چند تا از دوربین های فیلم های خانگی را ضبط کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Guys would pass out from heatstroke.
[ترجمه فاطمه زهرا] بچه هه از گرمازدگی مردند
|
[ترجمه زهرا] بچه ها بخاطر گرمازدگی غش کردند
|
[ترجمه مهناز مهرابی] بچها از گرما مردند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها از گرمازدگی بیهوش می شدند
[ترجمه ترگمان] پسرا از گرما زدگی از بین میرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are going to pass out the pamphlets to the members of this group.
[ترجمه گوگل]قرار است جزوات را در اختیار اعضای این گروه قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم این نشریات را به اعضای این گروه تقسیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I will go some day before I pass out.
[ترجمه گوگل]من یک روز قبل از بیهوش شدن می روم
[ترجمه ترگمان]من یک روز قبل از اینکه از اینجا خارج شوم یک روز می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lynn decided to pass out the presents at the beginning of the party.
[ترجمه گوگل]لین تصمیم گرفت در ابتدای مهمانی هدایایی را تقدیم کند
[ترجمه ترگمان]لین تصمیم گرفت که هدیه ها را از آغاز جشن بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Would you pass out the books for me?
[ترجمه امیر] آیا برای من کتاب ها را واگذار می کنید؟
|
[ترجمه ان] میتونی کتاب هارو برای من پخش کنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا کتاب ها را برای من می دهید؟
[ترجمه ترگمان]کتاب ها را برای من بیرون می آورید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردن (فعل)
go off, expire, die, demise, perish, die down, be killed, drop off, be slain, pop off, decease, pass away, pass out, knock off

ناگهان بیهوش شدن (فعل)
pass out

انگلیسی به انگلیسی

• faint, lose consciousness
distribute, deliver to (e.g. "i will pass out the information sheets you handed me in class to all the students")

پیشنهاد کاربران

Pass away : فوت شدن - از دنیا رفتن - مردن ( to die )
Pass out : غش کردن - از حال رفتن - بیهوش شدن ( to faint )
Slang
در دسته اصطلاحات عامیانه به معنی:
از خستگی یا از نوشیدن الکل زیاد اصطلاحا میگن غش کرده.
When we were in college we used to drink until we passed out
Pass out the tests
برگه های امتخان را توزیع کردن
سوالات را توزیع کردن
از شدت خستگی خواب رفتن
اغما
بیهوشی
پخش کردن
Give something to each one of a group of people
به معنای توزیع کردن
پخش کردن
Its an unseprable phrasal verb
Synonym of knock off
منبع : oxford advanced leaner dictionary
Touch stone 3
common phrasal verbs in English
Give something to each one of a group of people
Reach 2
IRAN LANGUAGE INSTITUTE
آزاد کردن، معاف کردن
در race 3 و در Classroom Language به معنی بخش کردن
درrace 3 به معنی پخش کردن
pass out the paper
خوابیدن
Im tired, I just really wanna pass out
پخش کردن یا توضیع کردن
توزیع کردن
این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:پخش کردن
give something to each one of a group of people
به هر یک از گروه های مردم چیزی بدهید ( پخش کنید ) .
12
بخش کردن یا به معنای دیگر مردن
دادن / پخش کردن
پخش کردن . . . مثلا پخش کردن برگه امتحان یا تکالیف
( Verb )
give something to each one of a group of people
پخش کردن
کانون زبان ایران
پخش کردن ، توضیح کردن .
give something to each one of a group of people پخش کردن
این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:پخش کردن
give something to each one of a group of people
به هر یک از گروه های مردم چیزی بدهید ( پخش کنید ) .
پخش کردن چیزی، مثل برگه یا. . . .
توضیع کردن چیزى
تقسیم کردن چیزى به گروهی
یعنی از کاری پاس شدن قبول شدن
غش کردن ، از حال رفتن
faint
غش کردن ، از حال رفتن
پخش کردن چیزی بین افراد
کاربرF در کانون زبان به معنی پخش کردن میشود نه از حال رفتن
باتشکر
تحویل دادن ( سلاح و یا غیره در علوم نظامی )
فارغ التحصیلی از یک مقطع
از حال رفت
از حال رفتن
در کانون زبان ایران
Give something to each one of a group of people
ورزش:پاس از پشت دروازهبه یار جلوی دروازه⚽️⚽️⚽️⚽️
بخش کردن چیزی
درستش اینه سما : teacher asked me to pass out the pappers
توزیع کردن چیزی بین گروه یا افرادی
give someone somethinh
بیهوش شدن
فوت شدن
توضیع کردن یا مردن

1 - پخش کردن - توزیع کردن
2 - از هوش رفتن - غش کردن
بیهوش شدن
به معنی پخش کردن
پس دادن
pass out the paper please برگه ها را پخش کن
پخش کردن چیزی برای گروهی از انسان ها و دادن ان چیز به هر یک از انها
پخش کردن در گروه یا جمعی Ted pass out paper please
give something to each one of a group of people
پخش کردن، منتشر کردن
انتشار دادن، پخش کردن
پخش کردن به صورت گروهی برای مثال:teacher wants to me pass out a homework
توزیع کردن وسیله ای بین اشخاص
پخش کردن وسیله ای
پخش کردن
پخش کردن چیزی
توزیع کردن چیزی
پخش کردن چیزی به گروهی یا افرادی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٧)

بپرس