pass up

/ˈpæsˈəp//pɑːsʌp/

معنی: رد کردن، صرف نظر کردن
معانی دیگر: (عامیانه) قبول نکردن، (فرصت و غیره) غنیمت نشمردن، نپذیرفتن (پیشنهاد و غیره)، امر

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to pay no heed to (an opportunity or chance).
مترادف: disregard, ignore
مشابه: decline, miss

- He passed up a wonderful job.
[ترجمه پیمان] او یک شغل فوق العاده را رد کرد.
|
[ترجمه گوگل] او یک کار فوق العاده را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان] اون یه کار فوق العاده رو انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The official urged the government not to pass up the opportunity that has now presented itself.
[ترجمه گوگل]این مقام مسئول از دولت خواست تا فرصتی را که اکنون برای خود ایجاد کرده از دست ندهد
[ترجمه ترگمان]این مقام رسمی از دولت خواست تا از این فرصت استفاده نکند که اکنون خود را ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I don't think you should pass up the opportunity to go to university.
[ترجمه گوگل]به نظر من نباید فرصت دانشگاه رفتن را از دست داد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم فرصت رفتن به دانشگاه را از دست بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's never one to pass up a free meal.
[ترجمه فائزه] او ادمی نیست که دست رد به سینه ی غذای مجانی بزنه
|
[ترجمه گوگل]او هرگز کسی نیست که یک وعده غذایی رایگان را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]اون هرگز کسی نیست که یه وعده غذای مجانی بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I couldn't pass up going to Japan; it was a chance in a million.
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم از رفتن به ژاپن بگذرم این یک شانس در یک میلیون بود
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم از رفتن به ژاپن بگذرم، این یک شانس در یک میلیون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nobody should pass up a chance like that!
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید چنین فرصتی را از دست بدهد!
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نباید چنین فرصتی را از دست بدهد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Never pass up a chance to learn.
[ترجمه گوگل]هرگز فرصت یادگیری را از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]هیچوقت فرصت یاد گرفتن رو از دست نمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wouldn't pass up the chance of working for them.
[ترجمه گوگل]من شانس کار کردن برای آنها را از دست نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من فرصت کار کردن برای آن ها را از دست نمی دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Benny wasn't going to pass up an opportunity like this.
[ترجمه گوگل]بنی قرار نبود چنین فرصتی را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]بنی حق نداشت چنین فرصتی را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was too good an opportunity to pass up.
[ترجمه گوگل]فرصت خیلی خوبی بود که بتوان از آن گذشت
[ترجمه ترگمان]فرصت از دست دادن خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I pass up a roadside rest area, a happy hunting ground for new cars and ready cash.
[ترجمه گوگل]از یک استراحتگاه کنار جاده ای می گذرم، یک شکارگاه شاد برای ماشین های جدید و پول نقد آماده
[ترجمه ترگمان]از کنار جاده کنار جاده می گذرم و یک زمین شکار شاد برای ماشین های جدید و پول نقد آماده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To refuse a debate would be to pass up an opportunity to breathe a little new life into democracy.
[ترجمه گوگل]امتناع از مناظره به معنای از دست دادن فرصتی برای دمیدن کمی جان تازه به دموکراسی است
[ترجمه ترگمان]برای رد کردن یک بحث، فرصتی برای نفس کشیدن یک زندگی جدید به سمت دموکراسی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's a pretty big thing to pass up.
[ترجمه گوگل]این یک چیز بسیار بزرگ است که باید از آن گذشت
[ترجمه ترگمان]چیز بزرگی است که باید از آن بگذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Never pass up a good chance to improve your English.
[ترجمه گوگل]هرگز فرصت خوبی برای بهبود زبان انگلیسی خود را از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]هرگز شانس خوبی برای ارتقای زبان انگلیسی ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you're a workingman, don't pass up your family vacation.
[ترجمه گوگل]اگر کارگر هستید، تعطیلات خانوادگی خود را از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]اگر یک کارگر هستی، تعطیلات خانوادگی خود را کنار نگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Politicians are not about to pass up an opportunity this golden.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران قرار نیست این فرصت طلایی را از دست بدهند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در شرف عبور از این فرصت طلایی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

صرف نظر کردن (فعل)
call off, forbear, betake, pass up, withdraw, forget

انگلیسی به انگلیسی

• give up on, forego; miss

پیشنهاد کاربران

پس زدن
از دست دادن فرصت
از دست دادن شانس
رد کردن یا نپذیرفتن یک پیشنهاد
با دو کلمه زیر ، کالوکیشن قوی میسازه:
1. Pass up a chance = دست رد زدن به یه شانس
I can't believe that she passed up the chance to go to South America
2. Pass up an opportunity = دست رد زدن به یه فرصت
she ask me out man. I never pass up this opportunity
pass - up ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: پُربگذر
تعریف: وضعیتی که در آن ظرفیت اتوبوس در هنگام گذشتن از ایستگاه تکمیل است و مسافرانِ منتظر در ایستگاه مجبورند تا آمدن اتوبوس بعد صبر کنند
رد کردن , پس زدن ( یک فرصت )
# pass up a chance
# pass up an opportunity
# He passed up a wonderful job
# He's never one to pass up a free meal
جواب رد دادن
رد کردن و پس زدن
to decline an offer
پس زدن ( پیشنهاد )
the job offer was so great that he couldn't pass it up
پیشنهاد شغلی آنقدر عالی بود که نتوانست آنرا رد کند ( نتوانست قبول نکند )
it's Ramadan. don't pass up this great opportunity for purging
در ماه رمضان هستیم. این فرصت عالی برای تطهیرسازی را از دست نده.

بپرس