paternal

/pəˈtɜːrnl̩//pəˈtɜːnl̩/

معنی: پدری، پدرانه، از پدر، دارای محبت پدری
معانی دیگر: وابسته به پدر، پدر وار، از طرف پدر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: paternally (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or typical of a father.
مشابه: fatherly

- Since our father died, my oldest brother has taken on the paternal role in our family.
[ترجمه A.A] از وقتی پدرمان فوت کرد بزرگترین برادرم نقش پدری را در خانواده به عهده گرفته است
|
[ترجمه گوگل] از زمانی که پدرمان فوت کرد، برادر بزرگم نقش پدری را در خانواده ما بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان] از زمانی که پدرم مرد، قدیمی ترین برادر من در خانواده ما نقش پدر را ایفا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inherited or received from a father.

(3) تعریف: related through one's father.

- my paternal grandmother
[ترجمه A.A] مادربزرگ پدری ام
|
[ترجمه گوگل] مادربزرگ پدری من
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. paternal love
عشق پدرانه

2. a paternal farm
مزرعه ی پدری

3. a paternal grandfather
پدر بزرگ پدری (پدر پدر)

4. he greeted us with a paternal smile
بالبخندی پدرانه به ما خوش آمد گفت.

5. Dan took a paternal interest in my work.
[ترجمه گوگل]دن به کار من علاقه پدرانه داشت
[ترجمه ترگمان]دن به کار من علاقه پدرانه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He felt the pull of paternal love.
[ترجمه گوگل]او کشش عشق پدرانه را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس عشق پدرانه به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave me a piece of paternal advice.
[ترجمه گوگل]او یک نصیحت پدرانه به من کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه نصیحت پدرانه به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Professor Johnson was always there for paternal advice.
[ترجمه گوگل]پروفسور جانسون همیشه برای مشاوره پدری در آنجا حضور داشت
[ترجمه ترگمان]پروفسور جانسون همیشه برای راهنمایی پدری در آنجا حضور داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gives Jody a paternal pat on the back.
[ترجمه گوگل]او به جودی دست پدرانه بر پشتش می زند
[ترجمه ترگمان]دستی به پشتش کشید و دستی به پشتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The boy's father and paternal grandmother applied, interalia, for an order for the boy to reside with the grandmother.
[ترجمه گوگل]پدر و مادربزرگ پدری پسر، از جمله، برای اقامت پسر با مادربزرگ درخواست کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بزرگ پدر و مادر، interalia، برای سفارش پسری که در کنار مادربزرگ سکونت داشت، درخواست کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But suppose the paternal grandfather were dead when the eldest grandson was born?
[ترجمه گوگل]اما فرض کنید پدربزرگ پدری در زمان تولد نوه بزرگ مرده باشد؟
[ترجمه ترگمان]اما فرض کنیم پدر پدر بزرگ وقتی پسر بزرگ به دنیا آمده بود مرده باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Upright bassist Kevin Pate also acknowledges his paternal influences.
[ترجمه گوگل]کوین پیت، نوازنده باس Upright نیز تأثیرات پدرانه خود را تصدیق می کند
[ترجمه ترگمان]کوین Pate نوازنده گیتار Upright نیز تاثیر پدر خود را تصدیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Being passive, she can never crete the paternal law that orders social relationships.
[ترجمه گوگل]او از آنجایی که منفعل است، هرگز نمی تواند قانون پدرانه ای را ایجاد کند که روابط اجتماعی را تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند به طور غیر فعال، قانون پدری را که به روابط اجتماعی دستور می دهد، تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At the home of his paternal uncle he was very much at home.
[ترجمه گوگل]در خانه عمویش خیلی در خانه بود
[ترجمه ترگمان]در خانه عموی پدرش او بسیار در خانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Adhering to these chains guaranteed by paternal law that by saying no to fusion ensures their stability, thus guarantees stable identity.
[ترجمه گوگل]پایبندی به این زنجیره ها توسط قانون پدری تضمین شده است که با نه گفتن به همجوشی، ثبات آنها را تضمین می کند، بنابراین هویت پایدار را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]Adhering به این زنجیره ای ضمانت شده توسط قانون پدرانه را تضمین می کند که با گفتن نه به ترکیب، پایداری آن ها را تضمین می کند و در نتیجه هویت پایدار را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A start is to ignore the old Depression-era paternal messages about cleaning your plate.
[ترجمه گوگل]یک شروع این است که پیام های قدیمی پدرانه دوران افسردگی در مورد تمیز کردن بشقاب خود را نادیده بگیرید
[ترجمه ترگمان]یک شروع، نادیده گرفتن پیام های پدرانه دوران رکود قدیمی در مورد تمیز کردن بشقاب شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Innocent asserted his paternal protection of Frederick and the position of Sicily as a fief of the papacy.
[ترجمه گوگل]Innocent حمایت پدرانه خود را از فردریک و موقعیت سیسیل به عنوان یک شاهزاده پاپ اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]پاپ اینوکنتیوس از حمایت پدر خویش از فردریک و موقعیت سیسیل به عنوان تیول پاپ تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The boy's paternal grandmother had unsuccessfully applied for a residence order.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پدری این پسر ناموفق درخواست اقامت کرده بود
[ترجمه ترگمان]مادر مادربزرگ پسر برای اقامت در محل اقامت ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پدری (صفت)
agnate, paternal

پدرانه (صفت)
paternal

از پدر (صفت)
paternal

دارای محبت پدری (صفت)
paternal

انگلیسی به انگلیسی

• fatherly; related through the father
paternal is used to describe the feelings or behaviour that a father typically shows towards his child.
paternal is also used to indicate that someone is related to you through your father rather than your mother; a formal use.

پیشنهاد کاربران

On father's side
E. g. she is my grandfather on my father's side
پدری
the male leader of a family, usually the oldest or wisest
رهبر مرد یک خانواده ، معمولاً پیرترین یا خردمندترین
پدرانه

بپرس