patrol

/pəˈtroʊl//pəˈtrəʊl/

معنی: گشت، گشتی، پاسداری، پاسبانی کردن، پاسداری کردن، گشت زدن
معانی دیگر: گشت زنی، مامور گشت، گروه گشت، (ارتش) گروه اکتشافی، گروه شناسایی، ناوگان (یا هواپیماهای) شناسایی و پاسداری

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: patrols, patrolling, patrolled
• : تعریف: to move regularly and repeatedly along or through (a route, building, or area) for the purpose of maintaining security and order.

- The police patrol the area every night.
[ترجمه گوگل] پلیس هر شب در منطقه گشت می زند
[ترجمه ترگمان] پلیس هر شب منطقه رو گشت میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Navy ships are patrolling the coast.
[ترجمه گوگل] کشتی های نیروی دریایی در حال گشت زنی در ساحل هستند
[ترجمه ترگمان] کشتی های نیروی دریایی در حال گشت زنی در ساحل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: patroller (n.)
(1) تعریف: the act of patrolling.

- While on patrol in the neighborhood, the officers spotted the suspect.
[ترجمه گوگل] ماموران در حین گشت زنی در محله، مظنون را شناسایی کردند
[ترجمه ترگمان] در مدتی که در این محله گشت می زدند، افسران مظنون را تشخیص می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Patrols of the area have been instigated in order to keep the peace.
[ترجمه گوگل] گشت های منطقه برای حفظ آرامش تحریک شده اند
[ترجمه ترگمان] گشت های منطقه به منظور حفظ صلح تحریک شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person or group, on foot or in vehicles, that patrols.

- The young men hid in the alley when they saw the police patrol heading their way.
[ترجمه گوگل] مردان جوان با دیدن گشت پلیس در حال حرکت در کوچه مخفی شدند
[ترجمه ترگمان] مردان جوان وقتی دیدند که پلیس گشتی در راه است، در کوچه پنهان شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Enemy patrols kept a watch on the island.
[ترجمه گوگل] گشت های دشمن در جزیره مراقب بودند
[ترجمه ترگمان] نگهبانان دشمن نگهبانی را در جزیره نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a patrol boat
ناوچه ی گشتی

2. mounted patrol
پاسداران سواره،گشتی های سواره

3. the patrol goes on day and night
پاسداری شب و روز ادامه دارد.

4. a hazardous patrol duty through mine fields
ماءموریت گشتی خطرناک از میان زمین های مین گذاری شده

5. a reconnaissance patrol
گشتی شناسایی

6. an onshore patrol
پاسداری ساحلی

7. the coast patrol
پاسداران ساحلی

8. to stalk an enemy patrol
افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن

9. They made hourly patrol of the area.
[ترجمه گوگل]آنها گشت ساعتی منطقه را انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها هر ساعت در منطقه گشت می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The army regularly patrol the border.
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An armed patrol boat will escort the shipment.
[ترجمه گوگل]یک قایق گشتی مسلح محموله را اسکورت می کند
[ترجمه ترگمان]یک قایق گشت مسلح محموله رو اسکورت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The army regularly patrol along the border.
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم در امتداد مرز گشت زنی می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در امتداد مرز گشت زنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Guerrillas attacked a patrol with hand grenades.
[ترجمه گوگل]چریک ها با نارنجک های دستی به یک پاترول حمله کردند
[ترجمه ترگمان]Guerrillas به یک گشتی با نارنجک های دستی حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The highway patrol flagged us away from the accident.
[ترجمه گوگل]گشت بزرگراه ما را از تصادف دور کرد
[ترجمه ترگمان]گشت بزرگراه ما رو از تصادف دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We'll have to chance meeting an enemy patrol.
[ترجمه گوگل]ما باید به طور شانسی با یک گشت زنی دشمن ملاقات کنیم
[ترجمه ترگمان]ما فرصت ملاقات با یک گشت دشمن را خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Mortimer almost ran headlong into a patrol.
[ترجمه گوگل]مورتیمر تقریباً با سر به سر یک گشتی دوید
[ترجمه ترگمان]مورتیمر تقریبا در حال فرار به یک گروه گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گشت (اسم)
excursion, tour, patrol, veer

گشتی (اسم)
patrol, patrolman, runner

پاسداری (اسم)
watch, watchfulness, patrol

پاسبانی کردن (فعل)
patrol

پاسداری کردن (فعل)
watch, guard, patrol

گشت زدن (فعل)
cruise, patrol

انگلیسی به انگلیسی

• guard, watch; reconnaissance tour, scouting tour; squad car
scout, make a reconnaissance tour; keep safe, maintain security
when soldiers, police, or guards patrol an area or building, they move around it in order to make sure that there is no trouble. verb here but can also be used as a count noun. e.g. an entire platoon was ambushed during a patrol.
if someone is on patrol, they are patrolling an area.
a patrol is a group of soldiers or vehicles that are patrolling an area.

پیشنهاد کاربران

ماموری که جلوی ماشینارو میگیره تا بچه ها از خیابون رد بشن
مأمور انتظامات
سر زدن
litter patrol تفکیک زباله
polish patrol اسکراب بدن یا لایه بردار پوست
این کلمات با هم چگونه معنی می شود.
polish patrol
در ترکی ترکیه ای کلمه patron به معنی رئیس هستش نه patrol
Patrol:
گشت، گشت زدن
Petrol:
بنزین
احسنت
اینطوری که یه جا شنیدم فکر کنم گاهی اوقات به معنای بنزین یا سوخت هم باشه
《پارسی را پاس بِداریم》
patrol
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست:
patrol:pat - rol
pat = پاد، پاییدَن، پاسیدَن، نِگَه بانی، پایِش، پاسِش
rol:ro - l
ro = رو ، رَو : اَز رَفتَن یا رَویدَن
l - = کوتاه شُده یِ پَسوَندِ - آل دَر رَوال:رَو - آل
...
[مشاهده متن کامل]

گَرته بَرداری: پادرو ، پادرَوال، پادرَوان
مینه ( مَعنی ) :گَشت وَ نِگَه بانی دَر هالِ هَرکَت ( حَرکَت )
پارسی را دَریابیم♡

مامور گشت مرزی
۱. گشت ( سَرَک کشیدن به قسمت های مختلف یک مکان برای اطمینان حاصل پیدا کردن نسبت به ثبات امنیت اون مکان ) ( N )
۲. گشت زدن ( V )
noun
🔴1 : the act of walking or going around or through an area, building, etc. , in order to make sure that it is safe : the act of patrolling an area
...
[مشاهده متن کامل]

[count]
🔵The guard makes a patrol of the building every hour.
[noncount]
🔵Soldiers are on patrol along the border.
🔵a patrol officer
2 [count] :
🔴a group of people, vehicles, etc. , that go through an area to make sure that it is safe : a group that patrols an area
🔵Army patrols combed the area.
🔵the highway patrol
🔵the U. S. Border Patrol
🔵[a foot patrol [=a group that patrols by walking
🔵[the ski patrol [=a group that patrols an area on skis
verb
🔴 : to walk or go around or through ( an area, building, etc. ) especially in order to make sure that it is safe
[ obj]
🔵The squad had orders to patrol the area.
🔵The border is patrolled by the army.
🔵Police patrol the streets.
[no obj]
🔵They patrolled on foot.

ناوگان های گشت زنی/ناوگانهای گشتی
ناوگان های شناسایی و پاسبانی
گشت زدن
در ترکیه به معنای "رییس" هم استفاده میشه
پایِش ، بازرسی ، نظارت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس