patrolman

/pəˈtroʊlmən//pəˈtrəʊlmən/

معنی: پلیس گشتی، گشتی
معانی دیگر: (پلیس) مامور گشت، پاسبان محل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: patrolmen
• : تعریف: a male police officer or guard assigned to patrol a particular route or area.

جمله های نمونه

1. The patrolman signalled for her to stop.
[ترجمه پریا] پلیس گشت به او اشاره کرد که بیاست
|
[ترجمه گوگل]مامور گشت به او اشاره کرد که متوقف شود
[ترجمه ترگمان]پلیس گشتی اشاره کرد که بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Go and ask the patrolman - he'll direct you to the freeway.
[ترجمه امیر] برو و از مامور گشت بپرس - او شما را به اتوبان هدایت می کند
|
[ترجمه گوگل]برو و از مامور گشت بپرس - او شما را به اتوبان هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]برو و از پلیس گشتی بپرس - او تو را به بزرگراه راهنمایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When a patrolman struck a bystander ith a billy club, the crowd began throwing objects at the police.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک گشت بان با چوب بیلی به یکی از افراد تماشاگر برخورد کرد، جمعیت شروع به پرتاب اشیا به سمت پلیس کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی یک گشتی به یک تماشاچی با یک باشگاه بیلی برخورد کرد، مردم شروع به پرت کردن اشیا به سمت پلیس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. McCluskey told his patrolman clerk where he would be if he was needed.
[ترجمه گوگل]مک کلاسکی به کارمند گشتی خود گفت که در صورت نیاز کجا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]McCluskey به منشی پلیس او گفت که اگر به او احتیاج داشته باشد چه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The highway patrolman waved us to a stop.
[ترجمه گوگل]مامور گشت بزرگراه با دست به ما اشاره کرد تا توقف کنیم
[ترجمه ترگمان]پلیس گشتی سر ما را برای توقف تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The patrolman signaled for the speeding driver to pull over.
[ترجمه گوگل]مامور گشت به راننده ای که با سرعت زیاد بود علامت داد که جلو بیاید
[ترجمه ترگمان]پلیس گشتی علامت داد که راننده با سرعت حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The now - irate patrolman asked me why I wouldn't delete the picture.
[ترجمه گوگل]گشتی خشمگین از من پرسید که چرا عکس را پاک نمی کنم
[ترجمه ترگمان]حالا پلیس خشمگین از من پرسید چرا این تصویر را حذف نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The patrolman signed for them to halt.
[ترجمه گوگل]مأمور گشت برای آنها امضا کرد که توقف کنند
[ترجمه ترگمان]پلیس گشتی که برای متوقف ساختن آن ها امضا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Patrolman Jones is at the scene of the accident.
[ترجمه گوگل]گشتی جونز در محل حادثه حضور دارد
[ترجمه ترگمان]patrolman جونز در صحنه تصادف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A police patrolman of the local force handed him a ticket a summons to traffic court.
[ترجمه گوگل]یک گشت پلیس نیروی محلی یک برگه احضاریه به دادگاه راهنمایی و رانندگی به او داد
[ترجمه ترگمان]یک مامور پلیس از نیروهای محلی یک جریمه را به دادگاه راهنمایی تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The highway patrolman waved us to stop.
[ترجمه گوگل]گشت بزرگراه به ما دست تکان داد که بایستیم
[ترجمه ترگمان]جاده پلیسی بود که ما را برای توقف تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The honest policemen were distinguished by their rank, which was seldom above patrolman.
[ترجمه گوگل]پلیس های صادق با درجه شان که به ندرت بالاتر از گشت پلیس بود متمایز می شدند
[ترجمه ترگمان]افراد پلیس شریف از لحاظ مقام و مقامی که به ندرت از سوی نیروهای گشتی به شمار می رفت، متمایز می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Watts riot in Los Angeles in August 1965 exploded when a highway patrolman stopped an apparently intoxicated black man for speeding.
[ترجمه گوگل]شورش واتس در لس آنجلس در اوت 1965 زمانی منفجر شد که یک گشت بزرگراه یک مرد سیاهپوست ظاهراً مست را به دلیل سرعت غیرمجاز متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]شورش Watts در ماه اوت سال ۱۹۶۵ در لس آنجلس زمانی منفجر شد که یک مامور پلیس یک مرد سیاه که ظاهرا مست بود را به خاطر سرعت زیاد متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She used to be a typist and is married to a car patrolman on shift work.
[ترجمه گوگل]او قبلا تایپیست بوده و با یک گشت زن در نوبت کاری ازدواج کرده است
[ترجمه ترگمان]او قبلا ماشین نویس همه کاره بود و با یک گشتی پلیس در محل کار شیفت کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پلیس گشتی (اسم)
flatfoot, patrolman

گشتی (اسم)
patrol, patrolman, runner

تخصصی

[عمران و معماری] پلیس گشت

انگلیسی به انگلیسی

• policeman; one who makes a reconnaissance tour, one who scouts
in american english, a patrolman is a uniformed policeman who patrols a particular area.
in british english, a patrolman is a person employed by a motorists' association to assist motorists when their cars break down.

پیشنهاد کاربران

پلیس گشت
patrolman ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: راهبان
تعریف: فردی که بازرسی و نظارت بر بخشی از خط را برعهده دارد
پلیس گشتی

بپرس