paw

/ˈpɒ//pɔː/

معنی: پا، دست، پنجه، چنگال، چنگ، پنجه زدن
معانی دیگر: پنجول (پهنه ی دست و پای حیوان ناخن دار مانند گربه یا سگ یا شیر)، (عامیانه) دست، با پنجه زدن (یا مالیدن یا کاویدن)، سم مالیدن (یا در هوا به نوسان آوردن)، (با خشونت یا ناشی گری و غیره) دست زدن به، (با جسارت یا به طور ناخوشایند) دست مالیدن، پرماسیدن، (محلی) پدر، بابا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the foot of a four-legged animal, esp. one with claws.

(2) تعریف: (informal) a hand.
مشابه: hand

- The man had paws as big as those of a bear.
[ترجمه Helli] این مرد چنگال های بزرگی مثل خرس داشت
|
[ترجمه Sevda] این مرد چنگال های بزرگی مانند آن خرس داشت .
|
[ترجمه Miss.Raya] مرد چنگال های بزرگی همانند آن خرس داشت
|
[ترجمه 22] این مرد چنگال های بزرگی همانند آن خرس ها داشت.
|
[ترجمه ali] این مرد چنگال های بزرگی مثل آن خرس ها داشت
|
[ترجمه آزیتا مهری] مرد چنگال هایی به بزرگی چنگال خرس داشت
|
[ترجمه Parastoo] ان مرد چنگال هایی به بزرگی خرس داشت
|
[ترجمه Ati] مرد چنگال هایی به بزرگی چنگال های خرس داشت
|
[ترجمه پارسا میریوسفی] این مرد چنگال های بزرگی مثل آن خرس داشت .
|
[ترجمه ben] این مرد پنجه هایی به اندازه پاهای خرس داشت
|
[ترجمه پرنیان افزوده] اون آقا ناخن های بزرگی مثل خرس داشت.
|
[ترجمه گوگل] این مرد پنجه هایی به بزرگی پنجه های یک خرس داشت
[ترجمه ترگمان] آن مرد هم مثل خرس پنجه های بزرگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: paws, pawing, pawed
(1) تعریف: to tap or strike with a paw or paws.

- The cat gently pawed the toy mouse.
[ترجمه گوگل] گربه به آرامی موش اسباب بازی را پنجه زد
[ترجمه ترگمان] گربه به آرامی موش اسباب بازی را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to beat, scrape, or dig at with claws or feet.

- The stallion pawed the ground fiercely.
[ترجمه گوگل] اسب نر زمین را به شدت پنجه زد
[ترجمه ترگمان] نریان با خشم به زمین چنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to handle clumsily, roughly, or with too much familiarity.

- Will you stop pawing me?
[ترجمه !!!] پا برای حیوانات صحیح است نه برای انسان
|
[ترجمه گوگل] دست از پنجه زدن من برمیداری؟
[ترجمه ترگمان] میشه دست از سرم برداری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to scrape the ground or the like with claws or feet.

جمله های نمونه

1. a lion's paw
پنجه ی شیر

2. take your paw off the table!
دست صاحب مرده ات را از روی میز بردار!

3. horses and bulls paw the ground when they are angry
اسب و گاونر هنگام خشم سم به زمین می مالند.

4. I found paw prints in the kitchen.
[ترجمه ۱] من جای پنجه هاش را در آشپزخانه پیدا کردم.
|
[ترجمه Armina] من رد پای ان را در اشپزخانه پیدا کردم
|
[ترجمه *] من رد پنجه اش را دی آشپزخانه پیدا کردم.
|
[ترجمه خر] من جای پنجه هاش را در آشپزخانه پیدا کردم
|
[ترجمه پرنیان افزوده] من در آشپزخانه رد پا یافتم.
|
[ترجمه 늙은 라이더] من در آشپزخانه رد پنجه ها را پیدا کردم.
|
[ترجمه گوگل]اثر پنجه در آشپزخانه پیدا کردم
[ترجمه ترگمان] جای پنجه ش تو آشپزخونه پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dogs continued to paw and claw frantically at the chain mesh.
[ترجمه گوگل]سگ ها همچنان دیوانه وار به پنجه و پنجه زدن روی توری زنجیره ای ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]سگ ها دیوانه وار پنجه نرم می کردند و به زنجیر زنجیر چنگ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dog was howling its paw was hurt.
[ترجمه Cheacken noodle soup] سگ زوزه میکشید، پنجه اش صدمه دیده بود
|
[ترجمه پارسا] پنجه ی سگ صدمه دیده و او زوزه میکشد
|
[ترجمه پرنیان افزوده] سگ فریاد می زند که ناخنش آسیب دیده بود.
|
[ترجمه گوگل]سگ زوزه میکشید پنجه اش زخمی شد
[ترجمه ترگمان]سگ زوزه می کشید و پنجه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He keeps a rabbit's paw as a lucky/good luck charm.
[ترجمه گوگل]او پنجه خرگوش را به عنوان یک طلسم شانس / خوش شانس نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]پنجه یک خرگوش را به عنوان خوش شانسی و خوش شانسی نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A paw print in the dust was a sign that a tiger was close.
[ترجمه گوگل]اثر پنجه در گرد و غبار نشانه نزدیک بودن ببر بود
[ترجمه ترگمان]یک اثر پنجه، نشان بود که یک ببر نزدیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dog hurt its paw.
[ترجمه 👑] پنجه سگ زخمی شد
|
[ترجمه گوگل]سگ به پنجه اش آسیب زد
[ترجمه ترگمان]سگ پنجه اش را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The knife in Dennis's paw was sharp and serrated, with a sturdy wooden handle.
[ترجمه گوگل]چاقوی پنجه دنیس تیز و دندانه دار بود و دسته چوبی محکمی داشت
[ترجمه ترگمان]چاقویی که در پنجه Dennis بود، تیز و دندانه دار بود، با یک دسته چوبی محکم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His front left paw was broken and crawling with maggots.
[ترجمه گوگل]پنجه چپ جلویش شکسته بود و با حشره می خزد
[ترجمه ترگمان]پنجه جلویی چپش شکسته بود و با کرم ها شروع به خزیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were paw marks on the windows.
[ترجمه Aida] روی پنجره ها آثار پنجه وجود داشت.
|
[ترجمه گوگل]روی پنجره ها آثار پنجه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]روی پنجره ها جای پنجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Oh, the poor little thing, he's hurt his paw.
[ترجمه گوگل]آه، بیچاره کوچولو، پنجه اش آسیب دیده است
[ترجمه ترگمان]اوه، طفلک بیچاره، به پنجه اش ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He held one paw forward in an awkward, unnatural way and kept licking it miserably.
[ترجمه گوگل]او یک پنجه را به شکلی ناهنجار و غیرطبیعی به جلو گرفته بود و مدام آن را بدجوری می لیسید
[ترجمه ترگمان]او یک پنجه اش را به جلو خم کرد، با حالتی غیر طبیعی و غیر طبیعی آن را لیس زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا (اسم)
support, strength, partner, accident, chance, happening, foot, leg, paw, bottom, ground, end, account, part, power, peg, foundation, ped, pod, playmate

دست (اسم)
hand, paw, set, arm, handshake, team, manus, fin

پنجه (اسم)
hand, paw, fork, fistula, claw, toe, pitchfork, talon, five fingers

چنگال (اسم)
paw, grain, fork, claw, clutch, prong, pitchfork, nail, talon, cleft, rake, nipper

چنگ (اسم)
paw, grapnel, gripe, harp, claw, clutch, grip, lyre, nail, grapple, pad, trombone

پنجه زدن (فعل)
paw

انگلیسی به انگلیسی

• be careful about what you type because my parents are looking at the computer screen (internet slang)
animal foot
touch, feel; scratch, strike; fondle, caress (slang)
the paws of an animal such as a cat, dog, or bear are its feet.
if an animal paws something or paws at it, it draws its paw or hoof over it.

پیشنهاد کاربران

paw ( n ) ( pɔ ) =the foot of an animal that has claws or nails
paw
Paw : چنگال حیوانات
تلفظ : پا ، ، ، ، چون aw : آ
Claw : سم حیوانات
تلفظ : کلا ، ، ، ، چون aw : آ
. Paw : the foot of animals such as dogs
پای حیواناتی مانند سگ.
لایک یادتون نره
پنجه حیوانات

Paw پنجه
Claw چنگال حیوانات . چنگ زدن
. The foot of animal such as dogs
کانون زبان ایران
clow
Paw = پنجه مثل دست و پای سگ و گربه
تو کانون زبان Reach 3 میشه 👇
. The foot of animal such as dogs
راستی لایک فراموش نشه
پنجه حیواناتی مانن سگ، گربه، شیرو . . .
Paw:پنجه
Claw: سم
The foot of animal such as dogs
* پنجه حیواناتی مثل سگ و گربه *
بنام خدا
با سلام ، hand, arm به معنی دست میباشند .
با تشکر
بال، دست
گراف شبیه به پنجه
دست مالی کردن، پنجه یا سم را مالیدن به چیزی
دست و پا_چنگال حیوانات
The foot of animal such as dogs
پنجه ، چنگال
پنجهی حیوانات
پنجه حیوانات
دست و پای حیواناتی مثل سگ و گربه🙂
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس