penetrate

/ˈpenəˌtret//ˈpenɪtreɪt/

معنی: فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن
معانی دیگر: نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: penetrates, penetrating, penetrated
(1) تعریف: to pierce or go into or through; enter or pass through the interior of.
مترادف: enter, pierce
مشابه: bore, cleave, puncture, spike, transfix

- He jumped a little when the needle penetrated his skin.
[ترجمه گوگل] وقتی سوزن به پوستش نفوذ کرد کمی پرید
[ترجمه ترگمان] وقتی سوزن به پوستش نفوذ کرد کمی خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The explorers penetrated the jungle.
[ترجمه گوگل] کاوشگران به جنگل نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان] کاشفان در جنگل به داخل جنگل نفوذ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to enter into and spread widely throughout.
مترادف: impregnate, interpenetrate, permeate, transfuse
مشابه: fill, imbue, infiltrate, invade, osmose, overrun, pervade, saturate, suffuse

- Christianity eventually penetrated the entire region.
[ترجمه گوگل] مسیحیت در نهایت به کل منطقه نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان] مسیحیت در نهایت به کل منطقه نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a deep impression on (the mind, feelings, or the like).
مترادف: pierce, prick
مشابه: impress, stab, stir, strike, suffuse

- Pangs of guilt penetrated his soul.
[ترجمه گوگل] احساس گناه در وجودش رخنه کرد
[ترجمه ترگمان] حس گناه در روحش نفوذ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to see through, perceive, or understand (something hidden or complicated).
مترادف: fathom
مشابه: decipher, deduce, discern, grasp, master, solve, unravel, untangle

- His eyes couldn't penetrate the fog.
[ترجمه گوگل] چشمانش نمی توانست در مه نفوذ کند
[ترجمه ترگمان] چشمانش نمی توانست به مه نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I easily penetrated her disguise.
[ترجمه گوگل] به راحتی به لباس مبدل او نفوذ کردم
[ترجمه ترگمان] به راحتی وارد تغییر قیافه او شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Scientists penetrated the secrets of the atom.
[ترجمه ابوالفضل] دانشمندان راز اتم را فهمیدند
|
[ترجمه گوگل] دانشمندان به اسرار اتم نفوذ کردند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان اسرار اتم را کشف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: penetrator (n.)
(1) تعریف: to pierce or go into or through something; pass into or through an interior area.
مترادف: enter, pierce

- The needle penetrates easily.
[ترجمه ابوالفضل] سوزن به آسانی سوراخ میکند
|
[ترجمه گوگل] سوزن به راحتی نفوذ می کند
[ترجمه ترگمان] سوزن به آسانی نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to enter into and spread throughout something.
مترادف: permeate, soak
مشابه: interpenetrate, osmose, seep, spread

- This skin cream penetrates deeply.
[ترجمه گوگل] این کرم پوست عمیقا نفوذ می کند
[ترجمه ترگمان] این کرم پوست به شدت نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Christianity penetrated into the territory.
[ترجمه گوگل] مسیحیت به این قلمرو نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان] مسیحیت به درون قلمرو نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a deep impression on the mind or feelings; be recognized or grasped as true or important.
مترادف: make a dent
مشابه: impress, register, sink in, soak

- The significance of his remark didn't penetrate until later.
[ترجمه گوگل] اهمیت سخنان او تا بعداً رسوخ نکرد
[ترجمه ترگمان] اهمیت این حرف تا بعدها به آن نفوذ نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to penetrate into the darkness
تاریکی را شکافتن

2. women could not penetrate the higher circles of the party
زن ها نمی توانستند به دوایر عالی حزب راه بیابند.

3. the communists were planning to penetrate labor unions
کمونیست ها می خواستند در اتحادیه های کارگری نفوذ کنند.

4. Although Kenny tried to pound the nail into the rock with a hammer, he couldn't penetrate the hard surface.
[ترجمه گوگل]اگرچه کنی سعی کرد با چکش میخ را به سنگ بکوبد، اما نتوانست به سطح سخت نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]اگر چه کنی سعی می کرد با چکش به سنگ ضربه بزند، نمی توانست به سطح سختی نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The thieves penetrated the banks security and stole the money.
[ترجمه گوگل]سارقان با نفوذ به نگهبانی بانک، پول را به سرقت بردند
[ترجمه ترگمان]دزدها به سیستم امنیتی بانک نفوذ کردن و پول رو دزدیدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Western ideas penetrate slowly through the East.
[ترجمه گوگل]اندیشه های غربی به آرامی در شرق نفوذ می کند
[ترجمه ترگمان]ایده های غربی به آرامی از طریق شرق نفوذ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sun's rays can penetrate water up to 10 feet.
[ترجمه گوگل]اشعه خورشید می تواند تا عمق 10 فوتی در آب نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]اشعه های خورشید می توانند به عمق ۱۰ پا نفوذ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These fine particles penetrate deep into the lungs.
[ترجمه گوگل]این ذرات ریز به عمق ریه ها نفوذ می کنند
[ترجمه ترگمان]این ذرات ریز به عمق ریه ها نفوذ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cold seemed to penetrate his bones.
[ترجمه Peyman Alipoor] به نظر میرسید سرما به استخوان های او نفوذ کرده بود
|
[ترجمه گوگل]انگار سرما به استخوانش نفوذ کرده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید سرما در استخوان هایش نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are hoping to penetrate the Japanese market with their latest product.
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند با آخرین محصول خود به بازار ژاپن نفوذ کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که با آخرین محصول خود وارد بازار ژاپن شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I heard what he said, but it didn't penetrate.
[ترجمه Poja] من شنیدم اون چی گفت ولی متوجه ان نشدم
|
[ترجمه گوگل]شنیدم چی گفت ولی نفوذ نکرد
[ترجمه ترگمان]من شنیدم اون چی گفت، اما به اون نفوذ نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our eyes could not penetrate the darkness.
[ترجمه گوگل]چشمان ما نمی توانست در تاریکی نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]چشم های ما نمی توانستند به تاریکی نفوذ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I heard what you said, but it didn't penetrate.
[ترجمه گوگل]شنیدم چی گفتی ولی نفوذ نکرد
[ترجمه ترگمان]من شنیدم که تو چی گفتی، اما به اون نفوذ نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The invading army could only penetrate the mountain barrier at one point.
[ترجمه گوگل]ارتش متجاوز تنها در یک نقطه توانسته بود به مانع کوهستانی نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]ارتش مهاجم می توانست تنها در یک نقطه به مانع کوهستانی نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our eyes couldn't penetrate the dark/the gloom of the inner cave.
[ترجمه گوگل]چشمان ما نمی توانست در تاریکی/ تاریکی غار درونی نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]چشمان ما نمی توانست به تاریکی غار نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. X-rays can penetrate many objects.
[ترجمه Spd] اشعه ایکس میتواندبه بسیاری ازشی ها نفوذ کند
|
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس می تواند به بسیاری از اجسام نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس می تواند به بسیاری از اشیا نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. No one could penetrate the meaning of the inscription.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نتوانست به معنای کتیبه نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست معنی آن نوشته را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It was impossible to penetrate the mystery.
[ترجمه گوگل]نفوذ در رمز و راز غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]نفوذ کردن به این راز غیرممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This year the company has been trying to penetrate new markets .
[ترجمه گوگل]امسال این شرکت در تلاش برای نفوذ به بازارهای جدید بوده است
[ترجمه ترگمان]امسال شرکت سعی در نفوذ به بازارهای جدید داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

نفوذ کردن در (فعل)
osmose, interpenetrate, penetrate

بداخل سرایت کردن (فعل)
penetrate

رخنه کردن (فعل)
transpire, penetrate

فرانشت کردن (فعل)
penetrate, transude

تخصصی

[فوتبال] نفوذکردن

انگلیسی به انگلیسی

• pass into, enter, pierce; permeate; understand, comprehend
if someone or something penetrates a physical object or an area, they succeed in getting into it or through it.
if someone or something penetrates an organization, a group, or a profession, they succeed in entering it although it is difficult to do so.
if someone penetrates an enemy group or organization, they succeed in joining it in order to gather secret information about it or cause trouble in it.
if a company or country penetrates a market or area, they succeed in selling their products there.
see also penetrating.

پیشنهاد کاربران

infiltrate
از منظر جنسی penetrate تنها بخشی از ارتباط جنسی را تشکیل می دهد و آن تنها"دخول آلت مردانه " است , در صورتی که عمل جماع ترکیبی از چند فعالیت بعضا متغیر است. برای عمل جماع واژه های دیگری که در اینجا نیازی به ذکر آنها نیست باید آورده شود.
نفوذ کردن، رسوخ کردن
راه یافتن
فعالیت کردن
دوستان، ترجمه کردن چه ربطی به شعور و ادب و خانواده و … داره؟! کمی - فقط کمی - منطقی باشین، و به جای . . . . با یه دیدگاه درست و علمی، کار خیلی درستی هم کردن آقای کتابدار، فکر کنین یه نفر فقط با همین ترجمه
...
[مشاهده متن کامل]
- که برابر درست و رایجی هم هست - کارش راه میوفته، اون وقت میبینین که توی ترجمه رعایت ادب لازم نیست، وفاداری به متن یا کلمه، و نگاه جامع و بی تعصب لازمه. این جور کامنت ها نشانه ادب و شخصیت نیست، بیشتر به ترول شبیه، پس ترول نباشیم!

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : penetrate
اسم ( noun ) : penetration
صفت ( adjective ) : penetrating / penetrable / penetrative
قید ( adverb ) : _
When a man penetrates his partner during sex, he puts his penis into his or her body
انجام عمل جماع به وسیله مرد، گاییدن، کردن
1. I can't believe he tried to penetrate her when she clearly said no.
...
[مشاهده متن کامل]

2. He boasted about his sexual conquests, saying he's penetrated more women than anyone he knows.
3. Although he acted like a playa, he'd never actually penetrated anyone before.
4. She found it difficult to talk to her teenage son about sex education without mentioning the word "penetrate. "
5. When he finally penetrated her, it was like fireworks went off in his head.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/penetrate?q=penetrate_1
موشکافی
Pierce
به زور جا دادن
رخنه کردن
سرایت کردن
رسوخ کردن
1 سوراخ کردن
2 نفوذ کردن - راه پیدا کردن
3 فهمیدن
نفوذکردن . داخل چیزی رفتن
راه پیدا کردن
گردش پیدا کردن
Go through, to enter sth
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس