periodic

/ˌpɪriˈɑːdɪk//ˌpɪərɪˈɒdɪk/

معنی: متناوب، نوبتی، دوری، نوبت دار، دورهای
معانی دیگر: ادواری، دورانی، باز آیند، بازگشتی، چرخه ای، گهگاهی، پستایی، تناوبی، مکرر، بازآینده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: periodically (adv.)
(1) تعریف: recurring or reappearing at regular intervals of time.
مترادف: frequent, regular
مشابه: clocklike, cyclic, cyclical, isochronal, systematic

- The doctor recommended that she have periodic check-ups.
[ترجمه گوگل] دکتر توصیه کرد که معاینات دوره ای داشته باشد
[ترجمه ترگمان] دکتر توصیه کرد که معاینات ادواری خود را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: recurring or reappearing at irregular intervals of time; intermittent.
مترادف: intermittent, irregular, occasional, sporadic
مشابه: fitful, infrequent, remittent, spasmodic

(3) تعریف: having repeated cycles.
مترادف: cyclic, cyclical, recurrent, seasonal
مشابه: alternating, repeated

جمله های نمونه

1. periodic epidemics
همه گیری مکرر (بیماری)

2. periodic fluctuation
نوسان دوره ای

3. periodic function
تابع تناوبی،تابع دوره ای

4. periodic municipal elections
انتخاب شهرداری هر چند وقت یکبار

5. periodic table of elements
جدول تناوبی عناصر،جدول مندلیف

6. a periodic fever
تب ادواری

7. the periodic motion of a planet
حرکت ادواری یک سیاره

8. one of the city's periodic power failures
یکی از خاموشی های مکرر برق شهر

9. He suffered from periodic bouts of insanity.
[ترجمه گوگل]او از حملات دوره ای جنون رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از کش مکش دوره ای جنون رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Long long ago, we knew the periodic motion of a planet.
[ترجمه گوگل]مدتها پیش، ما حرکت تناوبی یک سیاره را می دانستیم
[ترجمه ترگمان]خیلی وقت پیش، ما جدول تناوبی یک سیاره رو می دونستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Periodic alternating activation of flexors and extensors is achieved by reciprocal inhibition mediated by inhibitory collateral neurones.
[ترجمه گوگل]فعال سازی متناوب دوره ای خم کننده ها و اکستانسورها با مهار متقابل به واسطه نورون های جانبی مهاری به دست می آید
[ترجمه ترگمان]فعالیت متناوب دوره ای flexors و extensors به وسیله بازدارندگی دو سویه با واسطه بازدارنده جانبی بازدارنده به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The taste buds can handle only periodic assaults and the sweet red pepper bread afforded intermediate breaks and recovery time.
[ترجمه گوگل]جوانه های چشایی فقط می توانند حملات دوره ای را تحمل کنند و نان فلفل قرمز شیرین باعث استراحت و زمان بهبودی می شود
[ترجمه ترگمان]حس چشایی تنها می تواند حملات تناوبی و نان فلفل قرمز شیرین را تحمل کند و زمان ریکاوری را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Periodic failures of the olive crop kept the country in constant debt.
[ترجمه گوگل]شکست های دوره ای محصول زیتون، کشور را در بدهی دائمی نگه داشت
[ترجمه ترگمان]عدم موفقیت دوره ای محصول زیتون، کشور را با بدهی های ثابت حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They can also be affected by the region's periodic droughts, and their numbers fluctuate with these climatic cycles.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین می توانند تحت تأثیر خشکسالی های دوره ای منطقه قرار گیرند و تعداد آنها با این چرخه های آب و هوایی در نوسان است
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین می توانند تحت تاثیر خشکسالی های دوره ای منطقه قرار بگیرند و تعداد آن ها در این چرخه های هوایی نوسان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I got the periodic table off by heart.
[ترجمه گوگل]من جدول تناوبی را از روی بیخود برداشتم
[ترجمه ترگمان]من جدول تناوبی رو از ته قلبم گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The black color comes from the periodic fires that burned naturally in the Everglades during droughts.
[ترجمه گوگل]رنگ سیاه ناشی از آتش سوزی های دوره ای است که به طور طبیعی در اورگلیدز در طول خشکسالی می سوزد
[ترجمه ترگمان]رنگ سیاه ناشی از آتش سوزی دوره ای است که در طی خشکسالی به طور طبیعی در the رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Fifthly, the periodic meetings of Great Powers which together acted as self-appointed guarantors of international law and order.
[ترجمه گوگل]پنجم، نشست‌های دوره‌ای قدرت‌های بزرگ که مجموعاً به‌عنوان ضامن‌های خودانتصابی قانون و نظم بین‌المللی عمل می‌کردند
[ترجمه ترگمان]پنجم، نشست های دوره ای کشورهای بزرگ که با هم به عنوان ضامن خود ضامن قانون و قانون بین المللی عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناوب (صفت)
staggering, alternate, intermittent, alternative, alternating, periodic, sporadic, discontinuous, spasmodic

نوبتی (صفت)
intermittent, alternative, periodic, serial, periodical

دوری (صفت)
periodic, serial

نوبت دار (صفت)
intermittent, periodic

دوره ای (صفت)
periodic, periodical, peripheral

تخصصی

[حسابداری] ادواری
[سینما] تمپوتناوبی
[برق و الکترونیک] متناوب - تناوبی ویژگی داشتن نرخ تکرار .
[ریاضیات] دوره ای
[آب و خاک] تناوبی، دوره ای

انگلیسی به انگلیسی

• occurring at regular intervals, recurrent; cyclic; seasonal, periodical
a periodic event or situation happens occasionally, at fairly regular intervals.

پیشنهاد کاربران

periodic ( adj ) ( pɪriˈɑdɪk ) ( less frequent periodical ) =happening fairly often and regularly, e. g. periodic visits. Periodic checks are carried out on the equipment. periodically ( adv )
periodic
نوبه ای
فواصل ، دوره ها
Like Iranian
periodic ( adj ) = دوره ای، مقطعی، متناوب، تناوبی، گه گاهی، چرخه ای، ادواری ( نوبتی، امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد . یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند )
...
[مشاهده متن کامل]

معانی دیگر �������� {مکرر، گاه به گاه، پیوسته، منظم ( ظاهر می شود یا در فواصل زمانی رخ می دهد ) } ، {موزون، ضربان دار، ریتمیک ( داشتن یا مربوط به ریتم ) } ، {روتین، روال، معمول، همیشگی ( به عنوان بخشی از یک روش معمول انجام می شود نه به دلیل خاصی ) } ، {دو سال یکبار ( هر دو سال یکبار اتفاق می افتد ) } ، {بموقع، سروقت، به هنگام، فصلی، سریع ( سریع و به موقع ) }
مترادف است با کلمه : regular ( adj ) , intermittent ( adj )
Definition =تکرار مکرر در یک دوره زمانی/بارها و بارها در یک الگوی ثابت اتفاق می افتد/ظاهر می/شود یا در فواصل زمانی رخ می دهد/داشتن یا مربوط به ریتم/به عنوان بخشی از یک روش معمول انجام می شود نه به دلیل خاصی/هر دو سال یکبار اتفاق می افتد/سریع یا به موقع/
examples:
1 - He suffers periodic mental breakdowns.
او از حملات روانی دوره ای رنج می برد.
2 - This is where any mathematical function is expressed as the sum of an infinite series of other periodic functions.
این جایی است که هر تابع ریاضی به عنوان مجموعهای از یک سری نامتناهی از توابع تناوبی دیگر بیان می شود.
3 - Activities are assessed both qualitatively and quantitatively on a periodic basis.
فعالیتها از نظر کمی و کیفی به صورت دوره ای ارزیابی می شوند.
4 - However, in the late 18th century there was a return to the periodic Latinate style.
با این حال ، در اواخر قرن 18 بازگشت به سبک ادواری لاتینی وجود داشت.
5 - The study of oscillating reactions is the study of periodic changes in chemical reactions.
مطالعه واکنشهای نوسانی مطالعه تغییرات متناوب در واکنشهای شیمیایی است.
6 - The periodic table has since been expanded to 81 stable and 31 radioactive elements.
از آن زمان جدول تناوبی به 81 عنصر پایدار و 31 عنصر رادیواکتیو گسترش یافته است.

Period یعنی دوره و مدت ( n )
Periodic صفت واژه ی بالاست و به معنی دوره ای و نوبتی و تناوبی است که دیکشنری اینطوری توضیحش میده :
( adjective )
Usage: always used before a noun
: happening regularly over a period of time
...
[مشاهده متن کامل]

• He takes the car in for periodic oil changes.
• She makes periodic [=regular] payments to the bank.
pe�ri�od�i�cal�ly \ˌpiriˈɑ:dɪkli\ adverb
The directory is updated periodically.
Periodic table هم میشه جدول تناوبی. همون جدول مندلیف معروف که مربوط به درس شیمیه
Regularly هم میشه بطور منظم و باقاعده و با فواصل مساوی و در کل معمولا
که قید regular هستش

دوره ای

بپرس