periodically

/ˌpiriˈɑːdɪkəli//ˌpɪərɪˈɒdɪkl̩i/

معنی: در فواصل معین، بصورت دورهای
معانی دیگر: گهگاه، گاه گاهی، هر چند وقت یکبار، (در زمان های معین) متناوبا، مرتب، مرتبا

جمله های نمونه

1. reptiles shed their skin periodically
خزندگان گاه به گاه پوست می اندازند.

2. snakes slough off their skin periodically
مارها هر چند وقت یکبار پوست می اندازند.

3. The spaceship's jets were fired periodically to dampen a side-to-side pendulum motion that had developed.
[ترجمه گوگل]جت های سفینه فضایی به صورت دوره ای شلیک می شدند تا حرکت آونگی از پهلو به پهلو را که ایجاد شده بود کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]جت فضایی سفینه فضایی به طور دوره ای مورد شلیک قرار گرفت تا یک حرکت به سمت چپ آونگ را تعدیل کند که توسعه داده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The company's assets are periodically revalued.
[ترجمه گوگل]دارایی های شرکت به صورت دوره ای تجدید ارزیابی می شود
[ترجمه ترگمان]دارایی های شرکت به طور دوره ای از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Economic crises recur periodically.
[ترجمه گوگل]بحران های اقتصادی به صورت دوره ای تکرار می شوند
[ترجمه ترگمان]بحران های اقتصادی به صورت دوره ای تکرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meetings are held periodically to monitor progress on the case.
[ترجمه گوگل]جلسات دوره ای برای نظارت بر پیشرفت پرونده برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]جلسات به صورت دوره ای برای نظارت بر پیشرفت در این مورد برگزار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This group of patients should be reviewed periodically to establish whether medication is indicated or whether alternative approaches should be used.
[ترجمه گوگل]این گروه از بیماران باید به طور دوره ای مورد بررسی قرار گیرند تا مشخص شود که آیا داروی اندیکاسیون دارد یا باید از روش های جایگزین استفاده شود
[ترجمه ترگمان]این گروه از بیماران باید به صورت دوره ای مورد بررسی قرار گیرند تا مشخص شود که آیا دارو تعیین شده است یا رویکردهای جایگزین باید مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Periodically, Congress has made half-hearted attempts at finance reform.
[ترجمه گوگل]گاهاً، کنگره تلاش‌های نیمه‌دلانه‌ای برای اصلاحات مالی انجام داده است
[ترجمه ترگمان]به طور متناوب، کنگره تلاش های نیمی برای انجام اصلاحات مالی انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fact that Dobson periodically addresses the issue of wife abuse in his speaking and writing is commendable in itself.
[ترجمه گوگل]این واقعیت که دابسون در گفتار و نوشتار خود به صورت دوره ای به موضوع همسر آزاری می پردازد، به خودی خود قابل تحسین است
[ترجمه ترگمان]این حقیقت که دابسون به صورت دوره ای مساله سو استفاده از همسر را مورد ایراد قرار می دهد، در خود قابل ستایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The streets were periodically thronged with soldiers on their way to the front, some of whom pillaged as they passed through.
[ترجمه گوگل]خیابان‌ها به طور دوره‌ای مملو از سربازانی بود که به سمت جبهه می‌رفتند، برخی از آنها هنگام عبور از آنجا غارت می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در فواصل معین، خیابان ها پر از سربازان بود که هنگام عبور از آنجا به تاراج رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The most renowned of these pipe bands travel periodically to the cities, where they perform in night spots for tourists.
[ترجمه گوگل]مشهورترین این گروه‌های لوله به طور دوره‌ای به شهرها سفر می‌کنند و در مکان‌های شبانه برای گردشگران اجرا می‌کنند
[ترجمه ترگمان]معروف ترین این باندها به صورت دوره ای به شهرها سفر می کنند و در آنجا در مناطق شب برای توریست ها کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Men may work periodically as day laborers on others' fields, as carpenters, or masons.
[ترجمه گوگل]مردان ممکن است به صورت دوره ای به عنوان کارگر روزمزد در مزارع دیگران، به عنوان نجار یا سنگ تراشی کار کنند
[ترجمه ترگمان]مردان ممکن است هر روز به عنوان نجار، یا بنا به عنوان نجار، کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As she grows, she must periodically shed her inelastic skin.
[ترجمه گوگل]همانطور که او رشد می کند، باید به طور دوره ای پوست غیر کشسان خود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]همان طور که رشد می کند، باید به طور دوره ای پوست inelastic را از خود دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در فواصل معین (قید)
periodically

بصورت دورهای (قید)
periodically

انگلیسی به انگلیسی

• from time to time; in a repeating manner; in a seasonal manner

پیشنهاد کاربران

دوره های تعیین شده، فواصل منظم، منظم و برنامه ریزی عمل شده در انجام کار یا فرمان و دستوری
هر از گاهی، چند وقت یکبار، موقع ضرورتی، در مواقع مشخص یا معین، در موعد مقرر، در فواصل مشخص شده، در زمان بندی تعیین شده
به طور کلی هم معنی میشه
گاه و بیگاه
به صورت دوره ای
به صورت اَدواری
متناوبا"
هرچند وقت یک بار
گهگاه
گاه گداری
مرتبا"
گاه گاهی
در زمان های معین
در زمان های مقرر
periodically ( adverb ) = متناوباً، مرتباً، منظماً، هر چند وقت یک بار، گهگاه، به صورت دوره ای، در فواصل معین ، مکرراً، به طور ادواری
مترادف با کلمه : regularly ( adv )
examples:
1 - Some materials periodically demonstrate unusual behavior when frozen.
...
[مشاهده متن کامل]

برخی مواد هنگامی که یخ می زنند متناوبا رفتار غیرمعمولی نشان می دهند.
2 - The equipment should be tested periodically.
تجهیزات باید به صورت دوره ای ( هر چند وقت یکبار ) تست شوند.
3 - teachers meet periodically to disscuss progress.
معلمان مرتباً برای پیشرفت بحث می کنند.

بصورت اَدواری
هرازگاهی

بپرس