permit

/pərˈmɪt//pəˈmɪt/

معنی: اجازه، پروانه، جواز، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن، اجازه دادن، ترخیص کردن
معانی دیگر: رخصت دادن، لهی کردن، گذاشتن، اذن دادن، پرگیدن، دستوری دادن، مجاز دانستن، روا داشتن، اجازه ی ورود دادن، پذیرفتن، راه دادن، مجال دادن، فرصت دادن، ممکن ساختن، امکان دادن، امکان پذیر کردن، میسر کردن، پته، گواهینامه، تصدیق، مجوز، جایز شمردن، مختار کردن، (جانور شناسی) ماهی پمپانو (trachinotus falcatus)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: permits, permitting, permitted
(1) تعریف: to allow the entrance or the presence of.
مترادف: allow
متضاد: ban, forbid, prevent, prohibit, proscribe
مشابه: suffer, tolerate

- The hotel does not permit dogs.
[ترجمه ع ب] هتل اجازه ( همراه داشتن ) سگ را نمیدهد
|
[ترجمه گوگل] هتل اجازه ورود سگ را نمی دهد
[ترجمه ترگمان] هتل به سگ ها اجازه نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This ticket permits two people, not just one.
[ترجمه Sepideh] این بلیت اجازه دو نفر را میدهد نه یک نفر
|
[ترجمه گوگل] این بلیط به دو نفر اجازه می دهد، نه فقط یک نفر
[ترجمه ترگمان] این بلیت به دو نفر اجازه می دهد، نه فقط یک نفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children were not permitted at the table with the guests.
[ترجمه sana] کودکان اجازه نداشتند در یک میز با مهمان ها بنشینند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها اجازه نداشتند با مهمان ها سر میز بگذارند
[ترجمه ترگمان] بچه ها با مهمان ها سر میز غذا نگذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to allow or authorize.
مترادف: allow, authorize, enable
متضاد: forbid, prohibit
مشابه: approve, empower, endorse, let, license, OK, sanction

- The rules don't permit non-members to use the pool.
[ترجمه گوگل] قوانین به افراد غیرعضو اجازه استفاده از استخر را نمی دهد
[ترجمه ترگمان] این قوانین به غیر اعضا اجازه استفاده از این استخر را نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents won't permit her to wear makeup.
[ترجمه گوگل] والدینش به او اجازه آرایش نمی دهند
[ترجمه ترگمان] والدینش به او اجازه نخواهند داد آرایش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city council permitted the demonstration.
[ترجمه گوگل] شورای شهر اجازه برگزاری تظاهرات را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] شورای شهر اجازه تظاهرات را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school permits going outside during lunch, but students may not leave the school grounds.
[ترجمه گوگل] مدرسه اجازه خروج در حین ناهار را می دهد، اما دانش آموزان نمی توانند محوطه مدرسه را ترک کنند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه اجازه خروج از خارج از مدرسه را می دهد، اما ممکن است دانش آموزان محوطه مدرسه را ترک نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company permits smoking in designated areas.
[ترجمه گوگل] این شرکت استعمال دخانیات در مناطق مشخص شده را مجاز می داند
[ترجمه ترگمان] این شرکت مجوز سیگار کشیدن در مناطق تعیین شده را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- For years, she had permitted her husband's swearing at her and ridiculing her, but now that was over.
[ترجمه گوگل] او سال ها اجازه فحاشی و تمسخر شوهرش را می داد، اما حالا دیگر تمام شده بود
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که اجازه داده بود شوهرش فحش بدهد و مسخره اش کند، اما حالا دیگر تمام شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to give the opportunity for or to.
مترادف: allow, enable
متضاد: forbid, prohibit
مشابه: empower

- They cut the tree to permit the passage of electric lines.
[ترجمه گوگل] آنها درخت را قطع کردند تا اجازه عبور خطوط برق را بدهند
[ترجمه ترگمان] ان ها درخت را برای اجازه عبور خطوط الکتریکی قطع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to grant or provide an opportunity.
مشابه: agree

- The concert will be outdoors if the weather permits.
[ترجمه گوگل] در صورت مساعد بودن هوا کنسرت در فضای باز برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] اگر اجازه آب و هوا اجازه دهد، این کنسرت در فضای باز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: permitted (adj.)
• : تعریف: a written statement that authorizes or allows certain conduct or activity; license.
مترادف: license
مشابه: authorization, certificate, sanction, ticket, visa, warrant

- You'll have to get a building permit before you can start the expansion.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانید توسعه را شروع کنید، باید مجوز ساختمان بگیرید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بتونی توسعه رو شروع کنی باید یه ساختمون درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He can practice driving now that he has his learner's permit.
[ترجمه گوگل] او می تواند اکنون که مجوز دانش آموز خود را دارد، رانندگی را تمرین کند
[ترجمه ترگمان] او در حال حاضر می تواند رانندگی کند که اجازه یاد گیرنده را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. please permit her to speak
لطفا بگذار حرفش را بزند.

2. to permit the demonstrators to march in the street
به تظاهر کنندگان اجازه ی تظاهرات در خیابان را دادن

3. a building permit
اجازه ی ساختمان

4. a fishing permit
جواز صید ماهی

5. a residency permit
پروانه ی اقامت

6. i have their permit to proceed
از آنها اجازه دارم که ادامه بدهم.

7. she should not permit familiarities in public
او نباید اجازه بدهد که در حضور دیگران کسی نسبت به او برخورد خودمانی داشته باشد.

8. they did not permit me
به من اجازه ندادند.

9. his work does not permit him to go on vacation
کارش به او مجال رفتن به مرخصی را نمی دهد.

10. the extension of a house requires a permit from the city hall
توسعه ی یک خانه مستلزم کسب اجازه از شهرداری است.

11. I don't permit to cast aspersions on my friend.
[ترجمه گوگل]من اجازه هجوم به دوستم را ندارم
[ترجمه ترگمان]من اجازه ندارم که به دوستم توهین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She would not permit herself to look at them.
[ترجمه گوگل]او به خود اجازه نمی دهد به آنها نگاه کند
[ترجمه ترگمان]به خودش اجازه نمی داد به آن ها نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Permit me to congratulate you on your graduation!
[ترجمه گوگل]اجازه دهید فارغ التحصیلی شما را تبریک بگویم!
[ترجمه ترگمان]اجازه بدین که در مراسم فارغ التحصیلی بهتون تبریک بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have you a permit to fish in this lake?
[ترجمه گوگل]آیا مجوز ماهیگیری در این دریاچه را دارید؟
[ترجمه ترگمان]اجازه دادی تو این دریاچه ماهی بگیری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do they permit taking pictures here?
[ترجمه گوگل]آیا آنها اجازه عکس گرفتن از اینجا را می دهند؟
[ترجمه ترگمان]اجازه می دهند اینجا عکس بگیرند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His means permit him to live comfortably.
[ترجمه گوگل]امکانات او به او اجازه می دهد تا راحت زندگی کند
[ترجمه ترگمان]به این معنی است که به او اجازه می دهد که راحت زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His health did not permit of staying there.
[ترجمه گوگل]سلامتی او اجازه اقامت در آنجا را نمی داد
[ترجمه ترگمان]او به هیچ وجه اجازه نمی داد که در آنجا بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We do not permit smoking in the office.
[ترجمه گوگل]ما سیگار کشیدن در مطب را مجاز نمی‌دانیم
[ترجمه ترگمان]ما اجازه سیگار کشیدن در دفتر را نمی دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجازه (اسم)
leave, authority, authorization, liberty, okay, permit, permission, fiat, clearance, license, licensure, okey

پروانه (اسم)
pass, permit, permission, paper, license, billet, butterfly, propeller, moth, governor, fan, licensure

جواز (اسم)
pass, immunity, permit, sanction, paper, license, laissez-passer

مجاز کردن (فعل)
permit

روا کردن (فعل)
permit

ندیده گرفتن (فعل)
permit

اجازه دادن (فعل)
allow, authorize, authorise, let, permit, give clearance

ترخیص کردن (فعل)
free, clear, allow, authorize, authorise, permit

تخصصی

[عمران و معماری] جواز
[برق و الکترونیک] مجاز بودن
[فوتبال] مجاز
[زمین شناسی] پروانه ،جواز،اجازه یک سند که بوسیله یک آژانس تنظیم کننده ارایه می شود و تاییدیه اجرای عملیات معدنکاری محسوب می گردد
[حقوق] اجازه دادن، اختیار دادن، اجازه، جواز، مجوز، گواهینامه، تصدیق
[ریاضیات] اجازه دادن، مجاز کردن

انگلیسی به انگلیسی

• license; written permission; authorization
let, enable; allow; authorize, sanction
if you permit something, you allow it; a formal use.
if something permits a particular thing, it makes it possible for that thing to happen; a formal use.
a permit is an official document which says that you may do something.

پیشنهاد کاربران

تفاوت let و allow و permit ( برای درک بهترش، نسبت به اول شخص میگم ) :
let نوعی از اجازه دادنه که در مفهوم یعنی جلومو نگیر برای انجام کاری یا اتفاق افتادن چیزی
allow نوعی از اجازه دادنه که در مفهوم یعنی موافقت کن که این کارو انجام بدم یا اتفاقی بیفته
...
[مشاهده متن کامل]

permit تقریبا هم معنی allow هست اما هم رسمی تره هم در رابطه با اجازه دادن نسبت به مقررات و قوانینه
ترتیبشون رو از محاوره ای به رسمی آوردم .

permit: اجازه دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : permit
اسم ( noun ) : permission / permissiveness / permit
صفت ( adjective ) : permissive / permissible
قید ( adverb ) : _
مجوز
ممکن ساختن، امکان دادن، امکان پذیر کردن، میسر کردن
اجازه دادن ؛ مجوز
– Smoking is not permitted in this theatre
– The concert will be outdoors if the weather permits
– He has applied for a residence permit
– You should have a fishing permit to fish in this lake
امکان، اجازه
صدق کردن، صادق بودن
مجاز کردن
در نفت و گاز: برای فعالیت اکتشافی permit یا همان اجازه صادر و برای فعالیت تولیدی license یا همان مجوز صادر میشود.
جایز شمردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس