persuasion

/pərˈsweɪʒn̩//pəˈsweɪʒn̩/

معنی: تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان
معانی دیگر: وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، باور، ایمان، مرام، مسلک، فرقه، مکتب، دسته (به ویژه سیاسی یا مذهبی)، دارودسته، جماعت، گروه، (مزاح آمیز) نوع، گونه، جنس، مجاب سازی، وادار سازی، پذیرانش، قانع سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of persuading.
مترادف: inducement, suasion
مشابه: encouragement, enlistment, enticement

(2) تعریف: ability to convince; persuasive force.
مشابه: clout, force, influence, magnetism, pull, salesmanship, say

(3) تعریف: a system of belief, esp. religious or political.
مشابه: belief, camp, creed, faith, order, party, religion, school, side

- He is of the liberal persuasion.
[ترجمه گوگل] او از اقشار لیبرال است
[ترجمه ترگمان] او از آزادی liberal است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Some persuasion would be required to overcome her scruples.
[ترجمه ساعی رضایی] مقداری تحریک لازم خواهد بود برای غلبه بر تردیدهایش
|
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر ظلم‌های او کمی متقاعد کردن لازم است
[ترجمه ترگمان]بعضی از persuasion برای غلبه بر scruples لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We will achieve much more by persuasion than by brute force.
[ترجمه Mahdi] ما با تشویق به جای زور بی رحمانه بیشتر موفق می شویم.
|
[ترجمه گوگل]ما با متقاعد کردن خیلی بیشتر از زور وحشیانه به دست خواهیم آورد
[ترجمه ترگمان]ما بیشتر به ترغیب بیشتر از زور به زور به زور دست خواهیم یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I had to use a little gentle persuasion to get her to agree.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم کمی متقاعد کنم تا او را قبول کند
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه کم تشویق کنم تا راضیش کنم باه ام موافق باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She agreed to come, after a little gentle persuasion.
[ترجمه گوگل]بعد از کمی متقاعد کردن ملایم قبول کرد که بیاید
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After a little gentle persuasion, he agreed to come.
[ترجمه گوگل]بعد از کمی متقاعد کردن، قبول کرد که بیاید
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has great powers of persuasion.
[ترجمه گوگل]او قدرت متقاعدسازی بالایی دارد
[ترجمه ترگمان]قدرت های زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most of us are known to succumb to persuasion through the media.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما تسلیم قانع شدن از طریق رسانه ها هستیم
[ترجمه ترگمان]اغلب ما از طریق رسانه ها تسلیم وسوسه می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It didn't take much persuasion to get her to tell us where he was.
[ترجمه گوگل]متقاعد کردن زیادی لازم نبود تا او را به ما بگوید کجاست
[ترجمه ترگمان]خیلی متقاعد کننده نبود که او را وادار به حرف زدن به ما کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was using all her powers of persuasion to induce the Griffins to remain in Rollway.
[ترجمه گوگل]او از تمام قدرت متقاعدسازی خود برای ترغیب گریفین ها به ماندن در Rollway استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]از همه قدرت های her استفاده می کرد تا گریفین ها را وادار کند که در Rollway بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Defeated by her powers of persuasion, I accepted.
[ترجمه گوگل]من که با قدرت متقاعد کردن او شکست خورده بودم، پذیرفتم
[ترجمه ترگمان]از قدرت متقاعد کردن او شکست خورده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We tried everything - persuasion, bribery, threats.
[ترجمه علی] ما همه تلاشمون رو کردیم ، تحریک ، رشوه، تهدید
|
[ترجمه گوگل]ما همه چیز را امتحان کردیم - اقناع، رشوه، تهدید
[ترجمه ترگمان]ما همه تلاشمون رو کردیم، رشوه، رشوه، تهدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After a little gentle persuasion, Debbie agreed to let us in.
[ترجمه گوگل]پس از کمی متقاعد کردن، دبی پذیرفت که ما را وارد کند
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی تشویق و تشویق، \"دبی\" قبول کرد که بیاد تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No amount of persuasion could make her change her mind.
[ترجمه گوگل]هیچ مقداری از متقاعد کردن نمی تواند او را مجبور کند نظرش را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ مقدار از ترغیب او نمی توانست نظرش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is my persuasion that the decision was a mistake.
[ترجمه muhamad] باور من اینه که تصمیم اشتباه بود
|
[ترجمه گوگل]متقاعد من این است که تصمیم اشتباه بوده است
[ترجمه ترگمان]متقاعد کردن من این است که تصمیم اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشویق (اسم)
abetment, encouragement, persuasion, exhortation, inspiration, eulogy, cheer-up

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

قسم (اسم)
persuasion, sort, manner, adjuration, kind, type, species, genre, gender, genus, speckle

اطمینان (اسم)
persuasion, certainty, surety, affiance, confidence, assurance, trust, security, certitude, fideism

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

ترغیب (اسم)
cheer, prod, encouragement, persuasion, suasion

اجبار (اسم)
persuasion, constraint, coercion, compulsion, duress, cogency

عقیده دینی (اسم)
persuasion, dogma

متقاعد سازی (اسم)
persuasion

نظریه یا عقیده از روی اطمینان (اسم)
persuasion

انگلیسی به انگلیسی

• inducement, act of convincing, act of persuading
persuasion is the act of persuading someone to do something or to believe that something is true.
if you are of a particular persuasion, you have a particular set of beliefs; a formal use.

پیشنهاد کاربران

Persuasion is better than force. - Aesop ( An English Idiom )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : persuade
✅️ اسم ( noun ) : persuasion / persuasiveness
✅️ صفت ( adjective ) : persuasive
✅️ قید ( adverb ) : persuasively
یکی از معنای دیگر و مهم این کلمه در کنار معانی دیگر آن ،
لابی گری
است
باوراندن
persuasion ( روان شناسی )
واژه مصوب: ترغیب
تعریف: تلاش برای تغییر دادن رفتارها یا باورهای یک فرد نسبت به یک موضوع یا مفهوم یا فردی دیگر
اصرار تشویق
عقیده، اعتقاد، باور، مرام، مسلک، دسته ( سیاسی )
🔰Now, Israelis of many political 🔰persuasions hope Bibi’s departure will eliminate some of the vitriol that has characterized politics under his leadership
suasion
1. Coactive persuasion refers to all communication efforts that emphasize similarities between persuader and the audience.
منظور از متقاعد سازی هم افزا کلیه تلاشهای ارتباطی است که بر شباهتهای متقاعد کننده و مخاطب تأکید دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. It is a process of persuasion designed to induce ideas, opinions, or actions beneficial to the source.
این یک فرآیند ترغیب است که برای استنتاج کردن ایده ها ، نظرات یا اقدامات سودمند برای منبع طراحی شده است.
3. Although adept at the silky arts of persuasion, Cariappa was a soldier who spoke his mind.
اگرچه در فنون چاپلوسانه متقاعد سازی تبحر داشت ، کاریاپا سربازی بود که نظر خود را می گفت.
4. Furthermore, the patient must be free to make their decision without pressure, persuasion or threat.
بعلاوه ، بیمار باید آزاد باشد که بدون فشار ، اجبار و تهدید تصمیم خود را بگیرد.
5. It was only after much persuasion after the conference that she volunteered some information.
او پس از تشویق فراوان پس از کنفرانس بود که داوطلبانه برخی از اطلاعات را ارائه داد.
6. The focus is on ideas, idea diffusion, brands, marketing, persuasion and web design.
تمرکز بر ایده ها ، انتشار ایده ، مارک های تجاری ، بازاریابی ، ترغیب و طراحی وب است.
Persuasion= متقاعد سازی، اجبار، تشویق، ترغیب

After much hard work and much persuasion
پس از سخت کوشی و پافشاری زیاد
pressure
فشار - زور - اجبار
( اسم ) اقناع
اقامه
توجیه کردن، متقاعد کردن
متقاعدسازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس