pertinent

/ˈpɜːrtənənt//ˈpɜːtɪnənt/

معنی: مربوط
معانی دیگر: وابسته، وارد، بجا، جور، درخور، مناسب، بموقع، شایسته، مقتضی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pertinently (adv.), pertinence (n.), pertinency (n.)
• : تعریف: of, concerning, or connected to a subject; relevant.
مترادف: apposite, germane, material, relevant
متضاد: extraneous, immaterial, impertinent
مشابه: applicable, appropriate, apropos, apt, related, to the point

- We may have to address that issue at some point, but it's not pertinent to today's discussion.
[ترجمه sudn] ما ممکن است مجبور باشیم که این مسئله را در برخی نقاط درست کنیم اما این موضوع مربوط به امروز نیست
|
[ترجمه گوگل] ممکن است زمانی مجبور شویم به این موضوع بپردازیم، اما به بحث امروز مربوط نیست
[ترجمه ترگمان] ممکن است ما باید این مساله را در برخی موارد مورد توجه قرار دهیم، اما ربطی به بحث امروز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The students were intrigued by the topic and asked several pertinent questions.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان مجذوب موضوع شدند و چندین سوال مرتبط پرسیدند
[ترجمه ترگمان] دانشجویان در مورد این موضوع کنجکاو بودند و از چندین پرسش مربوطه سوال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pertinent to the matter under discussion
مربوط به مطلب مورد بحث

2. data pertinent to federal aid
داده های وابسته به کمک دولت فدرال

3. his criticisms are as pertinent today as they were a hundread years ago
انتقادات او امروزه همانقدر وارد است که صد سال پیش.

4. your question was not pertinent
پرسش شما نامربوط بود.

5. He asked me a lot of very pertinent questions .
[ترجمه گوگل]او از من سؤالات بسیار مناسبی پرسید
[ترجمه ترگمان] اون از من کلی سوال درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Please keep your comments pertinent to the topic under discussion.
[ترجمه گوگل]لطفا نظرات خود را مرتبط با موضوع مورد بحث نگه دارید
[ترجمه ترگمان]لطفا نظرات خود را در مورد موضوع تحت بحث حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The last point is particularly pertinent to today's discussion.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آخرین نکته ای که عنوان شد، ارتباط کاملی با بحث امروز دارد.
|
[ترجمه گوگل]نکته آخر به ویژه به بحث امروز مربوط است
[ترجمه ترگمان]نکته آخر به طور خاص مربوط به بحث امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mrs Southern listened keenly, occasionally breaking in with pertinent questions.
[ترجمه گوگل]خانم ساترن با دقت گوش می‌داد و گهگاه با سؤال‌های مرتبط وارد صحبت می‌شد
[ترجمه ترگمان]خانم جنوب با دقت گوش می داد و گاهی با پرسش های pertinent به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Again, special considerations which might be pertinent during wartime should not affect the ambit of natural justice now.
[ترجمه گوگل]باز هم، ملاحظات ویژه ای که ممکن است در زمان جنگ مناسب باشد، اکنون نباید بر گستره عدالت طبیعی تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]باز هم ملاحظات خاصی که ممکن است در زمان جنگ مربوط باشد نباید بر ambit عدالت طبیعی تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Moreover, the pertinent value of benefit per life saved can vary from case to case.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ارزش مربوط به سود به ازای هر زندگی ذخیره شده می تواند از موردی به مورد دیگر متفاوت باشد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، مقدار مناسب سود در هر زندگی می تواند از مواردی به پرونده دیگر متفاوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That makes the pertinent question to be asked, How is this fascinating democracy perceived?
[ترجمه گوگل]این باعث می‌شود این سوال مطرح شود که این دموکراسی جذاب چگونه درک می‌شود؟
[ترجمه ترگمان]سوالی که باید پرسیده شود این است که چگونه این دموکراسی شگفت انگیز درک می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Glossaries in each kit define pertinent medical terms.
[ترجمه گوگل]واژه نامه های موجود در هر کیت، اصطلاحات پزشکی مربوط را تعریف می کنند
[ترجمه ترگمان]glossaries در هر جعبه شرایط پزشکی مربوطه را تعریف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unfortunately, there's only room to quote the most pertinent, ie least facetious.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، تنها جایی برای نقل قول وجود دارد که مرتبط‌ترین، یعنی کم‌حجم‌تر باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، فقط یک اتاق برای نقل و نقل از مهم ترین موضوع وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And therein lies a problem, a particularly pertinent one in an era of feminist sensitivity.
[ترجمه گوگل]و مشکلی در آن نهفته است، مشکلی خاص در عصر حساسیت فمینیستی
[ترجمه ترگمان]و در آن یک مشکل وجود دارد، به ویژه مربوط به یکی از موضوعات مربوط به حساسیت فمینیستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This was the most pertinent thing he said for me.
[ترجمه گوگل]این مناسب ترین چیزی بود که او برای من گفت
[ترجمه ترگمان]این مهم ترین چیزی بود که او برای من گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط (صفت)
relative, relevant, dependent, related, attached, connected, pertaining, linked, pertinent, depending, coherent

تخصصی

[حقوق] مربوط، مناسب، ذیربط

انگلیسی به انگلیسی

• relevant, related; appropriate, fitting
something that is pertinent is relevant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : pertain
اسم ( noun ) : pertinence
صفت ( adjective ) : pertinent
قید ( adverb ) : pertinently
Which do you prefer to use for writing, a pen or a pencil
Well, I need to sign ⭐some pertinent documents at work⭐ every now and again, so I usually use a pen. We aren’t allowed to use a pencil for signing because it can be altered or changed
...
[مشاهده متن کامل]

💎💎💎
Government's are notoriously bureaucratic organizations that often waste time and money while not greatly furthering the interests of the general public
. . .
A ⭐pertinent⭐ example of this would be lengthy litigation battles concerning the cleanup of polluted reservoirs in many democratic nations

To the point
Revelant
Applicable
مربوط ، ارتباط داشته
وابسته. مرتبط

بپرس