phlegm

/fləm//flem/

معنی: سستی، خیم، خلط، بی حالی، بلغم
معانی دیگر: (مثلا هنگام سرماخوردگی) خلط (اخلاط)، (مهجور) یکی از اخلاط اربعه: بلغم، خون، سودا و صفرا، بلغمی مزاجی، مخاط، خونسردی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick mucus that is produced in the respiratory tract esp. during a cold, and discharged by coughing.

(2) تعریف: calmness or indifference.

(3) تعریف: slowness or sluggishness of manner or attitude.

جمله های نمونه

1. tough phlegm
اخلاط چسبناک

2. His throat congested with phlegm.
[ترجمه گوگل]گلویش از خلط احتقان شده بود
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Phlegm and perseverance carried them through many troubles.
[ترجمه گوگل]بلغم و استقامت آنها را با مشکلات زیادی همراه کرد
[ترجمه ترگمان]خلط و پشت کار فراوان آن ها را به دردسر می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After gargling on her phlegm for a while, she began to choke.
[ترجمه گوگل]بعد از مدتی غرغره بلغم شروع به خفگی کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که برای مدتی phlegm را on کرد، شروع به خفه کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A ranting, riveting ball of phlegm made flesh?
[ترجمه گوگل]یک گلوله پرچرب بلغم گوشتی؟
[ترجمه ترگمان]یه چرت و پرت با یه مشت phlegm که از گوشت درست شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An irritating cough producing very little phlegm and becoming worse when taking a deep breath.
[ترجمه گوگل]سرفه تحریک‌کننده که خلط بسیار کمی تولید می‌کند و با نفس عمیق بدتر می‌شود
[ترجمه ترگمان]یک سرفه آزاردهنده، یک خلط کوچک و بدتر از آن که نفس عمیقی بکشد، بدتر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Conclusion; Kechuanning strapping has significant cough, removing phlegm and preventing asthma effects.
[ترجمه گوگل]نتیجه؛ تسمه Kechuanning سرفه قابل توجهی دارد، خلط را از بین می برد و از عوارض آسم جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: strapping دارای سرفه قابل توجهی، حذف خلط و جلوگیری از اثرات آسم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Eliminating phlegm and resolving stasis soup was more effective than routine treatment.
[ترجمه گوگل]از بین بردن بلغم و رفع سوپ استاز مؤثرتر از درمان معمول بود
[ترجمه ترگمان]از بین بردن خلط و حل کردن سوپ تخمیر، موثرتر از درمان معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The three other humors were yellow bile, phlegm, and blood.
[ترجمه گوگل]سه طنز دیگر صفرا، بلغم و خون بودند
[ترجمه ترگمان]سه زن دیگر هم bile زرد، مخاط و خون بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Respiratory system symptom sees cough, cough up phlegm, haemoptysis, bosom unwell, bosom is frowsty etc.
[ترجمه گوگل]علائم سیستم تنفسی شامل سرفه، سرفه خلط، هموپتیزی، ناخوشی سینه، یخ زدگی سینه و غیره است
[ترجمه ترگمان]علائم تنفس، سرفه، سرفه، خلط بالا، سینه و سینه بیمار را تشخیص می دهد، سینه بیمار است و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blood in phlegm can be a sign of lung cancer.
[ترجمه گوگل]وجود خون در خلط می تواند نشانه سرطان ریه باشد
[ترجمه ترگمان]خون در مخاط میتونه نشونه سرطان ریه باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Spleen deficiency phlegm - wet storm: heavy limb pain, muscle atrophy or swelling.
[ترجمه گوگل]خلط کمبود طحال - طوفان مرطوب: درد شدید اندام، آتروفی عضلانی یا تورم
[ترجمه ترگمان]کمبود طحال، توفان خیس: درد کمر سنگین، ضعف عضلانی یا ورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lots of phlegm and saliva is secreted in the mouth?
[ترجمه گوگل]بلغم و بزاق زیاد در دهان ترشح می شود؟
[ترجمه ترگمان]یک عالمه خلط و بزاق در دهان پنهان می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As it was, her flamboyance struck people as unbecoming and her apparent phlegm as not very lovable.
[ترجمه گوگل]همانطور که بود، زرق و برق او مردم را ناپسند و بلغم ظاهری او چندان دوست داشتنی نبود
[ترجمه ترگمان]و با توجه به این که لرزش اندامش به اندازه کافی زننده و apparent به نظر می رسید که خیلی دوست داشتنی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

خیم (اسم)
matter, nature, character, disposition, temper, temperament, bass, burse, gleet, phlegm, mucus

خلط (اسم)
humor, humour, phlegm, mixing

بی حالی (اسم)
lethargy, paralysis, inaction, phlegm, narcosis

بلغم (اسم)
phlegm, mucus

انگلیسی به انگلیسی

• moisture; mucus; slowness; apathy, indifference
phlegm is the thick yellowish substance that develops in your throat when you have a cold.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : phlegm
✅️ صفت ( adjective ) : phlegmatic
✅️ قید ( adverb ) : phlegmatically
خلط سینه

بپرس