pick up on


1- درک کردن، پی بردن 2- آغاز کردن

جمله های نمونه

1. Can I just pick up on your first point again, please?
[ترجمه افشین] میشه یه بار دیگه نظر شما را بشنوم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانم دوباره به اولین نکته شما بپردازم، لطفا؟
[ترجمه ترگمان]میشه دوباره سر اصل مطلب بیام، لطفا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Government's political enemies were quick to pick up on this series of disasters.
[ترجمه گوگل]دشمنان سیاسی دولت سریعاً به این سلسله بلایا دست یافتند
[ترجمه ترگمان]دشمنان سیاسی دولت برای غلبه بر این سری فجایع سریع بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Children pick up on our worries and anxieties.
[ترجمه گوگل]بچه ها نگرانی ها و نگرانی های ما را درک می کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها نگران worries و نگرانی های ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She failed to pick up on the humour in his remark.
[ترجمه گوگل]او نتوانست طنز را در اظهارات او درک کند
[ترجمه ترگمان]از این حرف ناراحت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'll pick up on what I said a couple of minutes ago.
[ترجمه گوگل]چند دقیقه پیش به حرفی که زدم می پردازم
[ترجمه ترگمان]چیزی که چند دقیقه پیش گفتم را بر می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'd like to pick up on a point that Steven made earlier.
[ترجمه گوگل]من می خواهم به نکته ای اشاره کنم که استیون قبلاً به آن اشاره کرده بود
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یه نکته ای رو که \"استیون\" زودتر درست کرده رو بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If I could just pick up on a question you raised earlier.
[ترجمه گوگل]اگر می‌توانستم سؤالی را که قبلاً مطرح کردید مطرح کنم
[ترجمه ترگمان]اگه میتونستم یه سوال ازت بپرسم که قبلا بزرگ شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She would cleverly pick up on what I said.
[ترجمه گوگل]او با زیرکی حرف های من را قبول می کرد
[ترجمه ترگمان]او با زیرکی تمام چیزهایی را که من گفتم انتخاب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is important that a manager pick up on the good particularly and show them how to use it.
[ترجمه گوگل]این مهم است که یک مدیر به طور خاص از خوبی ها استفاده کند و به آنها نشان دهد که چگونه از آن استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مهم است که یک مدیر به طور خاص خوب انتخاب کرده و به آن ها نشان دهد چگونه از آن استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girls pick up on the excitement of the crowd and come out strong.
[ترجمه گوگل]دخترها هیجان جمعیت را برمی دارند و قوی بیرون می آیند
[ترجمه ترگمان]دخترها از هیجان جمعیت بلند می شوند و قوی بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To pick up on an earlier theme, there are two main traditions in penal reform.
[ترجمه گوگل]برای بررسی موضوع قبلی، دو سنت اصلی در اصلاح کیفری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برای انتخاب موضوع پیش از این، دو سنت مهم در اصلاحات کیفری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There's a lot of frequencies you can't pick up on the record listening through small speakers.
[ترجمه گوگل]فرکانس‌های زیادی وجود دارد که نمی‌توانید با شنیدن از طریق بلندگوهای کوچک ضبط کنید
[ترجمه ترگمان]فرکانس های بسیار زیادی وجود دارند که شما نمی توانید در رکورد گوش دادن از طریق بلندگوهای کوچک، به آن ها گوش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your suit will be ready to pick up on Wednesday.
[ترجمه گوگل]کت و شلوار شما در روز چهارشنبه آماده برداشتن خواهد بود
[ترجمه ترگمان]روز چهارشنبه کت و شلوار شما آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Good referees are quick to pick up on this and impose penalties for persistent offenders.
[ترجمه گوگل]داوران خوب به سرعت متوجه این موضوع می شوند و جریمه هایی را برای متخلفان پیگیر تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان]داوران خوب زود دست به کار می شوند و مجازات هایی را برای مجرمان سرسخت تحمیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Unfortunately, children pick up on this response.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، کودکان این پاسخ را دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، بچه ها این واکنش را انتخاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

Notice اهمیت به کار کسی
پی بردن به چیزی
متوجه چیزی بردن
از سر و ته چیزی سردآوردن
بو بردن
متوجه قضیه شدن
pick up on sth : بو بردن
1 -
pick someone up on something
to criticize someone about something they have said
انتقاد کردن از کسی در مورد چیزی که او گفته.
"I want to pick you up on the point you made a few minutes ago about personal morality, Archbishop. "
...
[مشاهده متن کامل]

His teacher picked him up on his pronunciation.
2 -
pick up on something
to start talking again about something that someone said previously
دوباره صحبت کردن در مورد چیزی که قبلاً کسی گفته.
Can I just pick up on your first point again, please?
3 -
to notice something that other people have not noticed
توجه کردن به چیزی که دیگران متوجه آن نشده اند.
Only one newspaper picked up on the contradictions in the statement.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pick-up-on
جناب ak بنظر من don't pick on me معنی " به من گیر نده " می دهد .
noticed or gave particular attention to sth/sb
پی گرفتن؛ ادامه دادن یک کار یا مسیر؛
ملتفت شدن
التفات پیدا کردن
به کسی گیر دادن.
اینقدر به من گیر نده.
Do not pick up on me
to start to do or use
to start talking again about
something that someone said previously

توجه ویژه کردن به چیزی
1. Correct someone when they say something
wrong
اصلاح چیزی که زمانی کسی آنرا اشتباه می گوید.
2. Notice something that most people don't
شناخت چیزی که بقیه افراد آنرا نمی دانند
3. React to something
...
[مشاهده متن کامل]

واکنش نشان دادن به چیزی
4. Comment on something said earlier in a conversation
نظر دادن در مورد چیزی که قبلا در گفتگویی گفته شده است

برداشت کردن

متوجه شدن - فهمیدن ( بخصوص درباره مسائل پنهانی )
Referring to برگردیم به
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس