pieces

جمله های نمونه

1. pieces of the airplane were scattered through the field
قطعات هواپیما در سراسر مزرعه پراکنده شده بود.

2. chunky pieces of meat
قطعات درشت گوشت

3. its pieces were screwed together with long screws
قطعات آن با پیچ های بلند به هم پیچ شده بودند.

4. odd pieces of metal
خرده ریزهای فلزی

5. several pieces of important news
چندین خبر مهم

6. several pieces of news
چندین فقره خبر

7. two pieces of luggage
دو عدد چمدان

8. a few pieces of rather plain furniture
چند تکه مبل نسبتا زشت

9. the two pieces of wood were glued fast
دو قطعه چوب محکم به هم چسبانده شده بودند.

10. bits and pieces
خرده ریز،خرت و پرت،تکه های کوچک و بزرگ

11. cut to pieces
1- (گوشت) شقه شقه کردن 2- بخش کردن،ریز ریز کردن،قطعه قطعه کردن

12. go to pieces
1- تکه تکه شدن،فرو ریختن،خرد شدن 2- کنترل خود را از دست دادن

13. he played two pieces (of music)
او دو قطعه موسیقی نواخت.

14. one of the pieces of the watch fell off and got lost
یکی از قطعات ساعت افتاد و گم شد.

15. they were hammering pieces off a big chunk of ice
آنها با چکش تکه هایی را از یک قطعه ی بزرگ یخ جدا می کردند.

16. they were wrapping pieces of chocolate in colored paper
قطعات شکلات را در کاغذهای رنگین می پیچیدند.

17. to rivet two pieces of iron
دوتکه آهن را پرچ میخ کردن

18. i joined the two pieces with a screw
دو قطعه را با پیچ به هم وصل کردم.

19. the boundary between two pieces of land or two countries
مرز بین دو قطعه زمین یا دو کشور

20. the doctor pinned the pieces of broken bone together
دکتر قطعات استخوان را با میله به هم وصل کرد.

21. the joint between two pieces of wood
محل اتصال دو قطعه چوب

22. pick someone (or something) to pieces
کسی (یا چیزی) را مورد بررسی و خرده گیری قرار دادن

23. glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together
چسب به تنهایی نمی تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.

24. she is gathering her bits and pieces to move to a new house
برای انتقال به منزل جدید مشغول گردآوری خرت و پرت خود می باشد.

25. the city's taxicabs are becoming museum pieces
تاکسی های شهر دارند خیلی قراضه می شوند.

26. the lion rent its prey to pieces
شیر طعمه ی خود را از هم درید.

27. this chair is made of nine pieces
این صندلی از نه قطعه ساخته شده است.

28. to cut the meat into small pieces
گوشت را به قطعات کوچک بریدن

29. break (or smash, full, tear) to pieces
شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکه های کوچک تقسیم کردن،متلاشی کردن،تکه تکه کردن،داغان کردن

30. her poetry is full of bits and pieces from hafez
اشعار او مملو از عبارات کوتاه و بلند حافظ است.

31. they were logging the timber into 7-foot pieces
آنها چوب ها را به قطعات هفت فوتی الوار می کردند.

32. the glass fell and broke into a thousand pieces
لیوان افتاد و هزار تکه شد.

33. the grenade fragmented the statue into thousands of pieces
نارنجک مجسمه را به هزاران ذره خرد کرد.

پیشنهاد کاربران

( خرده فروشی ) تعداد کالای فروش رفته
تکه های هندوانه =pieces of watermelon
تکه ها = pieces
( اصطلاح ) go to pieces داغون شدن
گمان میکنم �آثار� هم درست است. مثلا: �nonfiction pieces� ( آثار غیرداستانی )
تکه های
قطعه های
قطعه ها
تکه ها
قطعات
یراق آلات

بپرس