pinhead

/ˈpɪnhed//ˈpɪnhed/

معنی: سر سنجاق، چیز کوچک و ناچیز
معانی دیگر: (سوزن ته گرد) ته سوزن (که قلمبه است)، هر چیز کوچک و کم اهمیت، کم، ناچیز، (به اندازه ی یک) سر سوزن

جمله های نمونه

1. Use morning and/or night and dot a pinhead amount underneath and around the outside edge.
[ترجمه گوگل]صبح و/یا شب استفاده کنید و مقدار سر سوزنی را در زیر و اطراف لبه بیرونی نقطه گذاری کنید
[ترجمه ترگمان]از صبح و \/ یا شب استفاده کنید و مقدار pinhead زیر و اطراف لبه بیرونی قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The computer will ultimately collapse to a pinhead that can respond tO the human vOice.
[ترجمه گوگل]کامپیوتر در نهایت به یک سر پین فرو می‌رود که می‌تواند به صدای انسان پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر نهایتا به a تبدیل خواهد شد که می تواند به the انسان واکنش نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only that pinhead J. D. Hayworth has remained a loyal lackey.
[ترجمه گوگل]فقط آن سر سوزن، جی دی هایورث، یک لاکی وفادار باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]فقط آن pinhead جی د Hayworth به صورت نوکری وفادار مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Grains the size of a pinhead are ideal.
[ترجمه گوگل]دانه هایی به اندازه سر سنجاق ایده آل هستند
[ترجمه ترگمان]دانه ها اندازه یک pinhead ایده آل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The doctor fastens the pinhead with rubberized fabric.
[ترجمه گوگل]دکتر سر سوزن را با پارچه لاستیکی محکم می کند
[ترجمه ترگمان]دکتر the را با پارچه rubberized مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The woman is such a pinhead. Not a brain in her head.
[ترجمه گوگل]زن چنین سر سوزنی است مغزی در سرش نیست
[ترجمه ترگمان] اون زن خیلی کله خره نه یه مغز تو سرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A pinhead is the head of a pin.
[ترجمه گوگل]سر سنجاق سر سنجاق است
[ترجمه ترگمان] یه احمق سر یه سنجاق - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In electronics, the unidirectional, pinhead electron stream generated by the cathode gun in a CRT.
[ترجمه گوگل]در الکترونیک، جریان الکترونی یک طرفه و سر پین که توسط تفنگ کاتدی در CRT ایجاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]در الکترونیک، جریان الکترون تک بعدی و تک جهته توسط تفنگ کاتد در a ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Why does the pinhead of infusion unplug after coming out, remain without blood from blood - vessel?
[ترجمه گوگل]چرا سر سوزن تزریق پس از خارج شدن از پریز جدا می شود و بدون خون از رگ باقی می ماند؟
[ترجمه ترگمان]چرا بوی تزریق بعد از بیرون آمدن از بیرون، بدون خون از عروق باقی می ماند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One pinhead of the pufferfish poison is sufficient to kill a full grown adult male human.
[ترجمه گوگل]یک سر سوزن از سم پف کرده ماهی برای کشتن یک انسان بالغ بالغ نر کافی است
[ترجمه ترگمان]یکی از the سمی کافی است که یک انسان بالغ را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fault was caused by a hole no larger than a pinhead.
[ترجمه گوگل]این گسل ناشی از سوراخی بود که بزرگتر از سر سوزن نبود
[ترجمه ترگمان]تقصیر از یک سوراخ بود که بزرگ تر از یک سر بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It may even be possible to make computers the size of a pinhead one day.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است روزی بتوان کامپیوترهایی به اندازه یک سر سوزن ساخت
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است این امکان وجود داشته باشد که کامپیوترها به اندازه یک روز به اندازه یک روز بسازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It triggered an image of a diver shooting to the surface with a pinhead of breath, his arm like Excalibur.
[ترجمه گوگل]تصویری از غواصی ایجاد کرد که با سر سوزنی نفس به سطح زمین شلیک می‌کرد، بازویش شبیه اکسکالیبور بود
[ترجمه ترگمان]یک تصویر از یک غواص که با نفس نفس افتاده بود و بازویش مانند Excalibur بود، به سطح آب پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The casting solution dropwise or linearly enters a coagulating bath by oscillation of a pinhead, and forms the polymer small ball or film after coagulating and shaping.
[ترجمه گوگل]محلول ریخته گری به صورت قطره ای یا خطی با نوسان یک سر سوزن وارد حمام انعقادی می شود و پس از انعقاد و شکل دادن به گلوله یا فیلم کوچک پلیمری تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]محلول قالب ریزی، یا به صورت خطی با نوسان یک pinhead وارد وان coagulating می شود، و بعد از شکل دادن و شکل دادن، توپ کوچک پلیمر یا فیلم را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر سنجاق (اسم)
pinhead

چیز کوچک و ناچیز (اسم)
pinhead

انگلیسی به انگلیسی

• stupid person, silly person, fool (slang)
a pinhead is a small metal or plastic ball on the end of a pin.
if you refer to someone as a pinhead, you think that they are stupid; an informal use.

پیشنهاد کاربران

سر سوزن
noun
1.
the round head of a pin.
2.
INFORMAL
a stupid or foolish person.
a stupid or foolish person.
Spongebob: ( in southern accent ) Alright pinhead, your time is up. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

Patrick:Who you callin' pinhead?
1 ) a stupid person
2 ) the lead badass from the Hellraiser movies
1 ) "Ow! I said suck it don't bite it! i want my money back you fuckin pinhead!"
2 ) When he’s not working Pinhead’s hobbies include acupuncture, Ribiks cube, body piercing and fly fishing with the hooks he shoots out

احمق. نادان

بپرس