pinpoint

/ˈpɪnˈpɔɪnt//ˈpɪnpoɪnt/

معنی: چیز کوچک، با دقت اشاره کردن به
معانی دیگر: (با دقت) معین کردن، مشخص کردن، باز نمودن، شناختن، برشناساندن، معلوم کردن، (دقیقا) هدفگیری کردن، خاطر نشان کردن، مورد تاکید قرار دادن، نقطه ی کوچک، ذره، مقدار کم، ریز، (بمباران و غیره) هدف دقیق، موشکافانه، ریزبین، ریزبینانه، (دقیقا) معلوم، تعیین شده، معین، (در اصل) روی نقشه جای هر محل را با فرو کردن سوزن مشخص کردن، نوک سوزن، سر سوزن

جمله های نمونه

1. pinpoint bombardment
بمباران دقیق

2. pinpoint heavy bombs on the most vulnerable points
بمب های سنگین را روی آسیب پذیرترین نقاط هدف گیری کن.

3. pinpoint planning
برنامه ریزی مو به مو (دقیق)

4. pinpoint targets
هدف های دقیقا معین

5. a pinpoint of dust
یک ذره گرد و خاک

6. a pinpoint of light could be seen at the end of the tunnel
در انتهای تونل نور ضعیفی دیده می شد.

7. with pinpoint accuracy
با دقت موشکافانه

8. millions of pinpoint holes
میلیون ها سوراخ ریز

9. they try to pinpoint the causes of student suicides
آنان می کوشند علل خودکشی دانشجویان را دقیقا مشخص کنند.

10. this radar can pinpoint the position of an aircraft
این رادار می تواند جای هواپیما را دقیقا معلوم کند.

11. the pilot hit his pinpoint
خلبان (بمب را) به هدف زد.

12. there is not a pinpoint of difference between these two
یک سر سوزن فرق بین این دو وجود ندارد.

13. The missiles can hit targets with pinpoint accuracy.
[ترجمه گوگل]موشک ها می توانند اهداف را با دقت دقیق مورد اصابت قرار دهند
[ترجمه ترگمان]موشک ها می توانند با دقت مشخص به اهداف حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's impossible to pinpoint a moment when it hit me that I was 'a success'.
[ترجمه گوگل]غیرممکن است که لحظه ای را مشخص کنم که به من "موفق" برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]غیر ممکن است که یک لحظه به من برخورد کند که من موفق شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was able to pinpoint on the map the site of the medieval village.
[ترجمه مصطفی] می توانست محل روستای قرون وسطایی را به طور دقیق روی نقشه نشان دهد.
|
[ترجمه گوگل]او توانست مکان روستای قرون وسطایی را روی نقشه مشخص کند
[ترجمه ترگمان]او قادر بود به نقشه دهکده قرون وسطایی اشاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They need to pinpoint exactly what skills are necessary.
[ترجمه گوگل]آنها باید دقیقاً مشخص کنند که چه مهارت هایی لازم است
[ترجمه ترگمان]آن ها باید دقیقا مشخص کنند که چه مهارت هایی نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The new assessment system could pinpoint areas for improvement within the company.
[ترجمه گوگل]سیستم ارزیابی جدید می تواند مناطقی را برای بهبود در شرکت مشخص کند
[ترجمه ترگمان]سیستم ارزیابی جدید می تواند مناطقی را برای بهبود در شرکت تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیز کوچک (اسم)
pinpoint, snippet

با دقت اشاره کردن به (فعل)
pinpoint

انگلیسی به انگلیسی

• tip of a pin, point of a pin; point, spot, dot
locate exactly; identify precisely, determine exactly
tiny, small; specific, precise
if you pinpoint something, you discover or explain exactly what it is.
if you pinpoint the position of something, you indicate its exact position.

پیشنهاد کاربران

گیر دادن، زوم کردن روی حرف
pinpoint ( v, adj ) ( pɪnpɔɪnt ) =to find and show the exact position of sth sb, He was able to pinpoint on the map the site of the medieval village. pinpoint ( n ) =a very small area of sth
pinpoint
مشخص کردن ( با مفهوم: شناسایی کردن ) ( البته به طور دقیق )
Identify
تشخیص دادن
سردرآوردن
very exact
خیلی دقیق
Lt. Col Richard Hecht, the IDF International Spokesperson, said during a press briefing that the two separate "pinpoint" attacks took place in Gaza City and Rafah, and included 40 aircraft
The computer will calculate your position with pinpoint accuracy
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pinpoint
نقطه زنی
خاطر نشان کردن
pinpoint ( علوم نظامی )
واژه مصوب: نقطۀ دقیق
تعریف: نقطه ای بر روی زمین که دقیقاً شناسایی شده و هدف بسیار کوچکی را نشان می دهد
scrutinize
اشاره ریز بینانه، اشاره ریز
فعل:
به طور دقیق چیزی را ( تعریف کردن/پیداکردن / نشان دادن/مشخص کردن )
اسم:
سر سوزن
with pinpoint accuracy
با دقت بسیار بالا

مشخص کردن

نقطه نظر
فعل : موقعیت یابی
اسم : هدف
موقعیت یابی کردن
با دقت بسیار بالا
( با دقت ) معین کردن
به طور دقیق چیزی را تعریف کردن discover or explain exactly what sth is
سر سوزن از هر چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس