pith

/ˈpɪθ//pɪθ/

معنی: قوت، مغز، اهمیت، مغز میوه، مغز حرام، مغز تیره، مخ استخوان
معانی دیگر: بخش اصلی، قسمت اساسی هر چیز، جان کلام، لب مطلب، اس، اساس، چکیده، (ساقه ی برخی گیاهان) مغز، مغز استخوان (بیشتر می گویند: marrow)، (پرتقال و نارنج و غیره) پوسته یا لایه ی سفیدی که زیر پوست خارجی قرار دارد، نیرو، بنیه، طراوت، (ساقه ی گیاه) مغز درآوردن، مغز تیره ی جانور را قطع کردن، م  استخوان، پر معنی و عمیق

جمله های نمونه

1. of great pith and moment
بسیار مهم و خطیر،حیاتی

2. freedom of speech is the very pith of liberty
آزادی بیان هسته ی مرکزی آزادی است.

3. his style is flowery but lacks pith
سبک او پر رنگ و آب ولی عاری از معانی عمیق است.

4. The pith of his speech was focused on the importance of education.
[ترجمه گوگل]محور سخنان وی بر اهمیت آموزش متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]عمق کلام او بر اهمیت آموزش و پرورش متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That was the pith of his argument.
[ترجمه گوگل]اصل بحث او همین بود
[ترجمه ترگمان]این معنی واقعی استدلال او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Using a sharp knife, cut away the pith and peel from both fruits.
[ترجمه گوگل]با استفاده از یک چاقوی تیز، مغز هر دو میوه را جدا کرده و پوست بگیرید
[ترجمه ترگمان]با استفاده از یک چاقوی تیز، مغز و پوست هر دو میوه ها را ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Remove the skin and white pith and eat as it is for a simple, refreshing dessert.
[ترجمه گوگل]پوست و مغز سفید را جدا کنید و همانطور که هست برای یک دسر ساده و با طراوت میل کنید
[ترجمه ترگمان]پوست و مغز سفید را بردارید و همان طور که برای یک دسر ساده و با طراوت است غذا بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pith helmet with an attentive elephant in waiting.
[ترجمه گوگل]کلاه مغزی با یک فیل حواسش در انتظار
[ترجمه ترگمان]کلاه ایمنی در سر دارد با یک فیل دقیق که در انتظار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cut the peel and pith from the remaining two oranges and cut out the segments from each orange.
[ترجمه گوگل]پوست و مغز دو پرتقال باقیمانده را برش دهید و از هر پرتقال تکه های آن را جدا کنید
[ترجمه ترگمان]پوست و پوست خود را از دو پرتقال باقیمانده ببرید و بخش هایی از هر پرتقال را ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Peel 3 more oranges, cutting away all the pith and membrane.
[ترجمه گوگل]3 پرتقال دیگر را پوست بگیرید و تمام مغز و غشای آن را جدا کنید
[ترجمه ترگمان]سه پرتقال دیگر را کنار بگذارید و تمام مغز و غشا را از بین ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Digital Signal Process is the spirit and pith of all the software radio.
[ترجمه گوگل]فرآیند سیگنال دیجیتال روح و قلب همه رادیوهای نرم افزاری است
[ترجمه ترگمان]پردازش سیگنال دیجیتال روح و مغز تمام برنامه های رادیویی نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The characteristics of the size of pith, the ratio of pith and the ratio of tegument vs. xylem have drastic variation among the three hybrid combinations of Dongzao seedlings.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های اندازه مغز، نسبت مغز و نسبت پوسته به چوب آوند دارای تنوع شدیدی در بین سه ترکیب هیبریدی نهال‌های Dongzao هستند
[ترجمه ترگمان]ویژگی های عمق مغز، نسبت عمق مغز و نسبت tegument در مقابل بافت چوبی دارای تغییرات شدید در میان سه ترکیب هیبرید از نهال های Dongzao می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pith of this stemlike stele appears rather strongly like collenchyma tissue.
[ترجمه گوگل]مغز این ستون ساقه مانند به شدت شبیه بافت کلنشیمی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]عمق مغز این ستون سنگی به شدت شبیه بافت collenchyma به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tangerine pith is good for one's health.
[ترجمه گوگل]مغز نارنگی برای سلامتی انسان مفید است
[ترجمه ترگمان]مغز Tangerine برای سلامتی فرد خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

مغز (اسم)
brain, nucleus, kernel, marrow, pith, pate, encephalon, pericranium, gray matter

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

مغز میوه (اسم)
flesh, pith

مغز حرام (اسم)
pith, medulla, spinal cord

مغز تیره (اسم)
pith, spinal cord

مخ استخوان (اسم)
pith

انگلیسی به انگلیسی

• vital part, essence; core, central part; strength; spongy material in the center of plants; spinal cord (archaic)
remove the pith from plants; pierce the spinal cord of an animal
the pith of a citrus fruit such as an orange is the white substance underneath the peel.

پیشنهاد کاربران

بپرس