plainspoken

/ˈpleɪnˈspəʊkən//ˈpleɪnˈspəʊkən/

معنی: رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر
معانی دیگر: رک گو، صاف و پوست کنده، بی ریا و تزویر، رک، بی پرده، صاف و پوست کنده، بی رودربایستی، یرراست، رک گو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: saying exactly what one believes; frank; blunt.
مترادف: frank
مشابه: bluff, blunt, brusque, candid, direct, forthright, free-spoken, outspoken, plain, plump, straightforward, vocal

جمله های نمونه

1. Goldwater, a plain-spoken Arizonan, had assured himself of a first-ballot nomination by defeating Rockefeller in the California primary.
[ترجمه گوگل]گلدواتر، اهل آریزونا، با غلبه بر راکفلر در انتخابات مقدماتی کالیفرنیا، خود را از نامزدی در رای اول مطمئن کرده بود
[ترجمه ترگمان]گلدواتر که یک فرد ساده سخن گفته بود خود را به معرفی اولین رای گیری با شکست راکفلر در انتخابات مقدماتی کالیفرنیا مطمئن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Plainspoken, myself thinks possibility is not large at that time, because be in the investment to Cisco we are too successful.
[ترجمه گوگل]به نظر من، من فکر می‌کنم در آن زمان احتمال زیاد نیست، زیرا در سرمایه‌گذاری سیسکو، ما خیلی موفق هستیم
[ترجمه ترگمان]plainspoken، من فکر می کنم که در آن زمان امکان زیادی وجود ندارد، زیرا در سرمایه گذاری به شرکت سیسکو ما بیش از حد موفق هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hear this " raise slug " words, plainspoken, I feel especially harsh.
[ترجمه گوگل]شنیدن این کلمات "بالا بردن حلزون حرکت کردن"، به زبان ساده، من به خصوص احساس خشن
[ترجمه ترگمان]به این گوش کنید که این کلمه \"کرم\" را بزرگ کنید، plainspoken، من به طور خاص احساس خشنی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Flinty, moody, plainspoken and deep, Robert Frost is one of America's most popular 20th century poets.
[ترجمه گوگل]رابرت فراست، چخماق، دمدمی مزاج، ساده زبان و عمیق، یکی از محبوب ترین شاعران قرن بیستم آمریکا است
[ترجمه ترگمان]flinty، مودی، plainspoken و عمیق، رابرت فراست یکی از مشهورترین شاعران قرن بیستم آمریکاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hemingway 's plainspoken no-frills writing style became so famous that it was (and is) frequently parodied.
[ترجمه گوگل]سبک نوشتاری ساده همینگوی به قدری معروف شد که اغلب مورد تقلید قرار می گرفت (و می شود)
[ترجمه ترگمان]سبک نوشتاری frills Hemingway به قدری مشهور شد که اغلب مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Leave it to the famously plainspoken Alan Simpson, Republican co-chair of President Obama's deficit commission, to boil it all down.
[ترجمه گوگل]همه چیز را به آلن سیمپسون، رئیس جمهوری خواه کمیسیون کسری بودجه رئیس جمهور اوباما بسپارید
[ترجمه ترگمان]این موضوع را به \"آلن سیمپسون\"، یکی از روسای کمیسیون کسری بودجه ریاست جمهوری اوباما، واگذار کنید تا همه چیز را به حال خود بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "The novelist's subtle mastery enriches the work. . . A matter-of-fact, plainspoken narrative that has a profound impact. " –Kirkus, starred review.
[ترجمه گوگل]"تسلط ظریف رمان‌نویس اثر را غنی‌تر می‌کند روایتی واقعی و صریح که تاثیر عمیقی دارد " - کرکوس، نقد ستاره‌دار
[ترجمه ترگمان]\"استادی ظریف و ظریف نویسنده، کار را غنی می کند … اصل موضوع، روایت plainspoken که تاثیر عمیقی بر روی صحنه دارد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mack, who is sixty-six years old, is a plainspoken native of North Carolina.
[ترجمه گوگل]مک، که شصت و شش سال سن دارد، اهل کارولینای شمالی است
[ترجمه ترگمان]ماک که شصت و شش ساله است بومی کارولینای شمالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Plainspoken, we get on this without the circle up to now this is round.
[ترجمه گوگل]به زبان ساده، ما بدون دایره به این موضوع می پردازیم تا به حال این گرد است
[ترجمه ترگمان]plainspoken، ما این کار را بدون دایره انجام میدیم که الان تموم شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Plainspoken, the of 80% person in stationmaster is good person, it is very let our save worry.
[ترجمه گوگل]به زبان ساده، 80 درصد از افراد مستقر در ایستگاه، افراد خوبی هستند، این خیلی باعث نگرانی ما می شود
[ترجمه ترگمان]plainspoken، از ۸۰ % کسی که در stationmaster فرد خوبی است، به ما اجازه می دهد تا نگرانی خود را حفظ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is a plainspoken man.
[ترجمه گوگل]او مردی است صریح
[ترجمه ترگمان]او آدم رکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was only because I had no alternative that I was so impolite and plainspoken.
[ترجمه گوگل]فقط به این دلیل بود که هیچ جایگزینی نداشتم که اینقدر بی ادب و ساده صحبت بودم
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این بود که چاره دیگری نداشتم که انقدر بی نزاکت و بی ریا باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cauley is slightly balding and barrel-chested, and his Kentucky accent is thick, his speech plainspoken and straightforward.
[ترجمه گوگل]کولی کمی کچل و سینه‌دار است، و لهجه کنتاکی او غلیظ است، صحبتش ساده و صریح است
[ترجمه ترگمان]Cauley کمی تاس و قفسه سینه اش است، و لهجه کنتاکی جدی و رک و صریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Let it be no detraction from his merits to say he is plainspoken.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که از شایستگی های او کاسته شود که بگوییم او صریح صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]اگر بدگویی از شایستگی او باعث شود که او رک و راست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رک گو (صفت)
frank, open, ingenuous, free-spoken, plainspoken

صاف و پوست کنده (صفت)
plainspoken

بی ریا و تزویر (صفت)
plainspoken

انگلیسی به انگلیسی

• speaks bluntly, expresses himself frankly, speaks honestly, speaks sincerely
obvious, evident; honest, frank; speaks bluntly, expresses himself frankly
someone who is plainspoken says exactly what they think, even when they know that what they say may not please other people.

پیشنهاد کاربران

رک گو— بی ریا و ترویر صحبت کردن - صاف و صادق صحبت کردن

بپرس