plainly

/ˈpleɪnli//ˈpleɪnli/

ساده، بطورساده، بطورواضح، پوست کنده، صریحا، رک

جمله های نمونه

1. express yourself plainly
منظور خودت را به سادگی بیان کن.

2. he was plainly tired
به طور آشکار خسته بود.

3. the prisoners fared plainly : bread and cheese
زندانیان خوراک ساده می خوردند : نان و پنیر

4. The sea was plainly visible in the distance.
[ترجمه گوگل]دریا به وضوح از دور نمایان بود
[ترجمه ترگمان]دریا آشکارا دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The lease plainly states that all damage must be paid for.
[ترجمه گوگل]در اجاره نامه به صراحت آمده است که تمام خسارت باید پرداخت شود
[ترجمه ترگمان]به طور واضح اجاره می دهد که همه خسارت را باید پرداخت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is plainly cruel to keep turtles as pets.
[ترجمه گوگل]نگهداری از لاک پشت ها به عنوان حیوان خانگی آشکارا بی رحمانه است
[ترجمه ترگمان]خیلی ظالمانه است که لاک پشت را به عنوان حیوون خونگی نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Jack showed his dislike plainly in scorching satire.
[ترجمه گوگل]جک نفرت خود را به وضوح در طنزهای سوزان نشان داد
[ترجمه ترگمان]جک از او خوشش نمی آمد و از او خوشش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Say what you have to say plainly. Don't go all round the circle to get here.
[ترجمه گوگل]آنچه را که برای گفتن دارید به صراحت بگویید دور دایره نروید تا به اینجا برسید
[ترجمه ترگمان]هرچه می خواهی بگو دور دایره نیا تا به اینجا برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The room was very plainly furnished.
[ترجمه گوگل]اتاق بسیار ساده چیده شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق کاملا مبله شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Plainly something was wrong.
[ترجمه گوگل]واضح است که چیزی اشتباه بوده است
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که چیزی اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just say out plainly what you're thinking.
[ترجمه گوگل]فقط به صراحت بگویید به چه چیزی فکر می کنید
[ترجمه ترگمان]فقط بگو که به چه چیزی فکر می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The door's locked, so plainly they must be out.
[ترجمه گوگل]در قفل است، بنابراین آنها باید بیرون باشند
[ترجمه ترگمان]در قفله، پس واضحه که اونا باید بیرون باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mrs Gorman was plainly delighted.
[ترجمه گوگل]خانم گورمن آشکارا خوشحال شد
[ترجمه ترگمان]خانم کوتوزوف آشکارا خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I plainly perceive some objections remain.
[ترجمه گوگل]من به وضوح درک می کنم که برخی از مخالفت ها باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]من آشکارا می بینم که مانعی در کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If ever eyes could speak, hers did very plainly.
[ترجمه گوگل]اگر چشم‌ها می‌توانستند حرف بزنند، چشمان او خیلی واضح صحبت می‌کردند
[ترجمه ترگمان]اگر کسی می توانست حرف بزند، او خیلی صریح حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• simply, in an unembellished manner; clearly, obviously
if something is plainly the case, it is obviously the case.
if you can see, hear, or smell something plainly, you can see, hear, or smell it easily.
if you say something plainly, it is easy to understand and cannot be mistaken.

پیشنهاد کاربران

clearly
واضح است که، معلوم است که
Plainly آشکارا
به روشنی
به وضوح
واقعا
This is plainly awful
این قضیه ( ماجرا، موضوع و غیره ) واقعا وحشتناکه
صریحا
شفاف و ساده

بپرس