playing

جمله های نمونه

1. playing with his grandson, ramin, was his greatest delight
بازی با نوه اش رامین بزرگترین دلخوشی او بود.

2. playing cards
ورق بازی

3. children playing harmless tricks on one another
بچه هایی که به همدیگر کلک های شوخی آمیز می زنند

4. children were playing amidst the rubble of bombed-out buildings
بچه ها در میان آوار ساختمان های بمباران شده بازی می کردند.

5. julie was playing with her celluloid ducks
جولی با مرغابی های پلاستیکی خود بازی می کرد.

6. mehri was playing with her dolls
مهری با عروسک های خود بازی می کرد.

7. rameen was playing with the radio's buttons and dial
رامین با دکمه ها و صفحه ی تنظیم رادیو بازی می کرد.

8. sunlight was playing on the waves
آفتاب بر امواج بازی می کرد.

9. we were playing with ten-dollar chips
ما با ژتون های ده دلاری بازی می کردیم.

10. a pack of playing cards
یک دست ورق (بازی)

11. barefooted children were playing in the gutter
بچه های پا برهنه در جوی بازی می کردند.

12. our team was playing badly and the spectators kept jeering at them
تیم ما بد بازی می کرد و تماشاچیان مرتب آنها را هو می کردند.

13. she was busy playing with her dolls
او سرگرم بازی با عروسک هایش بود.

14. the baby was playing in her crib
بچه در تخت خود بازی می کرد.

15. the children are playing in the garden
بچه ها دارند در باغ بازی می کنند.

16. the children were playing at the water's edge
بچه ها کنار آب بازی می کردند.

17. the children were playing ball
بچه ها توپ بازی می کردند.

18. the children were playing boisterously
بچه ها با شادی بازی می کردند.

19. the children were playing marbles
بچه ها تیله بازی می کردند.

20. the children were playing on a swing
بچه ها روی تاب بازی می کردند.

21. the lad was playing with the pistol but his father took the pop away from him
پسرک با تپانچه بازی می کرد ولی پدرش آن را از او گرفت.

22. the radio is playing very loudly
رادیو خیلی بلند است.

23. they reprobated the playing of music in the church
آنان با نواختن موسیقی در کلیسا سخت مخالف بودند.

24. this man is playing with my daughter's future
این مرد دارد با آینده ی دختر من بازی می کند.

25. the enlargement of the playing field
گسترش زمین بازی

26. akbar's father shamed him for playing with dolls
پدر اکبر او را به خاطر اینکه عروسک بازی کرده بود کنف کرد.

27. the digital skills needed for playing the piano
مهارت های انگشتی لازم برای نواختن پیانو

28. they killed the entire day playing backgammon
آنها یک روز تمام را صرف بازی تخته نرد کردند.

29. the younger students were fair game for playing tricks on
شاگردان کوچکتر به آسانی ملعبه می شدند.

30. The light was too murky to continue playing.
[ترجمه گوگل]نور برای ادامه بازی خیلی تاریک بود
[ترجمه ترگمان]نور بیش از آن تیره بود که به بازی ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• acting, performing on stage

پیشنهاد کاربران

به کار گرفتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : play
✅️ اسم ( noun ) : play / playfulness / player / playing
✅️ صفت ( adjective ) : playful / playable
✅️ قید ( adverb ) : playfully
در تئاتر، اجرا و بازیگری:
اجراکردن
بازی کردن
ایفایِ نقش
نقش بازی کردن
در حال بازی
موسیقی:
نواختن قطعه
ساز زدن
نوازندگی
سرگرمی:
بازی کردن
نوار رو پخش کردن
ضبط رو روشن کردن
انجام مسابقه
انجام بازی
سرگرم شدن
بازی :، بازی کردن
درحال بازی
بازی کردن
یعنی در حال تعمیر کردن
بازی کردن ، بازی
بازی کردن
بازی ، بازی کردن
درحال بازی کردن
اِکران
نواختن . the playing of a national anthem
بازی کردن ، مسابقه دادن
نقش آفرینی، نوازندگی
اجرای
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس