poisoning


معنی: مسمومیت
معانی دیگر: روانشناسى : مسمومیت

جمله های نمونه

1. blood poisoning
مسمومیت خون

2. food poisoning
مسمومیت غذایی

3. food poisoning sickened the customers
مسمومیت غذایی مشتریان را مریض کرد.

4. he had food poisoning and his stomach had to be pumped
او مسمومیت غذایی پیدا کرد و معده ی او باید شستشو داده می شد.

5. doctors discovered signs of poisoning in his blood
دکترها در خونش آثار مسمومیت پیدا کردند.

6. their illness resulted from food poisoning
بیماری آنها ناشی از مسمومیت غذایی بود.

7. I went off beefburgers after I got food poisoning from a take-away.
[ترجمه گوگل]من بعد از مسمومیت غذایی ناشی از غذای بیرون بری، بیفبرگر را کنار گذاشتم
[ترجمه ترگمان]من بعد از اینکه مسمومیت غذایی رو از یه گروه در آوردم بیرون رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Exhaust fumes are poisoning our cities.
[ترجمه گوگل]دود اگزوز شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه ترگمان]دود اگزوز شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was sentenced to twenty years' imprisonment for poisoning and attempted murder.
[ترجمه گوگل]او به جرم مسمومیت و اقدام به قتل به بیست سال زندان محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر مسموم کردن و تلاش برای قتل به بیست سال حبس محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The chemical companies are poisoning our rivers with effluent.
[ترجمه گوگل]شرکت های شیمیایی رودخانه های ما را با پساب مسموم می کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت های شیمیایی رودخانه های ما را با پساب مسموم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was suffering from salmonella poisoning.
[ترجمه گوگل]او از مسمومیت با سالمونلا رنج می برد
[ترجمه ترگمان] از مسمومیت سالمونلا رنج می برد (نوعی باکتری)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was accused in 1974 of poisoning her second husband, Charles.
[ترجمه گوگل]او در سال 1974 متهم به مسموم کردن همسر دومش چارلز شد
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۷۴ متهم به مسموم کردن همسر دومش، چارلز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The doctor mistook the symptoms for blood poisoning.
[ترجمه گوگل]پزشک علائم را با مسمومیت خون اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان] دکتر علائم مسمومیت خونی رو اشتباه گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He killed several people by poisoning their tea.
[ترجمه گوگل]او با مسموم کردن چای چند نفر را کشت
[ترجمه ترگمان]اون چند نفر رو با مسموم کردن tea کشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Exhaust fumes from cars are poisoning the air of our cities.
[ترجمه گوگل]دود اگزوز ماشین ها هوای شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه ترگمان]دود اگزوز ماشین ها، هوای شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Poisoning the earth's atmosphere is ecologically and morally unjustifiable.
[ترجمه گوگل]مسموم کردن جو زمین از نظر اکولوژیکی و اخلاقی غیرقابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]مسمومیت با اتمسفر زمین از نظر اخلاقی و از نظر اخلاقی غیرقابل توجیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسمومیت (اسم)
poisoning, toxication

انگلیسی به انگلیسی

• act of injuring or killing with a toxin; state of being contaminated with a toxin

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : poison
✅️ اسم ( noun ) : poison / poisoning / poisoner
✅️ صفت ( adjective ) : poisonous
✅️ قید ( adverb ) : poisonously
مسمومیت
مسموم شدگی
مسموم شدن
مسمویت
مسمومیت
giving or taking poison
مسمومیت

بپرس