polish

/ˈpɑːlɪʃ//ˈpɒlɪʃ/

معنی: ارایش، جلا، صیقل، پرداخت، واکس زنی، واکس زدن، صیقل دادن، جلا دادن، صیقل کردن، مالیدن، سوهان زدن، براق کردن، پرداخت کردن، پرداختن
معانی دیگر: برق انداختن یا افتادن، پرداخت کردن یا شدن، پرنگ دادن، صیقل خوردن یا دادن، آراستن، پیراسته کردن، پیراستن، مهذب کردن، فرهیخته شدن یا کردن، مبادی آداب کردن، (نوشته یا اثر هنری و غیره) حک و اصلاح کردن، شسته و رفته کردن، بهتر کردن، درخشش، ماده ی جلادهنده، تهذیب، پیرایش، پیراستگی، فرهیختگی، وابسته به کشور لهستان و مردم و فرهنگ آن، لهستانی، مبادی ادابی، منزه کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Poland or its people, culture, language, or the like.
اسم ( noun )
• : تعریف: the language of Poland.

جمله های نمونه

1. polish your shoes!
کفش هایت را واکس بزن !

2. polish off
(عامیانه) 1- تا ته خوردن،(تند و کامل) انجام دادن

3. polish up
(عامیانه) بهتر کردن

4. first polish the shoes, then buff them
اول کفش ها را واکس بزن و بعدا برق بیانداز.

5. floor polish
ماده ی جلا دهنده ی کف اتاق

6. shoe polish
واکس کفش

7. to polish silverware
ظروف نقره را پرداخت کردن

8. wax polish preserves leather
واکس باعث دوام چرم شود.

9. wood polish
ماده ی جلا دهنده ی چوب

10. a man of polish
آدم مبادی آداب

11. he decided to polish his father's poetry and have it published
او تصمیم گرفت که اشعار پدرش را حک و اصلاح کند و به چاپ برساند.

12. his son lacks polish
پسر او خوب بار نیامده است.

13. a can of shoe polish
قوطی واکس

14. a hot pot will spoil the table's polish
دیگ داغ جلای میز را از بین می برد.

15. since we are going to france i have to polish up my french
چون عازم فرانسه هستیم باید فرانسه ام را تقویت کنم.

16. Wax polish preserves wood and leather.
[ترجمه گوگل]واکس پولیش چوب و چرم را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]لاک وود چوب و چرم واکس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It took a considerable amount of polish and elbow grease before the brass shone like new.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه برنج مانند نو بدرخشد، مقدار قابل توجهی پولیش و گریس آرنج لازم بود
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه برنجی مثل نو برق بزنند، مقدار زیادی روغن و روغن خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Schindler contrived to save more than 000 Polish Jews from the Nazis.
[ترجمه گوگل]شیندلر برای نجات بیش از 000 یهودی لهستانی از دست نازی ها تدبیر کرد
[ترجمه ترگمان]شیندلر تلاش کردند تا بیش از ۱۰۰،۰۰۰ یهودی لهستانی را از نازی ها نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Polish your shoes regularly to protect the leather.
[ترجمه گوگل]برای محافظت از چرم، کفش های خود را به طور مرتب جلا دهید
[ترجمه ترگمان]کفش های خود را به طور مرتب برای حفاظت از چرم به کار ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Polish banks can still take two or three weeks to clear a cheque.
[ترجمه گوگل]بانک‌های لهستانی هنوز می‌توانند دو یا سه هفته طول بکشد تا یک چک را تسویه کنند
[ترجمه ترگمان]بانک های لهستانی هنوز هم می توانند دو یا سه هفته طول بکشند تا چک را پاک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The president persuaded the West to write off Polish debts.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور غرب را متقاعد کرد که بدهی های لهستان را بنویسد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور غرب را متقاعد کرد که بدهی های لهستانی را حذف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

جلا (اسم)
gloss, vermeil, radiation, buff, satin, polish, varnish, burnish, japan, shininess

صیقل (اسم)
polish, varnish, burnish, polishing

پرداخت (اسم)
finish, expenditure, settlement, emolument, pay, remuneration, polish, burnish, payment, fee, disbursement, outlay, hire, payoff, remittance, remitment

واکس زنی (اسم)
polish

واکس زدن (فعل)
polish, simonize

صیقل دادن (فعل)
gloss, polish, burnish

جلا دادن (فعل)
surface, polish, varnish, burnish, furbish, japan

صیقل کردن (فعل)
polish, burnish, glaze, levigate

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

سوهان زدن (فعل)
file, polish, rasp

براق کردن (فعل)
shine, buff, polish, glaze

پرداخت کردن (فعل)
scour, pay, pay off, give money, buff, polish, burnish, disburse, furbish, spend money

پرداختن (فعل)
score, pay, begin, shell out, reimburse, pay off, give money, buff, polish, burnish, disburse, set to, spend money

تخصصی

[عمران و معماری] پرداخت - صیقل
[مهندسی گاز] جلادادن، پرداخت کردن
[زمین شناسی] صیقل، پرداخت - توصیفی از بافت سطحی سنگ یا ذره که با جلای زیاد و نور منعکس شده قوی مشخص می شود و توسط عوامل مختلف ایجاد می شود؛ به عنوان مثال صیقل بیابانی، صیقل یخچالی، یا پوشش تشکیل شده روی یک گاسترولیت.
[نساجی] جلا - پرداخت نمودن - پولیش - براق کردن
[پلیمر] صیقل، جلا

انگلیسی به انگلیسی

• indo-european language spoken by residents of poland
from poland (country in eastern europe); of poland
substance used to shine; scouring, shining
shine, make glossy; brush, buff
polish is a substance that you put on the surface of something to clean it and make it shine.
if you polish something, you put polish on it and then rub it with a cloth in order to make it shine.
to polish something also means to rub it with a cloth in order to make it shine.
polish means belonging to or relating to poland.
polish is the language spoken by people who live in poland.
see also polished.
if you polish something off, you finish it completely and quickly; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

To polish something figuratively means to improve or refine something by making small changes or additions. It is often used to describe the process of editing or revising a piece of writing, a speech, a performance, or a skill.
...
[مشاهده متن کامل]

به صورت مجازی به معنای بهبود یا اصلاح چیزی با ایجاد تغییرات یا اضافات کوچک است. اغلب برای توصیف فرآیند ویرایش یا اصلاح یک نوشته، یک سخنرانی، یک اجرا یا یک مهارت استفاده می شود.
She spent hours polishing her essay before submitting it to the teacher.
He needs to polish his presentation skills if he wants to impress the clients.
She has a natural talent for singing, but she could use some polishing from a vocal coach.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english-polish/figuratively
مثالی برای معنای پیشنهادی جناب وفا نادرنیا:
The author would also like to thank Dr. Pamela Winchester for language polishing
and editing the text
نویسنده همچنین از دکتر پاملا وینچستر برای اصلاح زبان و ویرایش متن تشکر می کند.
polish: واکس زدن، براق کردن
polish skill یعنی بهبود بخشیدن یک مهارت مخصوصا اگر اون مهارت در طی مدت زمانی از کیفیتش کم شده باشه. مثال:
really must polish up my Japanese before we visit Japan next year -
polish your own life skills -
Polished =gave money
پرداخت شده
ویرایش کردن
. The drafts were polished to give them a high literary quality
پیش نویس های اولیه متن با کیفیت ادبی بالایی ویرایش می شدند.
پولیش دندان یعنی جلادادن آن ( جرم گیری )
جَلاییدن/جلایاندن
آهاریدن/آهاراندن
اهل لهستان زاده شده در لهستان
polish ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: براق کردن
تعریف: زدودن لایۀ سطحی از مواد غذایی یا دانه‏های برنج به منظور براق‏سازی
مالوندن. . . ( به خصوص در مواقعی که موضوع غذا باشد ) مثلا به شوخی می گویند غذا را در ایکی ثانیه مالوند
۱. لهستانی
۲. صیقل دادن
۳. به همراه nail بیاید معنی لاک را میدهد ،
nail polish = لاک ناخن
واکس زدن ، برق انداختن
لهستانی polish
poland لهستان

Polish my shoes!
کفش هام رو واکس بزن
اهل لهستان
Polish: اهل کشور لهستان، لهستانی، مربوط به لهستان ( Poland )
polish: واکس زدن، پولیش کردن، صیقل دادن، جلا دادن
اگر حرف پی ( P، p ) در کلمه پولیش، به صورت بزرگ ( کاپیتال capital ) نوشته شود به معنی لهستانی است و اگر به صورت کوچک ( small ) ( لور کیسlower case ) نوشته شود به معنی برق انداختن و جلا دادن است.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی میگن Polish شده
یعنی اینکه یه چیزی رو بهبود بخشیدن
مثلا در حوزه گیمینگ وقتی میگن یه بازیPolish شده
یعنی خوب بوده اما الان بهبودی هایی روش صورت گرفته
اصطلاحا صیقل داده شده
واکس زدن
لاک ناخن
لهستانی
جرم گیری دندان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس