posterior

/ˌpɒˈstɪrier//pɒˈstɪərɪə/

معنی: کفل، عقب تر، موخر، دیرتر، پسی، بعد از، عقبی
معانی دیگر: درعقب، پشتی (در برابر: جلوی anterior)، خلفی (در برابر: قدامی)، (عامیانه) ماتحت، کون و کفل، کپل، پسین، بعدی، پس آیند، (گیاه شناسی) کنار ساقه ی اصلی، ساقه کناری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: located behind or toward the back of something. (Cf. anterior.)
مترادف: hind, rear
متضاد: anterior
مشابه: aft, back, hindmost, reverse, tail

- The pituitary gland consists of two lobes, a larger front lobe and a smaller posterior lobe.
[ترجمه باده] غده هیپوفیز از دو بخش تشکیل شده است، بخش پیشینِ بزرگتر و بخش پسینِ کوچکتر
|
[ترجمه گوگل] غده هیپوفیز از دو لوب تشکیل شده است، یک لوب جلویی بزرگتر و یک لوب خلفی کوچکتر
[ترجمه ترگمان] غده هیپوفیز از دو بخش تشکیل شده است که بخش جلویی بزرگ تر و بخش کوچک تر خلفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This insect's posterior legs are shorter than its medial and front legs.
[ترجمه گوگل] پاهای خلفی این حشره کوتاهتر از پاهای داخلی و جلویی آن است
[ترجمه ترگمان] این پاهای عقبی این حشره کوتاه تر از پاهای جلویی و جلویی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: coming after in time or order (sometimes fol. by to).
متضاد: anterior, previous
مشابه: after, following, subsequent

(3) تعریف: pertaining to the tail end of an animal or the dorsal side of a human.
مشابه: back, dorsal, hind, rear
اسم ( noun )
مشتقات: posteriorly (adv.), posteriority (n.)
• : تعریف: the hind end of the body in man; buttocks.
مترادف: bottom, breech, buttock, fundament, rear, rump, seat
مشابه: backside, behind, can, fanny, rear end, tush

- While you're just sitting here on your posterior, the others are out working!
[ترجمه گوگل] در حالی که شما اینجا در پشت خود نشسته اید، دیگران در حال کار هستند!
[ترجمه ترگمان] وقتی که تو اینجا روی your نشستی بقیه دارن کار میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a posterior view of the skull
نمای پشتی جمجمه

2. when she put her big posterior on the chair, the chair broke
وقتی که ماتحت بزرگ خود را روی صندلی گذاشت صندلی شکست.

3. If you would kindly move your posterior just a fraction to the right, I might get by.
[ترجمه گوگل]اگر لطف کنید قسمت پشتی خود را فقط کسری به سمت راست ببرید، ممکن است از پس آن بر بیایم
[ترجمه ترگمان]اگر لطف کنید posterior را فقط یک ذره به سمت راست حرکت دهید، شاید بتوانم با آن کنار بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Axons from this same area project into the posterior pituitary.
[ترجمه گوگل]آکسون ها از همین ناحیه به سمت هیپوفیز خلفی پیش می روند
[ترجمه ترگمان]از یک پروژه منطقه ای به هیپوفیز عبور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her abused posterior faced him, and he began to soothe it by gently applying a liquid cream.
[ترجمه گوگل]پشتی که مورد آزار قرار گرفته بود با او روبرو شد و او با زدن آرام کرم مایع شروع به تسکین آن کرد
[ترجمه ترگمان]پشتش را به او کرد و با ملایمت با استفاده از خامه مایع آن را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The theorem states that the posterior probability is proportional to the prior probability multiplied by the likelihood.
[ترجمه گوگل]این قضیه بیان می کند که احتمال پسین متناسب با احتمال قبلی ضرب در احتمال است
[ترجمه ترگمان]قضیه نشان می دهد که احتمال خلفی متناسب با احتمال قبلی است که به احتمال زیاد ضرب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both anterior and posterior attention systems have many subcortical partners in doing their job, especially in the thalamus.
[ترجمه گوگل]هر دو سیستم توجه قدامی و خلفی شرکای زیر قشری زیادی در انجام کار خود دارند، به خصوص در تالاموس
[ترجمه ترگمان]هر دو سیستم توجه پیشین و جلویی بسیاری از شرکای subcortical را در انجام کار خود به ویژه در تالاموس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Invivo, however, it is likely that only posterior mesenchyme is exposed.
[ترجمه گوگل]با این حال، Invivo، این احتمال وجود دارد که فقط مزانشیم خلفی در معرض قرار گرفته باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، Invivo، محتمل است که تنها mesenchyme خلفی در معرض قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The substance will then diffuse from the posterior segment into the anterior one, giving concentrations as shown in Figure 14c.
[ترجمه گوگل]سپس این ماده از بخش خلفی به قسمت قدامی منتشر می شود و غلظت هایی را که در شکل 14c نشان داده شده است، نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]سپس ماده از بخش عقبی به بخش جلویی ساطع خواهد شد و غلظت آن در شکل ۱۴ c نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the posterior part of the body there appears to be a distinct mid-line streak and diagonal marks running out from it.
[ترجمه گوگل]در قسمت خلفی بدن به نظر می رسد یک خط وسط مشخص و علائم مورب از آن خارج می شود
[ترجمه ترگمان]در قسمت خلفی بدن به نظر می رسد که یک خط میانی متمایز و علامت های مورب که از آن بیرون می زند وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Posterior fossa neoplasms or multiple sclerosis may rarely cause vertigo or hearing loss.
[ترجمه گوگل]نئوپلاسم های حفره خلفی یا مولتیپل اسکلروزیس به ندرت ممکن است باعث سرگیجه یا کاهش شنوایی شوند
[ترجمه ترگمان]fossa Posterior یا sclerosis چندگانه ممکن است به ندرت موجب سرگیجه یا فقدان شنوایی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The anterior and posterior relative bulge of the disk that is adjacent to inferior edge of the olisthy vertebra are considered the main clue and basis of CT diagnosis of lumber spondylolisthesis.
[ترجمه گوگل]برآمدگی نسبی قدامی و خلفی دیسک که در مجاورت لبه تحتانی مهره اولیستی قرار دارد، سرنخ اصلی و مبنای تشخیص CT اسپوندیلولیستزیس الوار در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]برآمدگی نسبی جلویی و جلویی دیسک که مجاور لبه پایین ستون فقرات قرار دارد، به عنوان سرنخ اصلی و پایه تشخیص CT of محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Greg sank into the leather warmed by his voluptuous posterior.
[ترجمه گوگل]گرگ در چرمی فرو رفت که با پشتی شهوانی او گرم شده بود
[ترجمه ترگمان]گرگ روی چرم نرم و voluptuous فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two patients in whom the lesion was not reached had ulcers located in the inferior and posterior wall of duodenal bulb.
[ترجمه گوگل]دو بیمار که ضایعه به آنها نرسیده بود زخم هایی در دیواره تحتانی و خلفی پیاز دوازدهه داشتند
[ترجمه ترگمان]دو بیمار که ضایعه در آن ها به دست نیامده بود، زخم هایی در دیواره پایینی و عقبی of داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are united into a longitudinal chain by a pair of connectives which issue from the posterior border of the suboesophageal ganglion.
[ترجمه گوگل]آنها توسط یک جفت اتصال دهنده که از مرز خلفی گانگلیون زیر مری خارج می شوند به یک زنجیره طولی متصل می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط یک جفت of که از مرز پشتی غده عصبی suboesophageal گرفته می شود، به یک زنجیره طولی متحد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کفل (اسم)
seat, slat, backside, posterior, rump, hip, buttock, gluteus, breech, haunch, hunkers, toby

عقب تر (صفت)
posterior, latter

موخر (صفت)
posterior

دیرتر (صفت)
subsequent, posterior

پسی (صفت)
posterior

بعد از (صفت)
posterior

عقبی (صفت)
back, rearward, hind, posterior, trailing, hinder, retral

تخصصی

[علوم دامی] خلفی ؛ اشاره به قسمت عقب فرد دارد .
[دندانپزشکی] خلف، پشت، خلفی،
[زمین شناسی] عقبی. مربوط به پا در قسمت عقب
[نساجی] بعداز - پس از - بعدی
[ریاضیات] پسین، بعد از، عقبی، عقب تر، پسی، خلفی، دیر تر
[آمار] پسین

انگلیسی به انگلیسی

• buttocks, bum, rump (slang)
rear, hind, located in the back; later, after, subsequent
someone's buttocks can be referred to as their posterior; often used humorously.
posterior describes something that is situated at the back of something else; a technical use.

پیشنهاد کاربران

a priori: پَرتُم
a posteriori: اَفدُم
توضیح واژه ی:
a priori: آنچه پیش تر هست/است
a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بود انبودنت.
دهخدا: فَردُم. [ ف َ دُ ] ( ص ) مقابل آفدم به معنی اولی و نخستین است.
[پزشکی] خلفی، عقبی، پشتی: مربوط به پشت ( سر )
رحم
babies are born from the posterior = مثال
یعنی بچه ها از طریق رحم به دنیا میان
خلفی
کفل
پسین
در ریاضی ( پیشینی )
بنام خدا
باسلام،
پشتی ، عقبی
Posterior probability
احتمال ثانویه، احتمال بازبینی شده، احتمال اصلاح شده.
در قضیه بیز میتوان احتمال اولیه رخداد الف را در نتیجه آگاهی از رخداد حادثه مرتبط ب بازبینی و اصلاح نمود.

بپرس