practicality

/ˌpræktɪˈkæləti//ˌpræktɪˈkælɪti/

معنی: عملی بودن
معانی دیگر: عملی بودن

جمله های نمونه

1. Jonathan has demonstrated enormous practicality in his successful management of the shop.
[ترجمه وحید] جاناتان نمایش داد موفقیت های بزرگی در عملی نمودن مدیریت مغازه.
|
[ترجمه گوگل]جاناتان در مدیریت موفقیت آمیز مغازه خود عملی عملی بسیار زیادی را نشان داده است
[ترجمه ترگمان]جاناتان نمایش زیادی در مدیریت موفقیت آمیز این مغازه به نمایش گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I have doubts about the practicality of their proposal.
[ترجمه حمید زارعی] درباره کارایی پیشنهاد آنها شک دارم
|
[ترجمه گوگل]من در مورد عملی بودن پیشنهاد آنها تردید دارم
[ترجمه ترگمان]درباره عملی بودن پیشنهاد آن ها شک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Victorian engineers combined practicality with beauty.
[ترجمه حمید زارعی] مهندسان دوره ویکتوریا کارایی را با زیبایی ترکیب کردند
|
[ترجمه گوگل]مهندسان ویکتوریا عملی بودن را با زیبایی ترکیب کردند
[ترجمه ترگمان]مهندسان ویکتوریایی practicality را با زیبایی ترکیب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was impressed by her practicality.
[ترجمه گوگل]من تحت تاثیر عملی بودن او قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر فعالیت او قرار گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm not sure about the practicality of their plan.
[ترجمه گوگل]من در مورد عملی بودن طرح آنها مطمئن نیستم
[ترجمه ترگمان]من در مورد عملی بودن نقشه آن ها مطمئن نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You need to think about comfort and practicality when choosing walking shoes.
[ترجمه گوگل]هنگام انتخاب کفش پیاده روی باید به راحتی و کاربردی فکر کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که کفش های پیاده روی را انتخاب می کنید باید در مورد راحتی و عملی بودن فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He questioned the practicality of the proposal.
[ترجمه گوگل]او عملی بودن این پیشنهاد را زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان]او عملی بودن این پیشنهاد را زیر سوال برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I bought these shoes for their practicality not their appearance.
[ترجمه گوگل]من این کفش ها را برای کاربردی بودنشان خریدم نه ظاهرشان
[ترجمه ترگمان]من این کفش ها را برای عملی بودن آن ها خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hence, Congress immediately perceived the practicality of creating a physical link between them, and approved the necessary funds.
[ترجمه گوگل]از این رو، کنگره بلافاصله عملی بودن ایجاد پیوند فیزیکی بین آنها را درک کرد و بودجه لازم را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، کنگره فورا عملی بودن ایجاد یک پیوند فیزیکی بین آن ها را درک کرد و وجوه لازم را تصویب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Poole offered in return the benevolent strength and practicality which Coleridge was soon to value so greatly.
[ترجمه گوگل]پول در عوض قدرت و عملی خیرخواهانه ای را ارائه کرد که کولریج به زودی ارزش زیادی برای آن قائل شد
[ترجمه ترگمان]پول پیشنهاد کرد که پول و عملی که کولریج به زودی ارزش آن را به دست می آورد، باز گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The photograph best describes the elegance and practicality of this feature.
[ترجمه گوگل]عکس به بهترین وجه ظرافت و کاربردی بودن این ویژگی را توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]این عکس به بهترین شکل ظرافت و عملی بودن این ویژگی را توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, it also questions the practicality of simultaneously lowering the consumption of natural resources and improving quality of life.
[ترجمه گوگل]با این حال، عملی بودن کاهش مصرف همزمان منابع طبیعی و بهبود کیفیت زندگی را نیز زیر سوال می برد
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن هم چنین عملی بودن همزمان مصرف منابع طبیعی و بهبود کیفیت زندگی را مورد سوال قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some Congressmen doubt the practicality of the new legislation.
[ترجمه گوگل]برخی از نمایندگان کنگره در عملی بودن قانون جدید تردید دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای کنگره در مورد عملی بودن قوانین جدید تردید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We asked our architect to consider the practicality of cleaning the stonework and re-locating the plaque.
[ترجمه گوگل]ما از معمار خود خواستیم که عملی بودن تمیز کردن سنگ کاری و جانمایی مجدد پلاک را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]از معمار خود خواستیم تا عملی ساختن the را در نظر بگیرد و محل را دوباره پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عملی بودن (اسم)
practicability, practicality

انگلیسی به انگلیسی

• pragmatism, practicalness; usefulness, functionality; suitability, appropriateness
the practicalities of a situation are the aspects of it which are concerned with real events rather than with ideas or theories.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : practice ( practise )
✅️ اسم ( noun ) : practice / practitioner / practicality / practicability / practical / practicableness
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : practical / practiced ( practised ) / practicing ( practising ) / practicable
✅️ قید ( adverb ) : practically / practicably

کاربرد ها
کاربری
?Do you make your decisions based on practicality or sentiment
آیا تصمیماتت رو بر اساس احساس میگیری یا بر اساس عملی بودن ؟
جمع: حقایق، شرایط
practicality ( noun ) = احتمال، امکان تحقق، کارآمدی، کارایی، کارآمدی/عقل سلیم، واقع گرایی، واقع بینی، معقولیت/واقعیتها، نکات عملی ( به صورت جمع )
examples:
1 - I bought these shoes for their practicality, not their appearance.
...
[مشاهده متن کامل]

من این کفش ها را برای کارایی آنها خریداری کردم ، نه برای ظاهر آنها.
2 - Jonathan has demonstrated enormous practicality in his successful management of the store.
جاناتان در مدیریت موفقیت آمیز خود در فروشگاه ، کارآمدی زیادی را نشان داده است.
3 - Your suggestion is appealing in theory, but it lacks practicality.
پیشنهاد شما از لحاظ تئوری جذاب است ، اما فاقد کارایی است.
4 - The practicalities of having two young children and working full time meant we had to employ a nanny.
امکان تحقق داشتن دو فرزند خردسال و کار تمام وقت به این معنی است که ما باید یک پرستار بچه را استخدام کنیم.
5 - It sounds like a good idea, but you should consider the practicalities before you put it into action.
ایده خوبی به نظر می رسد ، اما قبل از اینکه آن را عملی کنید باید نکات عملی ( واقعیتها ) را در نظر بگیرید.

قابلیت عملی
کارآمد بودن چیزی
به کار آمدن
( اینکه یک چیزی اینجوری عملی - شدنی - امکان پذیر است است )

کارایی
خوش فکر بودن . کارآمدی
کارآمدی
واقع بینی، عملی بودن، معقول بودن، ( در جمع ) واقعیات، امور واقعی و عملی،
میسر بودن، شدنی بودن، امکان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس