prefect

/ˈpriːˌfekt//ˈpriːfekt/

معنی: فرمانده، رئیس، افسر ارشد، بخشدار
معانی دیگر: (روم باستان) سرفرمانده، حاکم، شهرسالار، پرفکت، (فرانسه) استاندار، رییس پلیس شهر پاریس، در روم قدیم رئیس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: prefectorial (adj.)
(1) تعریف: any of various officials appointed to high civil or military administrative or judicial posts in France, Italy, or ancient Rome.
مشابه: magistrate

(2) تعریف: a Jesuit college dean.

(3) تعریف: a student officer or assistant in certain private schools.

جمله های نمونه

1. He has been appointed Prefect of Bologna.
[ترجمه گوگل]او به عنوان بخشدار بولونیا منصوب شده است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان ارشد بولونیا انتخاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In recompense Anthemius created Sidonius prefect of the city of Rome.
[ترجمه گوگل]در پاداش آنتمیوس، سیدونیوس را بخشدار شهر رم ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]در پاداش Anthemius، Sidonius prefect شهر رم را به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When the prefect learned tbat Hadrian had been baptized, he had him broken limb from limb.
[ترجمه گوگل]وقتی بخشدار فهمید که تبات هادریان غسل تعمید یافته است، او را از دست و پا شکست
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس پلیس دستور داد که هادریانوس را غسل تعمید دادند، او را از دست جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Finally, you can show off your prefect physique playing beach volleyball.
[ترجمه گوگل]در نهایت، می توانید هیکل خود را در بازی والیبال ساحلی نشان دهید
[ترجمه ترگمان]در آخر، تو می تونی والیبال ساحلی رو نشون بدی که داره والیبال ساحلی بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The police evacuated the theatre and the prefect of police banned the show.
[ترجمه گوگل]پلیس تئاتر را تخلیه کرد و بخشدار پلیس نمایش را ممنوع کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس این تئاتر را تخلیه کرد و رئیس پلیس این نمایش را ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The prefect had him bound to a hot griddle.
[ترجمه گوگل]بخشدار او را به یک سینی داغ بستند
[ترجمه ترگمان]معلم او را به سیخ داغ چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are not part of the Prefect of Anacreon or of any other prefect.
[ترجمه گوگل]ما بخشی از بخشدار Anacreon یا هیچ بخشدار دیگری نیستیم
[ترجمه ترگمان]ما جز ارشد Anacreon یا هیچ فرمانده دیگری نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She refused to marry the local prefect who had her imprisoned and tortured.
[ترجمه گوگل]او از ازدواج با بخشدار محلی که او را زندانی و شکنجه کرده بود خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از ازدواج با رئیس پلیس محلی که او را زندانی و شکنجه کرده بودند امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When the prefect learned that Hadrian had been baptized, he had him broken limb from limb.
[ترجمه گوگل]وقتی بخشدار فهمید که هادریان غسل تعمید یافته است، او را از دست و پا شکست
[ترجمه ترگمان]وقتی فرمانده ارشد فهمید که هادریانوس غسل تعمید داده شده است، دست از دست او برداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prefect at the time, Dominique Vian, could see the advantages of Bena's strong-arm tactics.
[ترجمه گوگل]بخشدار آن زمان، دومینیک ویان، می‌توانست مزایای تاکتیک‌های بازوی قوی بنا را ببیند
[ترجمه ترگمان]معلم سر وقت، دومینیک Vian، می توانست امتیازات یک تاکتیک قوی Bena را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The straightness of the bar shall guarantee a prefect processability .
[ترجمه گوگل]صاف بودن میله باید پردازش پذیری بخش را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]The بار یک ارشد ارشد را تضمین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Prefect, had the fashion of calling everything " odd " that was beyond his comprehension.
[ترجمه گوگل]بخشدار این مد را داشت که همه چیز را «عجیب» نامید که فراتر از درک او بود
[ترجمه ترگمان]ارشد، این مد را داشت که همه چیز عجیب و غریب را خوانده باشد که فراتر از فهم او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I prefect to see your head turn light to black.
[ترجمه گوگل]من بخشدار می شوم که ببینم سر شما روشن به سیاه می شود
[ترجمه ترگمان]من ارشد شدم که سر تو را روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This High - quality stand is the prefect item for the professional Studio used.
[ترجمه گوگل]این استند با کیفیت بالا، آیتم اصلی برای استودیو حرفه ای مورد استفاده است
[ترجمه ترگمان]این جایگاه با کیفیت بالا، مورد ارشدی است که در استودیو حرفه ای استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His father is a prefect in a province before the revolution.
[ترجمه گوگل]پدرش بخشدار یک استان قبل از انقلاب است
[ترجمه ترگمان]پدرش قبل از انقلاب رئیس یک استان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرمانده (اسم)
admiral, commander, chief, leader, commandant, prefect, commander-in-chief, monarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

افسر ارشد (اسم)
prefect, brass, flag rank

بخشدار (اسم)
prefect

انگلیسی به انگلیسی

• magistrate, administrator; police commander; officer, curator; ruler, governor
in some countries, a prefect is the chief administrator of a particular government department or region.
in some schools, a prefect is an older pupil who has special duties.

پیشنهاد کاربران

فوق العاده
1. فرماندار
2. بخشدار
3. فرمانداری
4. بخشداری

بپرس